حزن ارزشمند
یک وقت حزن تعلق می گیرد به از دست دادن. به این که آدمی داشته های خودش را ازدست بدهد. مثلاً من یک خانه خوبی داشتم و بعد ورشکسته شدم و قاضی خانه ام را ضبط کرده است. این حزن از نظر قرآن همیشه بد است. و روان شناسی هم معتقد است که این نوع حزن بد است. در قرآن آمده است: لِکَیْلا تَأْسوا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتاکُمْ واللهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ الحدید- ۲۳ چیزی که از دست می دهید درباره آن حزن و أسایی نداشته باشید.
یک وقت اندوه، مال به دست نیاوردن ناداشته است. یک وقت من داشته را ازدست می دهم، یک وقت ناداشته را به دست نمی آورم. چیزی را می خواهم به دست بیاورم اما نمی توانم. مثلاً، سه بار در انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکنم و رأی نمی آورم. این حزن هم از لحاظ روان شناسی مذموم است.
یک حزن سومی هست که بر خطاهای اخلاقی که مرتکب شده ام. اندوه و پشیمانی که همان احساس گناه است.
این حزن را گفته اند تا وقتی تو را به جبران خطا برانگیزاند، خوب است، امّا از وقتی که به جبران خطا بر نمی انگیزاند، فقط چمباتمه زدید و اندوه می خورید، این اندوه بد است.
حزن چهارم، حزن عرفانی است. حزن عرفانی به خاطر دوری از معشوق است. شخص اندوهگین است چون از معشوقش، که البته در عرفان مراد از معشوق، معشوق الهی و معشوق سرمدی است، دور افتاده است. همان گونه که ما در عشق های انسانی از معشوق دور می افتیم محزون می شویم، عارف نیز از دوری از معشوق الهی محزون می شود. نی نامه مولوی بهترین سند برای این نوع حزن است.
این گونه از حزن نزد عارفان، نه تنها هیچ قبحی ندارد، بلکه اتفاقا نشان دهنده کمال روح آدمی است.
حزن پنجم حزنی است که سلیمان در عهد عتیق در کتاب جامعه به آن اشاره می کند که: هر که را علم افزاید، حزن افزاید. مولوی هم می گوید: هرکه آگاه تر رخ زردتر. هرچه آگاهی بیشتر می شود، حزنش بیشتر می شود. زیرا آدمی هرچه علمش افزایش پیدا می کند، بیشتر می فهمد که جهان، جهان بی ثباتی است. و هر چه شما بیشتر می فهمید جهان بی ثبات تر است، بیشتر اندوهگین می شوید. چرا؟ زیرا روح آدم جویای ثبات است نه جویای بی ثباتی. این یک قاعده است. این حزن پنجم معمولا از نظر عارفان تقبیح می شود، امّا آدم های بزرگ و فیلسوفی در طول تاریخ بوده اند که گفته اند اتفاقا این حزن، عمیق ترین حزن است که در جهانی بسر می برید که جمله بی قراریت از طلب قرار توست. تو بی قرار این هستی که به یک قراری برسی. پس طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت. بگو باشد هرجور که می خواهد باشد تا به یک ثبات درون برسی. من معتقدم که آن دوتایی که معنویان برایش ارزش قائلند و من هم قائلم، یکی حزن عرفانی است و دیگری، حزن عمیق فلسفی. این دو تا هر دو با شادی قابل جمع است. زیرا حزن عرفانی این است که من از معشوقم دور افتاده ام و محزونم.
امّا این باعث بشود که من تلاشی بکنم برای رسیدن، از جنبه این که نرسیدم هنوز حزن را دارم امّا از جنبه ای که نزدیک تر شده ام، شادم. درواقع این حزن و شادی توأمان است. یعنی وقتی من می خواهم به مشهد بروم، از این جهت که به مشهد نرسیده ام محزونم، امّا از آن جنبه که نسبت به دیروز ۵۰کیلومتر به مشهد نزدیک تر شده ام، شاد شده ام. حزن عرفانی با شادی نزدیک تر شدن همراه است که جمع است با حزن نرسیدن.