سلام نو - سرویس اجتماعی: قرنطینه سبک زندگی جدید این روزهای ما است، سبک زندگیای که در ابتدا جالب، بامزه و حتی لذت بخش بود، اما به مرور عوارض خود را نمایان کرده. این روزها بسیاری میپرسند که با ادامه قرنطینه چه باید کرد و البته اگر قرنطینه تمام شود چطور باید به محل کار برگشت؟ چطور باید با این حجم تغییر کنار آمد؟
سجاد سعیدنیا، درمانگر و روانشناس در گفتوگو با سلام نو تغییر را شامل مراحلی میداند و معتقد است برخلاف نظر عموم ما بسیار به سرعت در برابر وضع جدید تغییر کردهایم.
او موثرترین کار برای همراه کردن مردم با تغییرات را شفافیت و اطلاع رسانی میداند و تاکید میکند که احساس صداقت به چیزی بیش از ارائه آمار بستگی دارد. او البته هشدارهایی هم درباره عوارض ناتوانی در خود تنظیمی میدهد.
در ادامه مشروح گفتوگوی سجاد سعیدنیا با سلام نو را میخوانید.
این طور به نظر میرسید بعد از بیش دو هفته قرنطینه پیوسته در دوران عید مردم با این مسئله کنار آمدهاند و به این سبک زندگی جدید عادت کردهاند ولی میبینیم که این طور نبوده. مثلا آماری منتشر شده مبنی بر افزایش سه برابری دعوا بین زوجها. ظاهرا مردم نتوانستند آن طور که باید با شرایط کنار بیایند، آیا این طبیعی است.
برای توضیح این مسئله من باید به عقب برگردم و درباره ذات تغییر صحبت کنم.
واقعیت این است که هر روزهترین چیزی که همه ما با آن مواجه هستیم تغییر است و ظاهرا به همین دلیل این قدر این مسئله را طبیعی دانستیم که آن را بررسی نکردیم و ذات تغییر را نمیشناسیم.
تغییر، نظر خیلی از دانشمندان را به خود جلب کرده، به خصوص دانشمندان روانشناسی بسیار درگیر این پرسش هستند که "تغییر چیست و انسانها چگونه با آن رو به رو میشوند؟"
واقعیت این است اتفاقی که امروز رخ داده بسیار درست و طبیعی است. پروچسکا معتقد است ما پنج مرحله را برای یک تغییر طی میکنیم و بعد کاملا تغییر میکنیم. مرحله اول پیشا آمادگی است که ما نمیدانیم تغییر چیست و با اتفاق تازه چطور باید برخورد کنیم؟ بنابراین شاید آن را نادیده بگیریم چون آن را نمیشناسیم.
مرحله دوم تامل یا فکر کردن به تغییر است. این جا هرچند تغییر را به رسمیت میشناسیم ولی شاید آن را نپذیریم و برایش آماده نباشیم. در مرحله سوم که آمادگی است ما شروع میکنیم درباره همراهی با تغییر کارهایی را انجام دادن و ابعاد ماجرا را بررسی کردن. اگر در مراحل قبل درگیر انکار شده باشیم به طور طبیعی به این نقطه نمیرسیم. در این مرحله هم اگر منابع لازم برای همراهی را نداشته باشیم در همین جا میمانیم و با تغییر بیرونی هماهنگ نمیشویم.
بعد از این به مرحل عمل میرسیم و همراه با تغییر، اعمال و واکنشهایی را نشان میدهیم که در جهت مطلوب ما باشد. در نهایت در مرحله پنجم که نگهداری است با تغییر همراه میشویم و به حل مسئله میپردازیم.
با توجه به این مسئله آن چه امروز برای ما رخ داده طبیعی است، به ویژه آن که تغییری مثل قرنطینه را از نگاهی روانشناسی میتوان تغییری تروماتیک یا آسیبزا دانست. چون این تغییر برآمده از یک بیماری و تهدید است که به شدت اضطرابزا است و روند روانی ما را مورد تهدید قرار میداد. تغییر تروماتیک خودش باعث میشود که ما از مرحله انکار به خشم، چانه زنی و در نهایت پذیرش برسیم.
