الاَْحْلامِ. وَ لَمْ آتِ ـ لاَ اَبَا لَکُمْ ـ بُجْراً، وَلاَ اَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً.
هستید. ای مردم بی ریشه، من که شرّی برایتان نیـاوردم، و زیانی برای شما نخواسـتم!
خطبه در ذکر فضائل خود
وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
یَجْری مَجْرَی الْخُطْبَهِ
که خطبه گونه ایراد شده در ذکر فضائل خود
فَقُمْتُ بِالاَْمْرِ حینَ فَشِلُوا، وَ تَطَلَّعْتُ حینَ تَقَبَّعُوا،
به وظیفه قیام کردم بهوقتی که دیگران ناتوان شدند، خود را آشکارنمودم آن زمان که دیگران سر در گریبان بودند،
وَ نَطَقْتُ حینَ تَعْتَعُوا، وَ مَضَیْتُ بِنُورِ اللّهِ حینَ وَقَفُوا.
سخن گفتم هنگامی که آنان واماندند، و به نور خدا راه پیمودم وقتی که آنان دچار توقف شدند.
وَ کُنْتُ اَخْفَضَهُمْ صَوْتاً، وَ اَعْلاهُمْ فَوْتاً. فَطِرْتُ بِعِنانِها،
در آن زمان صدایم از همه پایین تر بود، ولی در پیشی گرفتن به خیر از همه برتر بودم. با عنان فضائل پرواز کردم،
وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهانِها، کَالْجَبَلِ لا تُحَرِّکُهُ الْقَواصِفُ، وَلا تُزیلُهُ الْعَواصِفُ،
و جایزه مسابقه را بردم، همانند کوهی که باد شکننده آن را نجنباند، و طوفان آن را از جا نکند.
لَمْ یَکُنْ لاَِحَد فِیَّ مَهْمَزٌ، وَلا لِقائِل فِیَّ مَغْمَزٌ. الذَّلیلُ عِنْدی عَزیزٌ
کسی نتوانسته از من عیب بگیرد، یا زبان به بدگوئیم باز کند. ضعیف در نزدم عزیز است
حَتّی آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِیُّ عِنْدی ضَعیفٌ حَتّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.
تا حقّش را از ظالم بگیرم، و قوی نزدم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم.
رَضینا عَنِ اللّهِ قَضاءَهُ، وَ سَلَّمْنا لِلّهِ اَمْرَهُ.
مـا بـه قضـاء الهی راضـی، و تسلیم امـر او هستیم.
اَتَرانی اَکْذِبُ عَلی رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ؟! وَ اللّهِ لاََنَا
آیا مرا می بینی که به رسول خدا ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ دروغ بندم؟ به خدا اول کسی هستم
اَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ، فَلااَکُونُ اَوَّلَ مَنْ کَذَبَ عَلَیْهِ. فَنَظَرْتُ فی اَمْری فَاِذا
که او را باور کردم، و اول کسی نخواهم بود که بر او دروغ بندم. در مسأله خلافت خود فکر کردم دیدم وجوب
طاعَتی قَدْ سَبَقَتْ بَیْعَتی، وَ اِذَا الْمیثاقُ فی عُنُقی لِغَیْری.
اطاعت از رسول (که مرا به مدارا امر کرده بود) برعهده من است، بیعت کردم و براساس پیمان خود با نبی اسلام عمل کردم.
خطبه بعد از جریان حکمیت
وَ مِنْ خُطْبَه لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ
از خطبه های آن حضرت است
بَعْدَ التَّحْکیمِ
بعد از جریان حَکَمیت
اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَاِنْ اَتَی الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفادِحِ، وَالْحَدَثِ الْجَلیلِ.
خدای را سپاس اگرچه روزگار امری عظیم و شکننده، و حادثه ای بزرگ پیش آورده.
وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَیْسَ مَعَهُ اِلهٌ غَیْرُهُ.
