در این مطلب به موضوع «استاد شدن در هنر اعتماد به نفس» نوشته مهشید اَبارشی یکی از روانشناسان می پردازیم...
وقتی باب ماتیاس دبیرستانی بود، سریع می دوید، پرش از ارتفاع و پرتاب دیسکش معرکه بود. مربی دبیرستانش، بهش پیشنهاد داد که مسابقه دهگانه دو میدانی رو امتحان کنه.
ماتیاس با بردن مسابقه های متوالی، سهمیه المپیک ۱۹۴۸لندن رو بدست آورد.
ماتیاس در حالی که کاملا ناشناخته وارد صحنه رقابت شد، در المپیک طوفان به پا کرد. اون در چهارتا از ده مسابقه، اول شد و مدال طلا گرفت. ماتیاس جوان ترین برنده مدال طلا در رشته دو میدانی شد، در حالیکه فقط هفده سال داشت و تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود.
ایشون به عنوان یه نوجوون ناشناس پا به المپیک گذاشت و به عنوان یک قهرمان ملی به آمریکا برگشت. سال ها بعد، وقتی دوره قهرمانی ماتیاس تموم شده بود، مربی یه ورزشکار پرش با نیزه شد.
شاگردش مدام تو تمرینها خراب می کرد. شاگردش همینطور به مانع نگاه می کرد و پر از حس ترس و ناکامی میشد و کم کم به خودش شک می کرد و یهو از ترس خشکش میزد. یه روز ماتیاس بهش حرف عجیبی میزنه، بهش میگه «کافیه که قلبتو به اون طرف مانع پرتاب کنی، اونوقت بدنت دنبالش خواهد رفت.»
یک لحظه بخصوصی در ورزش پرش با نیزه هست که ورزشکار فقط باید نیزه رو رها کنه و در میون یه فضای خالی شناور بشه، در حالیکه نمی دونه می تونه از مانع عبور کنه یا نه!
به نظر میرسه، زندگی هم خیلی مشابه همین اتفاقه. شما میتونین بچسبین به همون چیزهایی که میدونین و همونجایی که هستین باقی بمونین. و اگه بخواین به سطح بالاتری برسین و متوجه بشین سقف توانایی هاتون کجاست، اونوقته که باید قلبتون رو به اون طرف مانع پرت کنین و قدم به فضای خالی بذارین جاییکه هیچ چیز قطعی نیست، جاییکه که باید برای مدتی ابهام و بلاتکلیفی رو تحمل کنید. مسئله اینجاست که ما اصولاً فکر میکنیم، فضای خالی، فقط مرحله ای برای عبوره. یک حالت گذار، لحظه ای مملو از عدم اطمینان، در راه رسیدن به چیزی که می خوایم. ولی واقعیت اینه که میتونه خیلی بیشتر از اینا باشه. فضای خالی دقیقا جاییه که ما رشد می کنیم. جاییه که اعتماد به نفس پیدا می کنیم.