سپهری هنرمندی پویشگر، تا حدی کمال طلب، اما خجالتی بود که رویکرد انسان مدارانهاش بسیار گسترده و فراگیر بود.برخی از کتابهای او مانند «تا انتها حضور»، «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی»، «تفسیر حجم سبز»، «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری» می باشد.
سهراب به فرهنگ شرقی علاقه ویژه ای داشت و سفرهایی هم به شهرهای دور نظیر هند، پاکستان و حتی چین داشت. علاوه بر این مدتی نیز در ژاپن زندگی کرد و در توکیو هم دست از هنر آموزی نکشید «حکاکی روی چوب» هنری بود که در ژا پن آموخت.
سهراب که همیشه قلمش تاثیرگذار است در یکی از اشعارش می نویسد:
هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق،
زمین مال من است
چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند،
قارچ های غربت؟
من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست،
جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست....
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست...
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را...
زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید، عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد، چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی، زندگی آب تنی در حوضچه ی اکنون است
تصمیم عجیب شهرداری کاشان در عدم نام گذاری خیابان
شاید برایتان جالب باشد که در شهر کاشان که خانه سهراب سپهری هست هیچ خیابان یا حتی کوچهای به نکوداشت نام سهراب سپهری نامگذاری نشدهاست! با وجود کمپین ها و تلاش های بسیاری از فعالان و هنرمندان برای متقاعد کردن شهرداری کاشان برای نامگذاری خیابانی بنام سهراب سپهری بینتیجه ماند. و این سوال همیشه برای اهالی شعر و هنر باقی خواهد ماند که چرا بسیاری از خیابان ها می تواند به نام چهره های خارجی باشد اما سهراب در خانه اش بی نام بماند...
شاید اگر سهراب از امروز با خبر بود دیگر این شعر را نمی گفت:
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتراز برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که دراین نزدیکی است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه
جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش ر ...
جنگ سهراب و سرطان
سهراب در سال ۱۳۵۸ به بیماری "سرطان" مبتلا شد که در تشخیص دقیقتر متوجه شدند سرطان خون دارد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان منتقل شد، اما متاسفانه بیماری بسیار بیش از پیش بینی ها پیشرفت کرده بود و سهراب سرانجام در غروب اول اردیبهشت سال ۱۳۵۹ در بیمارستان پارس تهران درگذشت. روستای مشهد اردهال واقع در نزدیکی زادگاهش و شهر کاشان میزبان سهراب ایران شد.
و در پایان به قول سهراب باید گفت:
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود