در مقابلشان ایستاده ام. به خدا قسم قریش کینه ای از ما ندارد جز آنکه خدا ما را بر آنان برگزید،
فَاَدْخَلْناهُمْ فی حَیِّزِنا، فَکانُوا کَما قالَ الاَْوَّلُ:
و آنان را در زمره خود درآوریم، پس چنان بودند که شاعر گفته:
اَدَمْتَ لَعَمْری شُرْبَکَ الْمَحْضَ صابِحاً *** وَ اَکْلَکَ بِالزُّبْدِ الْمُقَشَّرَهَ الْبُجْرا
«به جان خودم سوگند که بامدادان پیوسته شیر خالص نوشیدی، و سرشیر و خرمای بی هسته خوردی.
وَ نَحْنُ وَهَبْناکَ الْعَلاءَ وَ لَمْ تَکُنْ *** عَلِیّاً، وَ حُطْنا حَوْلَکَ الْجُرْدَ وَالسُّمْرا
ما این مقام عالی را به تو دادیم و تو مقامی نداشتی، ما بودیم که پیرامون تو اسبان کوتاه مو و نیزه ها فراهم ساختیم».
نهج البلاغه پس از کتاب آسمانی قرآن کریم، یکی از کتاب های پرفضیلت می باشد که گنجینه ی بسیار ارزشمندی برای مسلمانان است.
این کتاب، میراث گرانبهایی از حضرت علی(ع) می باشد که درس انسان سازی داده وانسان را از لحاظ تمامی ابعاد اجتماعی، سیاسی و... هدایت کرده و با زیباترین کلام، راه تقرب الهی را به انسان می آموزد.
سخنان حضرت علی(ع) در کتاب نهج البلاغه در سه باب بیان شده است که یک باب به خطبه ها، باب دیگر به نامه ها و رسائل و وصایا و باب آخر به کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ اختصاص داده شده است.
خطبه به هنگام خروجش برای جنگ با اهل بصره
وَ مِنْ خُطْبَه لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
عِنْدَ خُرُوجِهِ لِقِتالِ اَهْلِ البَصْرَهِ
به هنگام خروجش برای جنگ با اهل بصره
- قالَ عَبْدُ اللّهِ بْنُ الْعَبّاسِ: دَخَلْتُ عَلی اَمیرِالْمُوْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلامُ بِذی قار وَ هُوَ
عبداللّه بن عباس گفت: در ذی قار بر امیرالمومنین علیه السّلام وارد شدم در حالی که کفش
یَخْصِفُ نَعْلَهُ. فَقالَ لی: «ما قیمَهُ هذَا النَّعْلِ؟» فَقُلْتُ: لا قیمَهَ لَها. فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ:
خود را وصله می زد، از من پرسید: ارزش این کفش چند است؟ گفتم: هیچ. گفت: به خدا سوگند
«وَاللّهِ لَهِیَ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ اِمْرَتِکُمْ، اِلاّ اَنْ اُقیمَ حَقّاً، اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً».
این کفش پاره در نظر من از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر اینکه بتوانم حقّی را اقامه و باطلی را دفع کنم.
ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ النّاسَ، فَقالَ:
سپس بیرون آمد و خطبه ای برای مردم خواند و فرمود:
اِنَّ اللّه َ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ لَیْسَ اَحَدٌ
خداوند سبحان محمّد صلّی اللّه علیه وآله را به نبوت برانگیخت در حالی که احدی
مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتاباً وَ لایَدَّعی نُبُوَّهً. فَساقَ النّاسَ حَتّی بَوَّأَهُمْ
از عرب کتابخوان نبود، و ادّعای نبوت نداشت. آن حضرت ایشان را رهبری کرد تا در محل اصلی آدمیت
مَحَلَّتَهُمْ، وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجاتَهُمْ، فَاسْتَقامَتْ قَناتُهُمْ، وَ اطْمَأَنَّتْ
مستقر ساخت، و به زندگی نجات بخش رساند، تا کجی های آنان استقامت یافت، و احوال متزلزل آنان
صَفاتُهُمْ. اَما وَاللّه اِنْ کُنْتُ لَفی ساقَتِها حَتّی وَلَّتْ بِحَذافیرِها.
آرام گردید. به خدا قسم من در میان جمعیت این لشکر بودم که به سپاه کفر هجوم بردیم تا فرار کردند.
ما ضَعُفْتُ وَ لا جَبُنْتُ، وَ اِنَّ مَسیری هذا لِمِثْلِها، فَلاََبْقَرَنَّ الْباطِلَ
از جنگ عاجز نشدم و نترسیدم، این بار هم وضع من مانند آن زمان است، بی شک باطل را می شکافم
حَتّی یَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ. ما لی وَ لِقُرَیْش؟! وَاللّهِ لَقَدْ قاتَلْتُهُمْ
تا حق از پهلوی آن بیرون آید. مرا با قریش چه کار؟! به خدا در روزگار کفرشان با آنان
کافِرینَ، وَلاَُقاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونینَ، وَ اِنِّی لَصاحِبُهُمْ بِالاَْمْسِ کَما اَنَا
جنگیدم، امروز هم محض انحرافشان با آنان پیکار می کنم، دیروز رویارویشان قرار داشتم، امروز هم
صاحِبُهُمُ الْیَوْمَ. وَاللّهِ ما تَنْقِمُ مِنّا قُرَیْشٌ اِلاّ اَنَّ اللّه اَخْتارَنا عَلَیْهِمْ،