برای رسیدن به منطقه نوسود که یکی از قدیمیترین منطقههای سکونت و حرکت کولبران است به سمت مرز است، باید حدود ۷۵ کیلومتر از مریوان به سمت غرب حرکت کنیم، وارد منطقه توریستی اورامانات میشویم که هر چند یکی از زیباترین مناطق ایران محسوب میشود و سالانه گردشگران بسیاری را به سوی خود جلب میکند، اما سرمایهگذاری و ساخت و ساز مناسبی برای صنعت گردشگری در آن نمیبینیم.
به گزارش سلام نو به نقل از اعتماد، از ارتفاعات کردستان؛ اندک رستوران و هتل ساده و چند مغازه صنایع دستی هم از زمان شیوع بیماری کرونا تقریبا تعطیل هستند و واضح هست که از رونق افتادن این منطقه، بیکاری را بیشتر به جان مردم انداخته است.
از گردنه ژالانه و ته تِه هم رد میشویم با کوههای پر از برفش و جادههایی که گارد ریل ندارد؛ همراهان من از ماشینهایی میگویند که بارها و بارها از این گردنه به دره پرت شدند؛ گردنه ته تِه اما چقدر آشناست، چه غم سیاهی دارد این دامنه سپیدپوش کوه، آدم را به یاد فرهاد و آزاد نوجوان میاندازد.
در ادامه مسیر در جاده ژالانه، کولبران را میبینیم که دور هم جمع شدند تا بار خود را تحویل بگیرند؛ آنهایی که توان مالی بیشتری دارند، برای حمل بار قاطر اجاره میکنند و بقیه کولبران، بار خود را به دوش گرفته و با هم به دل کوه میزنند تا آن سوی مرز.
به نوسود میرسم به شهر نودشه که طبق آمار شورای شهر، حدود ۴ هزار و ۵۰۰ هزار نفر جمعیت دارد و یکی از منطقههایی است که بیشترین ساکنان آن کولبر هستند.
منطقهای کوهستانی با خانههایی که روی کوه ساخته شدند و گاهی سرما به زیر ۱۲ درجه میرسد اما هنوز مهمترین وسیله گرمایشی مردم چراغهای نفتی و گاهی زغالی است؛ لولههای گاز به خیابانها کشیده شده اما تا خانهها نرفته، شاید زمستانهای بعدی به خانهها برسد.
در کمترین گفتوگوها در شهر متوجه چند نکته میشوم؛ تعداد بالای جوانان تحصیلکرده و بیکار، عادی بودن مساله کولبری و غیرسیاسی بودن مردم؛ اکثر مردم طرفدار جریانهای سیاسی در پایتخت نیستند و تمایلی هم به دانستن جریانها و اتفاقات سیاسی آن سوی مرزها را ندارند؛ اینجا بیشتر شبیه یک شهر ترانزیتی است، هر روز و هر شب حجم زیادی کالا از این شهر به روستاهای مرزی دزاور و هانی گرمله میرود اما هنوز کلمه قاچاق میان مردم جا نیفتاده و مردم شهر این فعالیت را عادی اما غیرقانونی میدانند.
خیلی زود زنان و مردان کولبر را پیدا میکنم، چنور یکی از زنان جوانی است که سالهاست با ماشین خود، بارهایی مانند لوبیای سفید و بنزین را به سمت مرز میبرد و از روستایهای لب مرز توسط کولبرها به خارج میفرستد.
بلند قد و آراسته است، با اعتماد به نفس حرف میزند و بسیار مهمانواز است. دو پسر دارد که خود سرپرست آنهاست. چنور میگوید کولبرها از مرز محافظت میکنند و رفت و آمد آنها که هیچ انگیزه سیاسی ندارند و اغلب هم شناخته شده هستند، وجود آنها به نفع دولت است؛ خب البته نظر چنور از امنیت کمی متفاوت است.
از او میپرسم چطور کولبرها شناخته شده هستند؟ میگوید اکثر ما کارت کولبری یا کارت تردد داریم.
از شهدیه خانم میپرسم کارت کولبری چه کمکی تا به حال به شما کرده است؟ میگوید هیچ، میپرسم چه توقعی از دولت دارید؟ میگوید کارت تردد به هم بدهند. میگوید ۴۵ سال دارد و حدود ۵ سال است که کولبری میکند، بعد از جدایی از همسرش سرپرستی دو فرزندش را به عهده گرفت و اگر کولبری نکند اجاره خانه و مخارج فرزندان را ندارد؛ روزی خیاط بوده اما الان عصب دستهایش از کار افتاده و مچ دستهایش تقریبا بیحس شده است.
