به گزارش اعتمادآنلاین، پرونده این جنایت ساعت ۸:۳۰ دقیقه صبح ۱۱ مرداد ماه سال ۹۶ به دنبال کشف سرهای بریده یک زن و مرد جوان در زمینهای حاشیه خیابان شیخ بهایی (حوالی بزرگراه کردستان) در دادسرای امور جنایی تهران مطرح شد. به اینترتیب بازپرس منافی آذر دستور تحقیقات جنایی پلیس آگاهی و پزشکی قانونی را صادر کرد.
تیمهای تحقیق پس از حضور در محل حادثه با دو سر بریده سوخته روبهرو شدند. این در حالی بود که خبر کشف سرهای بریده خیلی زودتر در فضای مجازی و رسانهها منتشر شد و حتی برخی گمانه زنیها از دست داشتن گروه تروریستی داعش در این ماجرا حکایت داشت. با توجه به حساسیتهای ایجاد شده تحقیقات در این باره با تمرکز بیشتری ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان جنایی از کشف تکههای بدن زن جوانی در محل دفع زبالههای کهریزک باخبر شدند. از این رو به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی، بقایای جسد یافت شده به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا مشخص شود بقایای متعلق به مرد و زن جوان است که سرهایشان پیدا شده بود. انتشار خبر جدید باعث افزایش حساسیتهای به وجود آمده شد تا جایی که پرونده این ماجرا به صورت ویژه در دستور کار قرار گرفت. تا اینکه در تحقیقات تخصصی صورت گرفته معلوم شد مردی سوار بر خودروی شاسی بلند قدیمی، سرها را شبانه در محل کشف رها کرده و گریخته است.
در بررسیهای بعدی فاش شد خودروی عامل جنایتها یک لندرور دو کابین بوده است. بدین ترتیب دامنه تحقیقات را در این شاخه متمرکز شد و کارآگاهان پس از به دست آوردن نشانی صاحبان خودروهایی که با مشخصات بدست آمده مطابقت داشت تجسسها وارد مرحله تازهای شد. از سوی دیگر آزمایشهای «دیانای» حکایت از آن داشت که تکههای بدن کشف شده متعلق به همان زنی است که سرش در بزرگراه شیخ بهایی پیدا شده بود.
در شاخهای دیگر از تحقیقات اطلاعاتی بدست آمد و معلوم شد فرزند و عروس یکی از مالکان خودروهای مورد نظر که مرد ۷۵ سالهای است به طور مرموزی ناپدید شدهاند. بدین ترتیب کارآگاهان پلیس ۱۴ روز پس از شروع تحقیقات وارد خانه مرد مورد در خیابان کارگر شمالی شدند و صاحبخانه را در حالی دستگیر کردند که یک اره برقی به همراه اسلحهای که قربانیان با آن به قتل رسیده بودند هم از خانه او کشف شد. این مرد در بازجوییهای مقدماتی لب به اعتراف گشود و گفت، به دلیل اینکه از آزار و اذیتهای فرزندخوانده و عروسش به ستوه آمده بود هر دو را کشت و بعد هم سرهایشان را در کنار خیابان رها کرد.
پیرمرد پس از انتقال به دادسرای جنایی تحت بازجوییهای قرار گرفت و به تشریح جزییات جنایت و انگیزهاش پرداخت و گفت: شهرام فرزند باجناقم بود. باجناقم مخفیانه و به دور از چشم همسر اولش ازدواج دوم کرده بود، اما خواهر زنم با اطلاع از این موضوع از شوهرش جدا شد و برای زندگی همراه پسرش به خانه ما آمد. اما او خیلی زود فوت کرد شهرام را من و همسرم بزرگ کردیم، البته علت هم داشت. چونکه ما بچه دار نمیشدیم و شهرام که پدر و مادر نداشت، براحتی میتوانست نقش بچه ما را ایفا کند.
متهم ادامه داد: چون خسته شده بودم آنها را کشتم، شهرام و همسرش مدام اذیتمان میکردند. حتی آنها همسرم را کتک میزدند. درست بود که شهرام پسر خواندهام بود اما او را پسر خودم میدانستم و از اینکه میدیدم جواب آن همه محبت را این طور داده است، سخت عذاب میکشیدم. حتی همان لحظهای هم که میخواستم آنها را به قتل برسانم شک داشتم که شلیک کنم یا نه. قصد من کشتن نبود ولی آنها کاری کردند که من دست به جنایت بزنم. البته رفتار شهرام اوایل خوب بود. بعد از گرفتن معافی خدمت با کفالت مادرش، با یک پیکان کار میکرد. بعد از مدتی هم راننده خط فرودگاه شد و از همان لحظه بدبختیهایمان شروع شد، شهرام در همنشینی با رانندهها معتاد شد. من به قدری شهرام را دوست داشتم که حتی خانه ۲۰۰ متریام در خیابان کارگر شمالی را صلح عمر کردم که بعد از مرگم به او برسد. حتی حسابهای بانکی ما هم مشترک بود.