نگاه کنید آن اوایل چینیها در دنیا منفور شدند و تمرکز به جای مهار بیماری روی چینیها بود و زمان برد تا ما باور کنیم این مسئله یک دروغ رسانهای یا یک جنگ بیولوژیک نیست و آن را بپذیریم. بعد که تغییر را پذیرفتیم تازه واکنشهای مختلف به آن شروع شد. برخی در مرحله پیش از تامل و نادیده گرفتن ماندند و با انکار ماجرا به مسافرت رفتند. برخی در تامل ماندند و برخی با تغییر همراه شدند.
با این تفاسیر واکنش کند ما به این تغییر چیز عجیبی نبوده، هرچند از منظر تاریخی واکنش ما اصلا کند نبود و به شدت هم سریع بوده، اما چون جهان به شدت سریع شده و ما توقع داریم که با هر بحرانی بتوان با ابزاراهایی که داریم به سرعت رو به رو شویم، این واکنش کند به نظر میرسد.
آیا امکان داشت این سرعت باز هم شتاب بیشتری بگیرد و البته عوارض کمتری هم داشته باشد؟ چون به هر شکل تصور عمومی این است که قرنطینه نباید این اندازه آسیبزا باشد.
من در این مدت خیلی با خود مسئله مشکلی نداشتم. یک ویروس در محیط وجود دارد که به مردم به خصوص کسانی که مشکل زمینهای دارند آسیب میزند و فعلا تنها راه مهار آن ایجاد محدودیت برای خود ما است.
ما در موارد دیگری هم چنین رویکردی را داشتیم. زلزله و سیل یک واکنش طبیعی هستند و ساخت و ساز بیرویه ما است که آنها را تبدیل به بلا کرده است.
من در ویروس هم چنین استعاره هشدار دهندهای را میبینیم. ما به ریههای زمین یعنی جنگلها حمله میکنیم و جانورانی را بیجان میکنیم و آنها با زیستگاه و زندگی ما درگیر میشوند و به ریه ما آسیب میزنند.
یکی از قدرتمندترین و سریعترین واکنشها به این مشکل را میتوان در کره جنوبی یافت چون ذات تغییر را شناختند و با آن همراه شدند و جلوی فاجعه را به سرعت گرفتند.
اگر به مراحل تغییر نگاه کنید تغییر بسیار به آگاهی ما به آن و همراه کردن اجزای مختلف تغییر با آن وابسته است. کره جنوبی به سرعت شروع کرد عادتهای مبتنی بر حضور افراد در جامعه را تغییر داد. این کشور از یک سو قوانین دور کاری و قرنطینه کوچک را اجرا کرد و با تکنولوژی مردم و بیماری را ردگیری کرد و از سوی دیگر شفافیت و آگاهی خاصی را نسبت به مسئله به نمایش گذاشت.
پروچسکا میگوید آدمها به خاطر دوست نداشتن تغییر نیست که تغییر نمیکنند، آدمها تغییر نمیکنند چون نمیدانند چرا باید تغییر کنند! کره جنوبی این مسئله را به خوبی فهمید و روی آن سرمایهگذاری کرد و یکی از سریعترین منحنیهای رشد را به سرعت کنترل کرد. کره جنوبی به ما یاد داد راهکار تغییر آگاهی، شفافیت و اطلاع رسانی است.
اما خیلیها معتقدند دولتها باید آمار را آرام آرام و قطره چکانی اعلام کنند، اما ظاهرا به نظر شما صداقت تمام عیار اثر مهمی دارد.
واقعیت این است آمار از یک جایی به بعد به خودی خود تاثیری در ذهن مخاطب ندارد. مثلا ما تا وقتی در محیطی مثل ورزشگاه آزادی نباشیم تصوری از یک جمعیت صد هزار نفری نداریم. مسئله اعداد نیستند، مسئله مفاهیم است. این که من حس کنم به من راست گفته میشود بسیار مهم است. در برخی کشورها اساسا آماری اعلام نمیشود، اما با شفافیت میگویند که پیش بینی شده امکانات ما توان مقابله با همهگیری ناگهانی را ندارد و حتی قرنطینه هم صرفا برای کنترل موج بیماری و یافتن راه حل است. این شفافیت باعث شده تا مردم حس نکنند به آنها دروغ گفته میشود. وقتی این اعتماد ایجاد شود آمار دیگر مسئله نخواهد بود.