شهدیه خانم برای حمل ۲۵ کیلو بار به عراق حدود ۳۰ هزار تومان میگیرد، در هفته دو مرتبه میتواند کولبری کند و گاهی تا ۵۰ کیلو را با خود حمل میکند؛ وقتی درآمد ماهانهاش از کولبری را تخمین میزند به ۵۰۰ هزار تومان نمیرسد.
حسن که روزی در بازار بزرگ تهران ویزیتور بوده است هم میگوید، با وجودی که اکثر شبها کولبری میکند و بین ۵۰ تا ۷۰ کیلو بار میبرد اما در ماه بیش از ۲ میلیون تومان درآمد ندارد.
اما داستان لهون برایم عجیبتر بود، تحصیلکرده رشته جغرافیای شهری که هیچ کاری غیر از کولبری در زندگی نکرده و هیچ آیندهای هم غیر از این کار، برای خود متصور نیست. گاهی از اینکه ناگزیر است برای مخارج زندگی کولبری کند، ناراحت بوده اما از وقتی استاد دانشگاه خود را دیده که یک روز به کولبرها قاطر اجاره میدهد و یک روز کولبر است، کمی آسودهتر به زندگی نگاه میکند.
البته به افرادی هم برمیخورم که از طریق کولبری کار و کاسبی خوبی بههم زدند و بعد از سالها کولبری کردن به واسطهگری یا خرید و فروش عمده کالا پرداختهاند. حتی یکی از آنها امروز در حال ساختن هتلی کوچک در یکی از شهرهای اورامانات هست؛ اما طبیعتا تعداد این افراد خیلی محدود است و اغلب کولبرها برای مبلغ ناچیز و گذران زندگی ساده خود، به کولبری اصرار دارند.
داستان آنان تقریبا شبیه هم است با سن و اسمهای متفاوت اما من هنوز جواب سوالهای خود را نگرفتهام، یعنی اگر چنور، شهیدیه خانم، حسن و لهون را به توان هزار برسانیم، میتوانیم فکر کنیم که نیاز یا خواسته آنها سبب از بین نرفتن پدیده کولبری شده است؟
به روستای دزاور میروم؛ پر رفت و آمدترین منطقه حرکت کولبرها که تنها ۲۰ دقیقه تا روستای طویله عراق فاصله دارد. در اینجا حرکت کولبرهای مرد، شبانه است.
نیمههای شب مردانی که از سرما صورت خود را پوشاندهاند در چند خیابان روستا دیده میشوند که منتظر دوستان یا صاحبان بار هستند، به محض توقف یک تویوتا یا پاترول در گوشه خیابان چند کولبر دور آن جمع میشوند، بارها را بر دوش خود میگذارند و حرکت میکنند.
کمی از مسیر را با آنها همراه میشوم، کیسههای بار ۲۵ کیلویی و بیشتر لوبیا سفید است، اما نفت، تخممرغ و گوشت هم در میان بارها هست، معمولا هر کولبر ۲ کیسه بر دوش خود دارد.
اکثر کولبرها دو مرتبه در هر شب کالا حمل میکنند و زمانی که برای دفعه دوم بار خود را تحویل داده و به سمت روستا میآیند، نزدیک صبح است.
در مسیر یکی از صاحبان بار که مسوول گروهی از کولبران است را پیدا میکنم، جوانی است حدود ۳۳-۳۲ ساله، از نوجوانی کولبری میکرده و چند سالی است که به عنوان صاحب بار شناخته میشود؛ در این شب یک تن مواد غذایی دارد که با ۱۰ کولبر و دو نفر اسکورت، به سمت عراق میفرستد.
میگوید، وقتی به عراق کالا میفرستد، خودش صاحب بار است و معمولا یک یا دو تن در هر شب کالا خارج میکند، کالاهایی که اغلب از فروشگاهها یا عمدهفروشیها میخرد و نسبت به آن سوی مرز بسیار ارزانتر است، میگوید، بعد از تحویل بار از خریدار عراقی اسکناس دینار میگیرد و بعد از تبدیل به ریال ایران، دستمزد کولبران را میدهد.
