دوستان عزیز!
خواسته اید که درباره حواشی نمایشگاه دوم نقاشیم صحبت کنم، برای روشن شدن و دفع ادعاهای مسموم چند پُست خواهم گذاشت.
نمایشگاه در گالری آریانا از بزرگ ترین گالری های تهران با چهل نقاشی از من، از تاریخ ۶تا۹اردیبهشت به مدت ۴روز جهت علاقمندان به نمایش درآمد.
متأسفانه آقایی به نام کاوه نجم آبادی که از دوستان آقای محسن پرورش محسنی با اسم جعلی(الف/پ) در رسانه و خانمی که مدیر گالری ایوان هستند در روز اوّل که مخصوص مهمانان دعوتی بود، بدون دعوت وارد نمایشگاه شد و با فیلمبرداری و عکاسی عجولانه نمایشگاه را ترک کرد از فردای آن روز کم کم توطئه ها شکل گرفت.
از جمله، حمله به سایت گالری آریانا و صفحه ی من در اینستاگرام و سایت و دفتر هنرهای تجسمی در ارشاد!
اعتراض این گروه که معتقدند فیلمساز نباید نمایشگاه بگذارد بجایی نرسید و ارتباط دوسویه به زیباترین شکلی با مخاطبان نمایشگاه برقرار شد.
نمایشگاه که تمام شد هجمه ها با نفرت تمام با کمک لشکر سایبری با زدن اتهام به کپی بودن ایده نقاشی هجوم که پوستر نمایشگاه هم بود، شدت گرفت جالب این که عنوان شد این نقاشی کپی از نقاشی یک خانم جوان هنرمند به نام معصومه مهدیزاده است که موضوع کودک آزاری را به نمایش گذاشته اند.
ایشان بطور اتفاقی هم دانشکده ایی فرد برهم زننده نمایشگاه قبلی من هم هستند!
هتاکان درمورد این که من چطور به آرشیو ایشان دسترسی داشتم، توضیحی نداشتند که اگر هم داشتند فرقی نمی کرد، زیرا نه طرح، نه فرم، نه بافت و نه موضوع دو نقاشی شباهتی به هم ندارد.
تهمینه میلانی در یکی دیگر از پُست های خود نوشت:
شباهت تابلوی دوقلوها و کسوف که نام نقاشی من است امروز روزنامه مردم سالاری تصویر این دو تابلو را کنار هم در صفحه اوّل خود گذاشت و نوشت الهام یا کپی؟
امیدوارم توجه به این نمایشگاه از سر مِهر باشد نه بدخواهی!
چون متن را نخواندم.
من قصد مخفی کردن هیچ منبعی که مرا به وجد می آورد و از آن الهام می گیرم را ندارم.
در صورتی که می خواهید تمام بلاهایی که سرم آورده اند را بشنوید و ببینید، لینک کامل مصاحبه در صفحه تلگرام من موجود است.
فراموش نکنید. متخصصین هنرهای تجسمی معتقدند:
در نقاشی فیگور اهمیتی ندارد. محتوی، معنی، ترکیب بندی و تکنیک کار است که مهم است.
و من با الهام از این اثر و تغییر در رنگ بندی و حذف اعضای صورت و ساده گرایی در اِلِمان های بصری اثر، سعی کردم به محتوای جدید موردنظر خود برسم.
من اسم تابلو را کسوف گذاشتم، چون وقتی پسر ما مُرد، خورشید من سیاه شد.
همیشه گفته ام از همه چیز و همه کس الهام می گیرم امّا حرف خودم را میزنم.
بیش از شصت نقاشی در طول شش الی هفت سال کشیده ام که فقط چند نقاشی ملهم از آثار هنرمندانی است که دوست دارم و باقی آن ها ملهم از داستان های خودم، داستان های دیگران و نمادهای ایران باستان است.(البته بدخواهان هرگز به آن ها اشاره نمی کنند)
بارها در همین صفحه عده ای از من پرسیده اند که آیا می توانند از نقاشی های من الهام بگیرند؟
و من با خوشحالی جواب بله داده ام.
چون مطمئن هستم که آن ها چیزی از خودشان به آن ها خواهند افزود و زیبایی هنر همین است.
شاید در ته اتفاقات زشت هفت ماه گذشته، هریک از ما با تبادل نظر سالم و صادقانه، به زیبایی هنر بیافزاییم.
باید راه را تا ته بروم تا بفهمم که چه چیزی در انتظار من است.
جلوی بد دلان و هتاکان بایستیم و از تجارب جدید حتی اگر موردتمسخر آن ها قرار بگیریم، نترسیم.