۲۵ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۴:۴۹
کد خبر: 7244285

دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن <br/> <br/>کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت <br/> <br/>من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش <br/> <br/>ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت

غزل شماره بیست و هشتم

سرمست درآمد از خرابات

با عقل خراب در مناجات

بر خاک فکنده خرقه زهد

و آتش زده در لباس طامات

دل برده شمع مجلس او

پروانه به شادی و سعادات

جان در ره او به عجز می‌گفت

کای مالک عرصه کرامات

از خون پیاده‌ای چه خیزد

ای بر رخ تو هزار شه مات

حقا و به جانت ار توان کرد

با تو به هزار جان ملاقات

گر چشم دلم به صبر بودی

جز عشق ندیدمی مهمات

تا باقی عمر بر چه آید

بر باد شد آن چه رفت هیهات

صافی چو بشد به دور سعدی

زین پس من و دردی خرابات

کد خبرنگار: ۵
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***