به گزارش سلام نو، ایران نوشت:سارق حرفهای که با همدستی دوست دوران کودکیاش به دهها خانه در غرب تهران دستبرد زده بود در حالی که با قرار وثیقه آزاد شده تا نوبت دادگاهش فرا برسد در یک تصادف شبانه جان باخت.
رسیدگی به پرونده این دو سارق حرفهای از سال ۹۵ و با شکایتهای ساکنان مجتمعهای مسکونی غرب تهران مبنی بر سرقت از خانههایشان آغاز شد. مأموران پلیس دریافتند دو مرد جوان با مراجعه به مجتمعهای مسکونی خود را از بستگان یکی از همسایهها معرفی کرده و به بهانه اینکه از شهرستان آمدهاند و صاحبخانه نیست از آنها میخواستند تا در خانه را برایشان باز کند تا آنها بتوانند در حیاط منتظر آمدن فامیل شان بمانند. اما در فرصتی مناسب با شکستن قفل در آپارتمان اقدام به سرقت کردهاند.
بدین ترتیب با توجه به سریالی بودن سرقتها و مشخصات سارقان که در همه سرقتها مشابه بود مأموران سرانجام توانستند یکی از متهمان را که مردی سابقه دار بود شناسایی و دستگیر کنند.
این سارق که آرش نام داشت اعتراف کرد که با دوستش سجاد دست به این سرقتها زده است. او گفت: سجاد از دوستان دوران کودکی من است و ما به خاطر فقر و بیکاری سرقت میکردیم. بدین ترتیب سجاد نیز دستگیر شد و به سرقتها اعتراف کرد. اما با توجه به اعتراف متهمان و شناسایی شاکیها هر دو متهم با سپردن قرار وثیقه چند میلیاردی تا روز دادگاه آزاد شدند. اما صبح دیروز که قرار بود این دو متهم در شعبه ۹ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شوند در حالی که آرش در دادگاه حاضر شده بود، اما معلوم شد سجاد چند روز قبل در یک تصادف جان باخته است. در ادامه جلسه چند نفر از شاکیها که در دادگاه حاضر شده بودند به بیان شکایت خود پرداختند. یکی از آنها گفت: من وهمسرم برای خرید از خانه بیرون رفته بودیم. وسط روز بود و خرید ما هم دوساعت بیشتر طول نکشید، وقتی برگشتیم متوجه شدیم در خانه را شکستهاند و یک گلدان بسیار گران قیمت و عتیقه مان را که چند صد میلیون تومان میارزید سرقت کردهاند و مهمتر از همه اینکه، چون این گلدان خیلی بزرگ و سنگین بود سارقان آن را تکه تکه کرده و با خود برده بودند.
وقتی از همسایهها پرس و جو کردیم یکی از آنها گفت که به محض خروج ما از خانه دو مرد جوان با ظاهری آراسته زنگ خانه آنها را زده و خودشان را از اقوام ما معرفی کرده بودند. آنها گفته بودند که از شهرستان آمدهاند و میخواهند در محوطه حیاط منتظر ما باشند. همسایهها هم در را باز کرده بودند. پس از اظهارات شاکیها آرش در جایگاه قرار گرفت و ضمن قبول سرقتها گفت: من و سجاد در یک محله بزرگ شدیم و دوست صمیمی بودیم با هم ترک تحصیل کردیم و با هم دنبال کار میگشتیم، اما چون سواد و تخصصی نداشتیم کاری پیدا نمیکردیم.
بیپول و بیکار و فقیر شده بودیم به همین خاطر تصمیم گرفتیم سرقت کنیم. ما با لباسی مرتب و ظاهری ساده به در خانهها میرفتیم تا کسی به ما شک نکند. چند روزی مقابل مجتمعهای مسکونی پرجمعیت زاغ زنی میکردیم و با شناسایی همسایهها نقشه مان را عملی میکردیم. در ادامه آرش درباره مرگ سجاد به قاضی دادگاه گفت: وقتی من و سجاد با سپردن وثیقه آزاد شدیم زندگی روزمرهای داشتیم، اما هنوز هم از کارهای گذشته پشیمان نبودیم و گهگاهی به فکر سرقت میافتادیم تا اینکه یک شب به جشن تولد یکی از دوستانمان دعوت شدیم آنجا سجاد مقدار زیادی مشروب خورد. حالش خوب نبود، در راه برگشت به خانه بودیم که او با ماشینش تصادف کرد و کشته شد. بعد از مرگ سجاد ضربه روحی سنگینی به من وارد شد. او مثل برادرم بود وقتی او مرد فهمیدم این زندگی خیلی بیارزش است و نباید به خاطر مال دنیا خودم را به دردسر بیندازم. الان هم توبه کردهام و از شاکیها میخواهم مرا ببخشند و رضایت بدهند. قول میدهم اموالی که سرقت شده را بازگردانم و خسارت هایشان را جبران کنم. بعد از گفتههای متهم و وکیل مدافع او قضات برای تصمیمگیری در خصوص اموال مسروقه و مجازات متهم از جنبه قانونی جرم سرقت و همچنین بازگشت اموالی که فرد فوت شده سرقت کرده بود وارد شور شدند.