زخم ها کار خودشان را می کنند و تأثیر خودشان را میگذارند.
چروکی بیشتر در کنار چشم،
تاری سپیدتر در میان موها و سنگینی بیشتر در قلب.
به هر حال هر زخم باید تأثیر بگذارد.
ردی از هر درد در بدن ما باقی خواهد ماند و انسان را از تجربه ی درد گریزی نیست.
گاهی احساس می کنم هر آنچه از زخم ها باقی میماند همچون مجموعه ای غیرقابل تکرار در شخصیت ما ثبت می شود و این مجموعه، مجموعه ای از تفکر، احساس و نگاهی ست که نسبت به دنیا و خودمان پیدا می کنیم.
به همین علت من آدم های مسن را دوست دارم، مخصوصا آن هایی که از دردهای بسیار عمیقی گذر کرده اند.
نوعی دید و تفکر به زندگی پیدا میکنند که در جوان ترها نمیتواند وجود داشته باشد، مجموعه ای باارزش که فقط زمان، درد و صبر می تواند آن را به وجود آورد.
گاهی که قلبم از غم سرشار می شود به خودم می گویم، این هم می گذرد و ردش در تو تا همیشه به شکوهی ماندگار تبدیل می شود. این شکوه در چشم های تو، در نگاه تو به زندگی و در تفکر تو تغییراتی ایجاد خواهد کرد، صبور باش و اجازه بده گذرِ درد به تو، خودت بودن را بیاموزد.
قلبم که سنگین می شود، به غم نگاه می کنم و در مقابلش با لبخندی، تسلیم می شوم و اجازه می دهم بدنم را فرا بگیرد، میدانم که آدمِ بعد از تجربه درد، آدمِ دیگری می شود و من بی صبرانه منتظرِ سالهای پیری ام هستم.
آن زمان، زنی خواهم بود سپید موی با دستانی ناتوان اما قلبی قوی که می تواند گرمابخشِ فرزندانی شود که احتیاج به حضور یک آدم از درد گذر کرده دارند.
کسی میشوم که خودم هیچگاه نداشتم.
#پونه_ مقیمی# روانشناس_بالینی