از صاحب بار دیگری میپرسم، میدانید که شما مواد غذایی مورد نیاز مردم را از کشور خارج میکنید؟ میگوید میدانم اما چارهای نداریم، اگر این کار را نکنیم، همین مواد را نمیتوانیم بخریم.
مهندس نقشهکشی بوده اما از نوجوانی کولبری کرده است و اکنون ۱۰ کولبر دارد که حدود نیم تن مواد غذایی را شبانه به عراق میفرستد.
میگوید، هر کولبر ۲۲ کیلو تخممرغ بر دوش خود حمل میکند و من در حال محاسبه هستم که ۱۰ کولبر امشب حدود ۲۲۰ کیلو تخممرغ را به عراق میبرند؛ صاحب بار ادامه میدهد که دفعه دوم، کولبرها مرغ منجمد و گوشت با خود میبرند، در مجموع هر کولبر برای دو مسیر رفت، حدود ۶۰ تا ۸۰ هزار تومان دستمزد میگیرد و درآمد خود صاحب بار، حدود ۴۰۰ هزار تومان است.
نیمههای شب اما مسیر پر رفت و آمدتر میشود، در تاریکی و سکوتی که تنها صدای رودخانه پایین دره آن را میشکند، کولبرها به تندی با کمترین صدا در رفت و آمد هستند، آنهایی که زودتر حرکت کردهاند از مرز برمیگردند تا دفعه دوم به سمت عراق کالا ببرند و گروهی دیگر تازه به سمت مرز میروند.
در مسیر، کولبری را میبینم که میگویند ورزشکار و مربی است، کولبر دیگری مترجم زبان روسی، پیرمردی که استاد بنایی است و میگویند بسیار صاحبنام است و صاحب باری که اسم همه نویسندههای فلسفه را میداند و همه مردان جوان و میانسالی که برای مبلغی ناچیز در سردترین شب زمستان، ۵۰ تا ۷۰ کیلو بار را حمل میکنند؛ اینها با باور من از قاچاقچی لب مرز در جدالند.
قاچاق کالا زیر نور خورشید
آفتاب مستقیم بر صورتم میتابد و من از بالای سد داریان به قایقی موتوری نگاه میکنم که بستههای بزرگ سفید حمل میکند و با سرعت از روی سد رد میشود و من هنوز باور نمیکنم که دارم یک محموله قاچاق کالا را زیر نور زیبای خورشید از بالای سد، تماشا میکنم.
ریبوار یکی از واسطههای واردات کالا است که من را در این مسیر همراهی کرد، توضیح میدهد که واردات کالا توسط چند واسطهگر که کالا را ضمانت میکنند، از مرز عراق به تهران و تبریز میرسد.
از توضیحات به این نتیجه میرسم که پروسه واردات کالا از مسیر قاچاق چقدر سخت و پیچیدهتر از خروج کالاست و البته با حجم خیلی بالاتر و سود بیشتر!
ریبوار میگوید، هیچوقت صاحبان اصلی کالا را ندیده و نمیشناسد، آنها توسط واسطههایی در شهر بانه و مریوان با او در ارتباط هستند، با تلفن سفارش کار را به او و دیگر واسطهها میدهند.
چند واسطه، کالا را از لب مرز تا مقصد نهایی میبرد؟
شش تا هفت واسطه، بستگی به مسیر و میزان کالا دارد.
قایق موتوری دقیقا در نقطه دید ما قرار میگیرد و میتوانیم از بالای سد، بستههای بزرگ روی قایق را ببینیم و دو نفری که روی قایق ایستادهاند و اطراف سد را میپایند؛ آقای ریبوار که نمیخواهد اسم واقعیاش را بگوید، توضیح میدهد که کالای داخل قایق احتمالا تلویزیون الایدی است؛ از نوع بستهبندی مشخص است.
میگوید کالا را از واسطه عراقی در روستاهای مرزی عراق تحویل میگیرد و توسط کولبرها به روستاهای مرزی و بعد به شهر نودشه میآورد، بعد با ماشین به سد داریان میآورد و به واسطه بعدی تحویل میدهد، واسطه دوم توسط قایق به روستای دیگری در منطقه میبرد و به واسطه سوم تحویل میدهد تا در نهایت کالا به دست بازرگان اصلی که در تهران یا تبریز است، میرسد.
معمولا واسطهها هم همدیگر را نمیشناسند و نهایتا در یک مرحله تحویل کالا واسطه قبلی یا بعدی را میبینند؛ همه آنها با تلفن توسط یک نفر هماهنگ میشوند تا یک مسیر کالا را به مقصد نزدیک کنند.
