در مورد افزایش نقدینگی ناشی از افزایش پرداخت­های تعهدی بانک­ها و رقابت ناسالم برای پرداخت سود بیشتر به سپرده ­ها، اختلاف نظری وجود ندارد. امّا سوالی که مطرح است این است که باتوجّه به بروز اتفاقات مذکور آیا می­توان گفت درونزایی پول در اقتصاد نقض شده­ است؟

نرخ تورم یکی از متغیرهای کلان اقتصادی است که از اهمیت قابل توجهی برخوردار است و لزوم حفظ آن در سطح پایین (به طور معمول تورم تک رقمی زیر 5 درصد) در ادبیات اقتصادی اثبات شده است. نرخ تورم دو رقمی و بالاتر و تغییرات و نوسانات آن بر سایر متغیرهای اقتصادی اثرگذار است.  بالا بودن نرخ تورم به صورتی ناآگاهانه از قدرت خرید خانوار می‌کاهد و مانند مالیات بر درآمد عمل نموده و انگیزه عرضه کار و سرمایه را کاهش می‌دهد و لذا اقتصاد را کوچک می‌نماید. در عین حال سبب افزایش فاصله­ ی طبقاتی در جامعه می­شود و لذا رفاه خانوارها، به خصوص دهک‌های پایین درآمدی را کاهش می‌دهد. در اینجا ذکر یک نکته ضروری است که افزایش یک­باره­ ی قیمت­ها در حوزه­ی برخی کالای خاص در اقتصاد به معنای تورم نیست، منظور از تورم مزمن که اقتصاد کشور در دهه­ های اخیر با آن مواجه بوده­ است، افزایش مستمر و فراگیر در قیمت­هاست که خود، ناشی از سیاست­گذاری نادرست در حوزه­های پولی و بانکی و ساختار ضعیف نهادی در کشور است.

در همین راستا اقتصاد ایران در چندین دهه­ ی گذشته تورم­های مزمن را تجربه کرده­ است. علیرغم آنکه قانون منع استقراض دولت از بانک مرکزی در ابتدای سال 1380 تصویب شد، دولت همچنان در دو دهه­ ی اخیر تسلط خود را بر بخش پولی اقتصاد بیشتر کرده و ارقام پایه­ ی پولی در اقتصاد ایران از طریق دو متغیّر بدهی بانک­ها به بانک مرکزی و بدهی دولت به شبکه­ ی بانکی در حال افزایش بوده ­است که این موضوع باعث شده­ اقتصاد کشور در دو دهه­ ی اخیر متوسط تورم بالای 20 درصد را تجربه کند. با نگاهی به آمار و ارقام مربوط به نرخ تورم در میان کشورها می­توان گفت در حال حاضر تنها 25 کشور هستند که در دو دهه­ ی اخیر تورم دو رقمی داشته‌اند در حالی که 150 کشور جهان معضل تورم را به­ طور کلی حل کرده­اند. در حال حاضر در میان کشورهایی در جهان که تورم دو رقمی دارند، ایران در کنار گزینه­ هایی مانند ونزوئلا، گینه، اتیوپی، بلاروس، زیمبابوه، آرژانتین، کنگو، هاییتی و... قرار دارد.

