نهج البلاغه پس از کتاب آسمانی قرآن کریم، یکی از کتاب های پرفضیلت می باشد که گنجینه ی بسیار ارزشمندی برای مسلمانان است.
این کتاب، میراث گرانبهایی از حضرت علی(ع) می باشد که درس انسان سازی داده وانسان را از لحاظ تمامی ابعاد اجتماعی، سیاسی و... هدایت کرده و با زیباترین کلام، راه تقرب الهی را به انسان می آموزد.
سخنان حضرت علی(ع) در کتاب نهج البلاغه در سه باب بیان شده است که یک باب به خطبه ها، باب دیگر به نامه ها و رسائل و وصایا و باب آخر به کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ اختصاص داده شده است.
خطبه در جنگ با مخالفان
وَ مِنْ خُطْبَه لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از خطبه های آن حضرت است
در جنگ با مخالفان
وَ لَعَمْری ما عَلَیَّ مِنْ قِتالِ مَنْ خالَفَ الْحَقَّ، وَ خابَطَ الْغَیَّ مِنْ
به جان خودم قسم در جنگ با کسی که با حق مخالفت کرده، و در گمراهی قدم نهاده
اِدْهان وَلا ایهان. فَاتَّقُوا اللّهَ، عِبادَ اللّهِ وَ فِرُّوا اِلَی اللّهِ مِنَ اللّهِ،
مداهنه و سستی نمی کنم. عباد خدا! از خدا پروا کنید، و از خدا به خدا بگریزید،
وَ امْضُوا فِی الَّذی نَهَجَهُ لَکُمْ، وَ قُومُوا بِما عَصَبَهُ بِکُمْ.
و در راهی که برای شما قرار داده قدم نهید، و به ادای تکالیف قیام کنید،
فَعَلِیٌّ ضامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلاً، اِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عاجِلاً.
که اگر در دنیـا پیـروز نشوید علی ضامن پیـروزی شما در آخـرت اسـت.
خطبه وقتی به او خبر رسید که ارتش معاویه به شهرها دست اندازی کرده اند
- وَ قَدْ تَواتَرَتْ عَلَیْهِ الاَْخْبارُ بِاسْتیلاءِ اَصْحابِ مُعاوِیَهَ عَلَی الْبِلادِ، وَ قَدِمَ عَلَیْهِ
آن گاه که پی درپی به حضرت خبر رسید که ارتش معاویه به شهرها دست اندازی کرده اند، و دوعامل او
عامِلاهُ عَلَی الْیَمَنِ وَ هُما عُبَیْدُ اللّهِ بْنُ عَبّاس وَ سَعیدُ بْنُ نَمْرانَ لَمّا غَلَبَ عَلَیْهِما
در یمن عبیداللّه بن عباس و سعید بن نَمران پس از شکست از بُسر بن ارطاه به
بُسْرُ بْنُ اَبی اَرْطاهَ. فَقامَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَلَی الْمِنْبَرِ ضَجِراً بِتَثاقُلِ اَصْحابِهِ عَنِ الْجِهادِ،
حضورش رسیدند، امام در حالی که از سنگینی یارانش از جهاد و مخالفتشان با رأی آن جناب
وَ مُخالَفَتِهِمْ لَهُ فِی الرَّأْیِ، فَقالَ:
آزرده خاطر بود به منبـر رفت و فرمود:
ما هِیَ اِلاَّ الْکُوفَهُ اَقْبِضُها وَ اَبْسُطُها. اِنْ لَمْ تَکُونی اِلاّ اَنْتِ تَهُبُّ
غیر از کوفه که اختیار قبضوبسطش در دست من است برایم نمانده. ای کوفه، اگر مرا جز تو نباشد در حالی که
اَعاصیرُکِ، فَقَبَّحَکِ اللّهُ. - وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِر:
بادهای فتنه ات بوزد، خدایت زشت کند. و اینجا قول شاعر را مثال آورد:
لَعَمْرُ اَبیکَ الْخَیْرِ یا عَمْرُو اِنَّنی *** عَلی وَضَر مِنْ ذَا الاِْناءِ قَلیل
«سوگند به جان پدر خوبت ای عمرو که از این ظرف (حکومت) جز ته مانده ای اندک بهره ای برایم نیست»
- ثمَّ قالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: اُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الْیَمَنَ، وَ اِنِّی وَ اللّهِ
سپس فرمود: شنیده ام بُسر وارد یمن شده; سوگند به خدا می بینم
لاََظُنُّ اَنَّ هوُلاءِ الْقَوْمَ سَیُدالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِماعِهِمْ عَلی باطِلِهِمْ،
که این قوم به زودی بر شما چیره شوند به خاطر اجتماعی که آنان بر باطلشان دارند،
وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ اِمامَکُمْ فِی الْحَقِّ، وَ طاعَتِهِمْ
و تفرقه ای که شما از حق دارید، و محض اینکه شما در راه حق به امام خود عاصی هستنید، و آنان در راه
اِمامَهُمْ فِی الْباطِلِ، وَ بِاَدائِهِمُ الاَْمانَهَ اِلی صاحِبِهِمْ وَ خِیانَتِکُمْ،
باطل مطیع رهبر خویشند، و به علّت اینکه آنان امانت او را ادا می کنند و شما خیانت میورزید،
وَ بِصَلاحِهِمْ فی بِلادِهِمْ وَ فَسادِکُمْ. فَلَوِ ائْتَمَنْتُ اَحَدَکُمْ عَلی قَعْب
و به جهت اینکه آنان در شهرهای خود درستکارند و شما فاسد هستید. من اگر قدح چوبینی در اختیار شما بگذارم
لَخَشیتُ اَنْ یَذْهَبَ بِعِلاقَتِهِ.
می تـرسـم بنـد بی ارزش آن را ببـریـد.
اللّهُمَّ اِنّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونی، وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونی،
الهی من از اینان ملول شده ام و آنان از من، من از اینان افسرده ام و آنان از من،
فَاَبْدِلْنی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ، وَ اَبْدِلْهُمْ بی شَراًّ مِنِّی. اَللّهُمَّ مُثْ قُلُوبَهُمْ
پس بهتر از اینان را به من عنایت کن، و به جای من شرّی را بر ایشان بگمار. خداوندا، دلشان را آب کن
کَما یُماثُ الْمِلْحُ فِی الْماءِ. اَما وَاللّهِ لَوَدِدْتُ اَنَّ لی بِکُمْ اَلْفَ
چون نمکی که در آب حلّ شود. به خدا قسم دوست دارم به جای شما هزار سوار از
فارِس مِنْ بَنی فِراسِ بْنِ غَنْم.
قبیله بنی فِراس بن غَنم داشتم.
هُنا لِکَ لَوْ دَعَوْتَ اَتاکَ مِنْهُمْ *** فَوارِسُ مِثْلُ أَرْمِیَهِ الْحَمیمِ
«اگر آنان را دعوت می کردی چون ابرهای بارنده تابستان به سرعت به کمک تو می شتافتند»
- ثُمَّ نَزَلَ عَلَیْهِ السَّلامُ مِنَ الْمِنْبَرِ. اَقُولُ: الاَْرْمِیَهُ جَمْعُ رَمِیٍّ وَ هُوَ السَّحابُ.
سپس از منبر فرود آمد. می گویم: «ارمیه» جمع «رمیّ» به معنای ابر است.
وَالْحَمیمُ ههُنا وَقْتُ الصَّیْفِ. وَ اِنَّما خَصَّ الشّاعِرُ سَحابَ الصَّیْفِ بِالذِّکْرِ لاَِنَّهُ اَشَدُّ
و «حمیم» در اینجا به معنای تابستان است. شاعر از ابر تابستانی یاد کرده چون
جُفُولاً، وَ اَسْرَعُ خُفُوفاً، لاَِنَّهُ لاماءَ فیهِ. وَ اِنَّما یَکُونُ السَّحابُ ثَقیلَ السَّیْرِ لاِمْتِلائِهِ
سبکبار است و زودگذر، زیرا بارانی ندارد. ابر پر آب حرکتش کند
بِالْماءِ، وَ ذلِکَ لایَکُونُ فِی الاَْکْثَرِ اِلاّ زَمانَ الشِّتاءِ. وَ اِنَّما اَرادَ الشّاعِرُ وَصْفَهُمْ
است، و این بیشتر در زمستان است. شاعر سواران قبیله را به خاطر
بِالسُّرْعهِ اِذا دُعُوا، وَالاِْغاثَهِ اِذَا اسْتُغیثُوا. وَالدَّلیلُ عَلی ذلِکَ قَوْلُهُ: هُنالِکَ لَوْ دَعَوْتَ
شتاب در پذیرفتن دعوت و یاری رساندن، به ابر تابستانی تشبیه کرده است.
اَتــاکَ مِـنْـهُـمْ .
دلیلش آن است که گوید.