واسطهها با ضمانت کالا را تحویل میگیرند، یعنی ارزش کل بار را ضمانت میدهند که اگر توقیف شود، کل مبلغ را باید پرداخت کنند؛ بعد از تحویل، برای هر تن بار معمولا ۵۰ میلیون تومان میگیرند که هزینه ماشین، کولبر و اسکورتر را باید بدهند تا به واسطه بعدی برسانند.
میپرسم برای هر تن معمولا چقدر سهم خودش میشود؟ میگوید حدود ۵ تا ۷ میلیون تومان اما معمولا کالای وارداتی یک تن نیست بین ۱۰ تا ۱۰۰ تن است و برای واسطهها متوسط ۵۰ تا ۵۰۰ میلیون سود دارد!
حالا حساب کردن کمی سخت میشود، یعنی ۷ واسطه که هر کدام حداقل ۵۰۰ میلیون و حداکثر ۵ میلیارد تومان میگیرند تا کالا را وارد کنند؟ ارزش کل کالا مگر چقدر است؟ چقدر میفروشند؟
میپرسم معمولا این کالاها چی هستند؟ جواب تکراری است، اسم این کالاها را بارها از زبان کولبرها شنیدهام: سیگار، لباسهای تاناکورای ترک، کیف و کفش ترک، پارچه، ایایدی و لوازم برقی و...
هنوز محموله ۱۰۰ تنی پارچههای سلطنتی و پارچههای لباس عروس ترک را به یاد دارد که حدود دو سال پیش با چه استرس و چه وسواسی به واسطه بعدی رساند و البته سودی خوبی هم برایش داشت.
کالای ترکیه چطور از مرز عراق ایران میشود؟ جواب خیلی واضح و مشخص است، از مرزهای ترکیه نمیشه کالا وارد کرد، بارزگانها، جنسهای ترکیه را به عراق میآورند و از آنجا به ایران!
چرا کالاهای صادراتی ایران دوباره به ایران میآیند؟ میخندد، خب در اینجا گرانتر است!
داستان عجیبی است، در درخشانترین روز زمستان، بالای زیباترین سد کشور ایستادهام و گفتوگو با آقایی که واسطه وارد کردن کالای قاچاق است، به یکباره من را به یاد جمله کولبر جوانی میاندازد، جوان میگفت: خانم ما کولبر آدمهای دیگر در شهرهای دیگر هستیم. آنها، همان تاجرهای بانفوذ نمیخواهند منطقه ما رشد کند تا همیشه کولبر باشیم!
به دنبال جواب سوالی برای پایان کولبری میگردم، تمام اقدامات دولت و اندک لایحههای مجلس در این مورد را میخوانم، به برنامههای توسعه، اشتغال زایی مناطق مرزی و... هیچکدام به اندازهای بزرگ و با پشتوانه نیست که جلوی میافیایی را بگیرد که چند میلیارد دلار، چرخش مالی دارد.
پدیده کولبری در دو بخش قابل بررسی است، کولبرانی که در حجم کوچک کالا به عراق میبرند یا وارد میکنند که تعداد محدودی را شامل میشود و کولبرانی که برای یک سیستم وسیع قاچاق کار میکنند. در نهایت یک جواب برای ساماندهی این پدیده به ذهن میرسد، اجرای واقعی طرحای انجام نشده مانند اشتغالزایی و بازگشایی بازارچههای مرزی.
سالها پیش چهار بازارچه مرزی موقت تعیین شده که هیچکدام به صورت مداوم فعال نبودند و اکنون هیچ کدام فعال نیستند! وزارت کشور هم توضیح مشخصی نداده است.
قطعا تولیدیهای کوچک و زودبازده مانند مرغداری و دامداری و... میتوانند از خروج مواد غذایی مردم جلوگیری کنند و تولید و صادرات رسمی این مواد را توسط مرزنشینها به شهرهای مرزی عراق سبب شوند و چندین گروه اشتغال ایجاد کنند.
معاون اول رییسجمهور اما چند سال پیش مبلغی برای ایجاد اشتغال مناطق مرزنشین تصویب کرد که من هر قدر سرچ کردم و از دوستان مطلع در مورد سرنوشت این مبلغ پرسیدم، جوابی دریافت نکردم اگر شما اطلاعی دارید، ممنون میشوم در پیج اینستاگرام من پیغام بدهید.
نظر شما