در واقع دو پدیده­ ای که در اقتصاد ایران برای کنترل تورم به ­شدّت مغفول مانده است؛ افزایش بدهی بانک­ها به بانک مرکزی و افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی می‌باشد. البته در سال­های اخیر ترکیب پایه پولی دچار تغییراتی شده­ است، مثلأ دست­ درازی دولت به منابع بانک مرکزی تا حدودی کنترل شده و در ترکیب پایه ­ی پولی افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی حتی در برخی از دوره ­های زمانی نرخ کاهشی را تجربه کرده است، ولی از طرف دیگر بدهی بانک­ها به بانک مرکزی ارقام پایه­ پولی و به تبع آن نقدینگی در اقتصاد کشور با شتاب زیادی در حال افزایش بوده­ است. پس نکته­ ی قابل توجّه در ارقام مربوط به سمت منابع پایه پولی در اقتصاد کشور، افزایش میزان بدهی دولت به شبکه­ ی بانکی کشور و افزایش بدهی بانک­های تجاری به بانک مرکزی می‌باشد. افزایش بدهی بانک­ها به بانک مرکزی خود ناشی از دو پدیده است، اوّل مشکلات موجود در سیستم بانکداری کشور مبتنی بر بنگاه­داری بانک­ها، خود پدیده­ ایست که سیستم بانکی کشور در سال­های اخیر با آن مواجه بوده ­است و باعث افزایش بدهی بانک­های تجاری به بانک مرکزی از طریق افزایش نرخ برداشت بانک­های تجاری از بانک­ مرکزی شده­ است. از طرف دیگر دولت علاوه بر بانک مرکزی در برخی از بازه­ های زمانی از بانک­های تجاری استقراض کرده­ که نهایتأ باعث افزایش بدهی بانک­های تجاری به بانک مرکزی شده­ است. این مسائل سبب شده­ برخی اندیشمندان اقتصادی بحث درونزایی پول در اقتصاد را مطرح کنند. منظور از درونزایی پول آن است که رشد پول (نقدینگی) در اقتصاد درونزا  بوده و نیروهای اصلی در آن تابع دریافت­ها و پرداخت­های بانک­ها است که خود از عوامل متعددی تبعیت می­کند. نتیجه­ ی چنین طرز تفکری آن است که رشد پایه ­پولی و نقدینگی می­توانند مستقل از هم اتفاق بیفتند یا حتی جهت علیت از سوی نقدینگی به سوی پایه­ پولی باشد. این تفکر در مقابل تفکر پذیرفته شده در مورد پول در اقتصاد، یعنی برونزایی پول است. زیرا برونزایی پول، ناظر به وجود علیت از پایه پولی به نقدینگی است، توصیه­ ی سیاستی حاصل از پذیرش برونزایی پول در اقتصاد این است که کنترل کل­های پولی پیش­نیاز اصلی کنترل تورم در اقتصاد است یک نتیجه­ ی تجربی در این مورد در اقتصاد ایران، کنترل نرخ تورم از طریق کنترل کل­های پولی در ابتدای روی­ کار آمدن دولت یازدهم است. درسال 92 با روی­کار آمدن دولت یازدهم جمهوری اسلامی ایران، سیاست جلوگیری از رشد پایه ­پولی اتخاذ شد که نظم مالی قابل­ توجّهی را در حوزه ­ی مخارج بر دولت تحمیل می­کرد، باعث شد کنترل نرخ تورم در سال­های ابتدایی روی­ کار آمدن دولت رقم­ بخورد به گونه ­ای که در برخی از سال­ها، اقتصاد تورم­های تک­ رقمی را نیز تجربه کرد. امّا بسیاری از نظریه­ پردازان معتقدند در کنار این نظم مالی دولت، نرخ بهره واقعی (نرخ بهره­ی تورم ­زدایی شده) به­ صورت شدید افزایش یافته است. در نتیجه بانک­های تجاری برای تجهیز منابع خود وارد یک رقابت ناسالم از طریق افزایش سود­های پرداختی به سپرده­ ها شده­ اند، که این موضوع در بلندمدّت نه تنها به کنترل تورم منجر نشده­ است، بلکه سبب شده تا از طریق پرداخت­های تعهدی بانک­ها به سپرده­ ها، میزان نقدینگی در اقتصاد همچنان بالا بماند. در نمودار زیر سهم اجزای پایه پولی در اقتصاد رسم شده­ است، همانطور که ملاحظه می­شود، بدهی دولت به بانک مرکزی در سال­های اخیر با کاهش مواجه بوده ­است، در حالی که میزان بدهی بانک­های تجاری به بانک مرکزی همواره روندی صعودی داشته و این قلم پایه ­پولی در سال­های اخیر بخش بزرگی از سهم پایه پولی را تشکیل داده ­است.

در مورد افزایش نقدینگی ناشی از افزایش پرداخت­های تعهدی بانک­ها و رقابت ناسالم برای پرداخت سود بیشتر به سپرده ­ها، اختلاف نظری وجود ندارد. امّا سوالی که مطرح است این است که باتوجّه به بروز اتفاقات مذکور آیا می­توان گفت درونزایی پول در اقتصاد نقض شده­ است؟ اگر بپذیریم که پول در اقتصاد درونزا است برای کنترل تورم در اقتصاد، نسخه ­ی قابل درمان یکتایی وجود ندارد و هر کشور به اقتضای شرایط موجود و میزان قدرت دیکتاتوری حاکمیت می­تواند بر بازار بدهی بانک­ها نظارت داشته باشد و از این طریق به جای حل مسئله، یعنی تغییر زمین بازی به نفع رقابت سالم و شکل­دهی فعّالیت­های متناسب با سلامت اقتصاد، به اقدامات زوری برای از بین بردن مسئله دست­ بزند. واضح است که چنین اقداماتی در بلند­مدّت نه تنها به رفع مشکلات موجود کمک نمی­کند، بلکه وضعیت را وخیم­تر خواهد کرد. پس اگر بپذیریم که یک اصل کلّی و اولیه برای کنترل تورم در اقتصاد وجود دارد و آن کنترل نقدینگی از طریق کنترل مخارج دولت و ایجاد یک رقابت سالم در شبکه­ ی بانکی کشور است، باید بتوانیم برای بروز پدیده­ های اخیر در اقتصاد کشور که ناسازگاری­ هایی را با نظریه­ ی برونزایی پول و کنترل کل­های پولی برای کنترل تورم در اقتصاد ایجاد کرده­است، توجیه علمی بیابیم.