ما به هر شکل یا در انتهای فروردین یا در انتهای خرداد با خروج از قرنطینه مواجه خواهیم شد. آیا این وضعیت هم مثل خود قرنطینه یک وضعیت جدید خواهد بود که عواقب خاص خود را دارد یا نه و ما آمادگی بازگشت به زندگی خود را داریم؟
کرونا به ما نشان داد که ما چقدر به این وابسته هستیم که سیستم ما را مدیریت بکند. ما فهمیدیم آدمهایی که نتوانستند سلف ریگولیشن (خود تنظیمی) کنند بسیار درگیر شدند و حالا درگیر مهارت خود کنترلی و ایجاد عادت جدید شدند.
اصلا نمیشود آخر فروردین و آخر خرداد را به سادگی با هم مقایسه کرد چون برای ذهن بسیار متفاوت است. اگر ما در خود تنظیمی موفق باشیم در آخر خرداد قویتر باز میگردیم ولی اگر در خود تنظیمی موفق نباشیم بازگشت در آخر فروردین بسیار برای ما بهتر است و بازگشت در انتهای خرداد هیچ چیز جز نابودی برای ما ندارد.
پس اگر نقطه پایان قرنطینه خرداد باشد شاید با بحران روانی مواجه شویم.
اگر ما - الزاما دولت نه - بخواهیم با انشالله درست میشود و بدون برنامه پیش برویم با پایان قرنطینه در خرداد حتما بحران روانی، روابطی و روانتنی خواهیم داشت. احساس من هم البته این است که دولت هم به هر شکل مایل است آخر فرورودین مردم را به سرکار بازگرداند چون شاید فکر میکند افزایش مرگ و میر از آن جنس بحرانها بهتر است.
شما درباره خود تنظیمی گفتید. امروز یک گروهی به هر شکل مجبور به بازگشت به کار هستند. این گروه بسیار ناراحت هستند چون میگویند دو هفته قرنطینه بودند و حالا این دو هفته خانه نشینی در حال نابود شدن است. با این فشار چه میشود کرد؟ با خود تنظیمی میشود کاری کرد؟
اولین جنبه خود تنظیمی، تنظیم احساسی است و این تنظیم کردن به معنای درست کردن کردن همه چیز نیست بلکه به معنی کارآمدی و به سمت هدف بودن است. بنابر این خود تنظیمی برای یکی خواب بیشتر است و برای دیگری خواب کمتر و کار بیشتر. ما در خود تنظیمی دنبال چیز استانداردی نیستیم بلکه دنبال ساخت چهارچوبهای خودمان در جهت اهداف خود هستیم.
بعضی از این چهارچوبها احساسی هستند و ما باید یاد بگیریم چطور با غمها، اضطرابها، ترسها، افسردگیها و تنهاییهای خود کنار بیاییم که رنج نباشند بلکه درد باشند و ما را بیتاب، مختل و از زندگی ساقط نکنند. برای همین من معتقدم باید از اخبار حوادث و دست گذاشتن روی نقاط حساس دیگران دست بکشیم و به خودمان برگردیم. ما باید احساسات و رفتارهای خود را یاد بگیریم و آنها را تنظیم کنیم و در چهارچوب اهداف خود حرکت کنیم چون هدف داشتن نشانه امید داشتن و خوش بینی است.
حالا چطور باید تنظیم احساسی بکنیم؟ طی کردن مسیر انکار، خشم، چانه زنی و پذیرش و محدود کردن زمان هر مسئله. باید مدام پرسید بهترین کاری که برای خود میتوانم بکنم چیست؟ بهترین راه حل برای من چیست؟
در سوی دیگر هم اگر نمیتوانید با موارد اضطرابی کنار بیایید کمک بگیرید. روانشناسان بسیاری در سازمان نظام روانشناسی آماده کمک به شما هستند.
توصیهای که در این چند وقت به همه داشتم این است که شرایط جدید را به عنوان یک مسئله ببینیم و آن را بپذیریم و از ماشین حل مسئله مغز خود استفاده کنیم.