و شهادت می دهم که معبودی جز اللّه نیست که یگانه است و بی شریک، و خدای دیگری با او نیست.
وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.
و محمّـد بنـده و رسـول اوسـت، درود خدا بر او و آلش بـاد.
اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ مَعْصیَهَ النّاصِحِ الشَّفیقِ الْعالِمِ الْمُجَرِّبِ، تُورِثُ
اما بعد، سرپیچی از ناصح مهربانی که آگاه و تجربه دیده است موجب
الْحَسْرَهَ، وَ تُعْقِبُ النَّدامَهَ. وَ قَدْ کُنْتُ اَمَرْتُکُمْ فی هذِهِ الْحُکُومَهِ
سرگردانی و علّت پشیمانی است. من در داستان حکمیت امر خود را با خلاصه آنچه
اَمْری، وَ نَخَلْتُ لَکُمْ مَخْزُونَ رَأْیی «لَوْ کانَ یُطاعُ لِقَصیر اَمْرٌ»!
در دل داشتم صاف و روشن برای شما گفتم، «اما اگر دستور قصیر اطاعت شود»!
فَاَبَیْتُمْ عَلَیَّ اِباءَ الْمُخالِفینَ الْجُفاهِ، وَالْمُنابِذینَ الْعُصاهِ،
ولی از دستورم سرپیچی کردید، سرپیچی مخالفان جفاکار، و پیمان شکنان نافرمان،
حَتَّی ارْتابَ النّاصِحُ بِنُصْحِهِ، وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ. فَکُنْتُ اَنَا
تا جایی که خیرخواه در خیرخواهیش به تردید افتاد، و آتش زنه از آتش دادن امتناع کرد. داستان من و
وَ اِیّاکُمْ کَما قالَ اَخُو هَوازِنَ:
شما چنـان اسـت که بـرادر هـوازنی گفته:
اَمَرْتُکُمُ اَمْری بِمُنْعَرَجِ اللِّوی *** فَلَمْ تَسْتَبینُوا النُّصْحَ اِلاّ ضُحَی الْغَدِ
«من در مُنَعَرج اللِّوی دستورم را به شما گفتم و شما امر مرا نفهمیدید مگر ظهر فردا که کار از کار گذشته بود».
خطبه در ترساندن اهل نهروان
فی تَخْویفِ اَهْلِ النَّهْرَوان
در ترساندن اهل نهروان
فَاَنَا نَذیرٌ لَکُمْ اَنْ تُصْبِحُوا صَرْعی بِاَثْناءِ هذَا النَّهْرِ، وَ بِاَهْضامِ
من شما را از اینکه فردا در اطراف این نهر و میان این زمینهای پست روی خاک
هذَا الْغائِطِ، عَلی غَیْرِ بَیِّنَه مِنْ رَبِّکُمْ، وَ لا سُلْطان مُبین مَعَکُمْ.
افتاده باشید می ترسانم، بدون آنکه برهانی از پروردگارتان داشته و حجتی آشکار همراهتان باشد.
قَدْ طَوَّحَتْ بِکُمُ الدّارُ، وَ احْتَبَلَکُمُ الْمِقْدارُ. وَ قَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ
دنیا شما را دچار هلاکت کرد، و به دست خود به دام قضا و قدر افتادید. من شما را از
هذِهِ الْحُکُومَهِ فَاَبَیْتُمْ عَلَیَّ اِباءَ الْمُخالِفینَ الْمُنابِذینَ، حَتّی
این حکمیت بازداشتم، و شما با من همانند مخالفان پیمان شکن مخالفت کردید، تا مجبور
صَرَفْتُ رَأْیی اِلی هَواکُمْ. وَ اَنْتُمْ مَعاشِرُ اَخِفّاءُ الْهامِ، سُفَهاءُ
شدم رأیم را با رأی شما یکی کنم. شما مردمی سبکسر و غرق در خیالات احمقانه