نگاهی به نمودار اخیر نشان می­دهد که افزایش پیوسته پایه پولی از طرف دولت از طریق استقراض بخش دولتی از سیستم بانکی از حقایق آشکار شده در اقتصاد ایران است که پدیده ای مهم است.  یعنی در اقتصاد ایران دو پدیده همزمان در حال رخ دادن است: اول آنکه دولت به طور مرتب برای تامین مالی مخارج، بدهی خود را افزایش می‌دهد و دوم آنکه بخش قابل توجهی از بدهی دولت از طریق سیستم بانکی و به طور غیر مستقیم از بانک مرکزی تامین می‌شود؛ بدین صورت که دولت بدهی خود به بانک‌ها را بازپرداخت نکرده، بانک ها به منابع بانک مرکزی دست درازی کرده و لذا به طور غیر مستقیم موجب افزایش پایه پولی شده و پیامدهای تورمی خود را در پی­ داشته است. بخش زیادی از بدهی‌های دولت به بانک‌ها، ناشی از قوانین و مقرراتی است که تکالیفی را به بانک‌ها در جهت اعطای وام به بخش دولتی و غیردولتی با ضمانت دولت ایجاد می­کند. قوانین بودجه سنواتی از جمله قوانینی است که به واسطه آن تکالیف زیادی به شبکه بانکی اعمال شده و بخش زیادی از بدهی دولت به بانک‌ها و بانک مرکزی ناشی از احکام تبصره‌‌های ماده واحده قوانین بودجه سنواتی است. پس لزوم کنترل و نظم مالی دولت ابتدایی­ترین اصل برای کنترل روند افزایش نقدینگی در اقتصاد کشور است. در نتیجه لزوم آسیب­شناسی و تحلیل کلیات بودجه­ی دولت در هر سال و جلوگیری از آثار تورمی آن مطرح می­شود که در اینجا مجلس جمهوری اسلامی به عنوان ناظر اصلی بر فعّالیت­های مالی دولت باید نظارت کافی و عملی داشته باشد تا از کسری­های بودجه­ی مداوم دولت جلوگیری کند و از این طریق افزایش پایه­ ی پولی از جانب بدهی دولت به سیستم بانکی کاهش یابد. در کنار این موضوع افزایش بدهی بانک­های تجاری به بانک مرکزی یکی دیگر از ارکان اصلی افزایش پایه­ ی پولی، به­ خصوص در دو سه سال اخیر بوده­ است. در ساختار کنونی سیستم بانکداری جمهوری اسلامی ایران، هیچ­گونه نظارتی بر عملکرد بانک­های تجاری از طریق بانک مرکزی وجود ندارد. به ­عبارتی بانک­ها برای افزایش برداشت خود از منابع بانک مرکزی تابع هیچ­گونه قید محدود­کننده­ای نیستند. طبیعی است که در چنین ساختاری بانک­ها انگیزه دارند از طرفی برای جذب منابع مالی مورد نیاز، سود­های اغوا­کننده به مشتریان خود پیشنهاد دهند. از طرف دیگر برای بازپرداخت خود از طرف بانک مرکزی هیچ­گونه محدودیتی ندارند و می­توانند در هر زمان که نیاز داشتند، به منابع بانک مرکزی دست­ درازی کنند. در چنین ساختار نهادی، تعادل شکل­ گرفته شده به ­گونه­ ای است که بانک­ها به خلق پول بدون محدودیت روی بیاورند و منافع خود را تأمین کنند که نتیجه­ اش چیزی جز افزایش شدید ارقام پایه­ ی پولی از طریق افزایش بدهی بانک­های تجاری به بانک مرکزی نمی­باشد. برای رفع این مشکل بانک مرکزی باید استقلال کافی داشته باشد. منظور از استقلال بانک مرکزی در این ساختار، هم استقلال در اهداف است و هم استقلال در ابزار اجرایی. مباحث مربوط به استقلال در اهداف بانک مرکزی بیشتر ناظر به رابطه­ ی میان بانک مرکزی و دولت است به­ گونه­ ای که باید دولت و بانک مرکزی از لحاظ هدف­گذاری در اقتصاد مستقل عمل کنند. بانک مرکزی برای کنترل سطح عمومی قیمت­ها و ثبات آن باید هدف مشخص کنترل نرخ تورم را دنبال کند و این کار را از طریق سیاست­های پولی انجام دهد. از طرفی تمام توجّه و تمرکز دولت در اقتصاد باید متوجّه رشد و توسعه­ی اقتصادی در بلند­مدّت باشد. به نوعی در یک تقسیم­بندی دیگر اهداف بانک مرکزی در کوتاه­مدّت و میان­مدّت اقتصاد نمود پیدا می­کند، در حالی که اهداف دولت برای رشد و توسعه­ ی اقتصادی، ناظر به جنبه­ های بلند­مدّت اقتصاد است. متأسفانه در سال­های اخیر تفکیک وظایف دولت و بانک مرکزی در اقتصاد کشور به درستی انجام نشده ­است و بانک مرکزی اهداف سیاست­گذاری­اش را در کنترل متغیّرهایی در اقتصاد قرار داده­ است که ابزار پولی قابل کنترل در بلندمدّت و میان­مدّت اقتصاد نبوده­ اند و تنها افزایش نقدینگی و تورم در اقتصاد را به ­جای گذاشته‌اند. به­ عنوان مثال بانک مرکزی نمی‌تواند با افزایش و تزریق نقدینگی در اقتصاد نرخ بیکاری را در بلندمدّت کاهش دهد، این وظیفه­ ی دولت است که از طریق طراحی زمین ­بازی مناسب برای فعّالیت­های اقتصادی، عوامل اقتصاد را به سمت افزایش کار متناسب با بهره ­وری تشویق ­کند و مقدمات رشد بلند­مدّت و پایدار اقتصاد را فراهم آورد. عدم شناخت وظایف نهادهای مذکور باعث شده ­است تا بدهی این نهادها به نسبت تولید ناخالص داخلی در سال­های اخیر افزایش جدی داشته باشد. به عبارت دیگر بخش حقیقی اقتصاد متناسب با بخش پولی رشد نکرده است زیرا عموم تحرّک­هایی که از طریق ابزارهای پولی بر بخش حقیقی اقتصاد ایجاد می­شوند در میان­مدّت اثر خود را تنها در بخش حقیقی اقتصاد به ­جا می­گذارند.

