جشن المپی (المپیک) از بین جشن های چهارگانهی یونان باستان، از همه شهرت بیشتری داشت که به صورت سالیانه برگزار می شد و المپیاد به هر دو المپی گفته می شد. مردم یونان المپیاد سال 776 قبل از میلاد را مبدأ و آغاز سالنامهی خود قرار دادند. نویسنده و مورخ شهیر جهان غرب (ویل دورانت) درباره علاقهی زاید الوصف یونانیان به مسابقات المپی و المپیک می نویسد: اگر چه دین نتوانست محور وحدت مردم و قبایل و اقوام یونان شود اما تماشای این مسابقات بهانهی خوبی برای ایجاد بزرگ ترین اجتماعات مردمی بود و علت تجمعات مردم در شهرهای مذهبی مانند المپیک و دلفی، همین مسئله بود نه مسائل دینی. حتی اسکندر جهان گیر هم به همین دلیل شهر المپی را پایتخت جهان اعلام کند.
درباره چگونگی پیدایش این مسابقات نیز در کتب تاریخی روایات و حکایتهای بسیاری آمده است از جمله آن حکایت ها این حکایت است:
در میان دشت مقدس معبدی به نام زئوس خدای خدایان برپا بود روزی به مناسبت یک قربانی، گروهی از مومنین آزاده در ۲۰۰ متری مهتاب موضع گرفتند و برای روشن کردن آتش مقدس مسابقه گذاشتند؛ یعنی آن کسی که این مسافت رو زودتر از بقیه طی می کرد، مفتخر با روشن کردن آتش می شد. بدین معنی که هر کسی زودتر مسافت ۲۰۰ متر را طی می کرد افتخار روشن کردن آتش نصیب او می شد این وقایع در سال 844 قبل از میلاد و در دشت خالی از سکنهای به نام المپ برگزار می شد. در این موقع صدای معبد دلف اعلام داشت برای اینکه یونان در جنگهای داخلی خود متارکه به وجود آورد باید بازیهای المپیک را برپا کند به این ترتیب هر چهار سال یکبار در طول ۱۲۰۰ سال این بازیها بی نفع و بدون استفاده (به قهرمانان فقط یک شاخه زیتون داده میشد) با نظم و ترتیب برگزار شد.
مردم یونان، موحّد نبودند و به غیر از پرستش انواع بت ها و رب النوع ها و خدایان باطل، بیش از هر چیز تمایلات و ظاهر انسانی را و زیبایی او را مد نظر قرار میدادند. مویّد این مسئله کلماتی است که از ادیسهی هومر نقل شده است:
در سراسر زندگی آدمی را مقامی بالاتر از آنچه دو کوشش پاها و دست خود فراهم میآورد، وجود ندارد.
لذا همهی همت یونانیان به کسب مظاهر حیات و جسم زیبا تعلق گرفت و برای رسیدن به این هدف از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمیکردند. ویل دورانت می گوید: دین اصلی یونانیان در این شهرها، پرستش نیرومندی و زیبایی و تندرستی بود.
المپی وعده گاه ابراز تنومندی و جمال جسم آدمی بود. یونانیان هرچند که به پیروی از کاهنان در اندیشه جلب رضایت خدایان بودند تا از آسیب و خشم او در امان بمانند اما جان ناس نویسنده کتاب تاریخ ادیان از قول یکی از اندیشمندان مینویسد:
هر آن چه که برای انسان زشت شمرده می شد از قبیل سرقت و اعمال منافی عفت و کذب، توسط هومر به خدایان منتسب شد؛ اما بر خلاف او، افلاطون در کتاب جمهوریت می گوید: اگر خودسازی و تهذیب نفس با آموزش افسانه های اساطیری هومر و هزیود، همراه نشود موجبات فساد اخلاقی جوانان را فراهم می آورد.