تعادل
بین خودخواهی و ازخود گذشتگی مرز باریکی وجود دارد که باید مراقب باشیم از آن عبور نکنیم.
اکنون با ذکر مثال، مسئله را روشن میکنیم.
شخص اول
این شخص فقط به آنچه که خودش می خواهد اهمیت می دهد و زندگی را در جهت منافع خودش پیش می برد. به مردم دیگر و خواسته هایشان اهمیتی نمی دهد و از پذیرفتن آنها سر باز میزند. از آنجاییکه ممکن است خواستههای دیگران در رسیدن این شخص به خواسته هایش خللی وارد کند، از انجام آنها طفره میرود. وقت او به طور کامل به خودش اختصاص دارد و همه چیز را برای خودش نگه می دارد. او خودخواه و کوته فکر است.
شخص دوم
شخص دوم تمام وقت و انرژی خود را وقف انجام کارها و خواسته های دیگران می کند. او آزادی بسیار کمی دارد زیرا به دیگران اجازه می دهد تا کارهای روزمره او را در اختیارشان بگیرند و آنطور که می خواهند با او رفتار کنند. دیگران به او میگویند کجا برود و چکار کند. او حتی یک دقیقه هم وقت آزاد برای خودش ندارد که فکر کند چون دائم مشغول کار است. برخی افراد اقدامات او را تحسین برانگیز و شاید حتی فداکارانه توصیف می کنند.
آنچه مشخص است این است که شخص اول و دوم هر دو نمایانگر دو فرد افراط گرا هستند و آنچه باید انجام دهیم این است که در زندگی و رفتارمان تعادل را رعایت کنیم.
با تعادل پیش بروید
سرتان به کار خودتان باشد و تا حد ممکن به دیگران نیز کمک کنید و در مواقع نیاز همراهشان باشید. فقط به فکر کسب منافع خودتان نباشید و به دیگران نیز خدمت کنید. اما به یاد داشته باشید که در انجام اینکار دچار زیاده روی نشوید و زمان هایی را تنها به خودتان اختصاص دهید.
گاهی اوقات شما نه تنها مستحق استراحت کردن هستید بلکه نیاز به استراحت دارید. یاد بگیرید که "نه" بگویید.
به خودتان اهمیت دهید، بنابراین هر روز یا هر هفته زمانی را صرفاً برای خودتان اختصاص دهید. شما به استراحت نیاز دارید تا از استرس و فشار وارده خلاص شوید. اگر استراحت نکنید، به مرور ضعیف خواهید شد و شخصی که چیزی برای عرضه ندارد، غالباً احساس افسردگی خواهد کرد.
یک عمر از خودگذشتگی
ازخود گذشتگی درست و صحیح، علاوه بر رفع نیازهای دیگران، نیازها و خواسته های خود شخص را نیز برطرف می کند. حفظ این تعادل باعث می شود تا خدمات ما به دیگران پایدار باشد زیرا ما نیز از خودمان مراقبت می کنیم. وقتی به خودمان اهمیت نمی دهیم، در نهایت توانایی مراقبت از دیگران را نیز از دست می دهیم.