این مرد ادامه داد: شهرام معتاد بود و زمانی که با همسرش آشنا شد وضعیتش بدتر شد. او شیشه میکشید و شهرام را هم به کام مواد مخدر صنعتی کشانده بود. بعد از اعتیاد دیگر سر کار نمیرفت و توهین و تحقیرها و کتکهایش شروع شد. همسرش هم به تقلید از شهرام همان کارهای ناشایستی را که او انجام داده بود انجام میداد. حتی از او شکایت هم کرده بودم. حدود یک هفته قبل از کشتن آنها سر همین مسأله بار دیگر از شهرام شکایت کردم و پروندهای هم در کلانتری یوسف آباد تشکیل شد. مرا به پزشکی قانونی فرستادند اما چون پسرم بود و دلم نمیخواست در بازداشتگاه باشد رضایت دادم. اما ای کاش رضایت نداده بودم، زمانی که آمد شروع به داد و بیداد و فحاشی کرد که چرا از او شکایت کردم.
آن زمان بود که تصمیم گرفتم او را بکشم، چون کارد به استخوانم رسیده بود. برای همین ۸ مرداد، همسرم را به خانه یکی از اقوامش در حوالی تهران فرستادم. حدود ساعت ۱۱ شب بود که در اسلحهام ۶ فشنگ قرار دادم. داخل اتاق اسلحه بهدست نشستم. شهرام و همسرش مدام به آشپزخانه میرفتند و برمی گشتند. در جریان همین رفت و آمدهایشان مدام فحاشی میکردند.
ناگهان شهرام وارد اتاقم شد و مرا که دست به اسلحه دید ترسید من هم نخستین شلیک را انجام دادم. تیر به پای چپش اصابت کرد و همان موقع همسرش آمد و من تیر دوم را به شکم همسر شهرام شلیک کردم. بعد بالای سر پسرم رفتم و تیر خلاص را زدم و بعد از آن هم به سراغ همسرش رفتم و تیر خلاص زدم.
بعد اجسادشان را با اره برقی که برای شهرام بود، آنها را مثله کردم تا بتوانم راحت بیرون ببرم.
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: شب اول جسد شهرام را مثله کردم و با خارج شدن از محدوده کلانتری یوسف آباد اجساد را داخل سطلهای زباله انداختم. سر شهرام را نینداختم چون میترسیدم که کشف و شناسایی شود. آن شب بدن شهرام را انداختم و فردای آن شب سرش را در زمینی کنار بزرگراه شیخ بهایی انداختم و آتش زدم. شامگاه ۱۰ مرداد بود که به سراغ جسد همسر شهرام رفتم و جسد او را هم مثله کردم. تکههای بدن او را در خیابانهای اطراف کریم خان در سطلهای زباله انداختم و سرش را نیز در کنار سر شهرام آتش زدم چون نمیخواستم هویت آنها برملا شود. همسرم از این ماجراها خبر ندارد چون هنوز به خانه برنگشته. سابقه داشت زمانی که به میهمانی میرود چند هفته یا بیشتر بماند. بخصوص حالا که پایش هم شکسته. در این مدت یکی از دوستان شهرام چند باری سراغش را از من گرفت اما گفتم مسافرت هستند.
این پیرمرد پس از تکمیل تحقیقات برای محاکمه به دادگاه کیفری رفت و در آخرین مراحل تحقیق با ابراز پشیمان از اینکه چرا این کار را زودتر انجام نداده، گفت کار بسیار خوبی کرده که به زندگی نکبت بار آنها پایان داده تست. از طرفی به زندگی پر از نکبت خودش هم پایان داده است.
متهم در جلسه دادگاه گفت: اسلحه را زمانی که ۱۵ ساله بودم و ۶۰ سال قبل به صورت قانونی خریدم. دوران جوانی برای شکار میرفتم و اسلحه را با برای شکار خریده بودم اما مدتها بود که از آن استفاده نمیکردم.
در پایان جلسه محاکمه دادگاه به خاطر دو فقره قتل پیر مرد ۷۵ ساله را به دو بار قصاص محکوم کرد و پس از آن پرونده برای اجرای احکام دادسرای جنایی آمد و در حالی که در شعبه دوم مراحل اجرای حکم در حال پیگیری بود خانواده دو مقتول پرونده با حضور در دادسرای جنایی با دریافت مبالغی از اجرای حکم گذشتند. به این ترتیب پیرمرد به خاطر کهولت سن آزاد شد.
نظر شما