ملاحظه می­شود نسبت بدهی بانک­ها به بانک مرکزی و بدهی دولت به بانک­ مرکزی در دهه­ ی اخیر با نرخ صعودی در حال پیشرفت بوده­است. عمومأ دولت برای شکل­دهی به اهداف خود از طریق بانک­های تجاری و بانک مرکزی در اقتصاد تحریک­هایی ایجاد کرده­است که در بلندمدّت این پدیده منجر به افزایش پایه ­پولی در اقتصاد شده­ و اثر حقیقی آن بر اقتصاد از بین رفته ­است.

بعد دیگر استقلال بانک مرکزی در ابزار مستقل تعریف می­شود. به عبارتی پس از پذیرش اهداف جداگانه­ی بانک مرکزی و دولت، بانک مرکزی با هدف کنترل تورم باید ابزار لازم را در اختیار داشته باشد. این ابزار شامل ابزار نظارتی، ابزار ارتباطی و ابزار تنبیهی می­شود. در سال­های اخیر متأسفانه شناسایی کافی برای اختیارات بانک مرکزی در حوزه­ی ابزار سیاست­گذاری وجود نداشته است. بانک مرکزی باید این اختیار را داشته باشد تا با تصویب بخشنامه­ها و قوانین، به رفتار بانک­ها جهت‌دهی کرده، آن‌ها را رتبه­بندی کند و بر اساس رتبه­ی آن‌ها، ذخیره­ی سپرده‌ نزد بانک مرکزی را برای آن‌ها تعیین کند. پس از این مراحل بانک مرکزی باید در بازار بین­ بانکی از طریق تعیین کریدور نرخ بهره، رفتار بانک­ها در این بازار را کنترل و نظارت نماید. در این صورت بانک مرکزی می­تواند به هدف اصلی خود یعنی کنترل تورم در اقتصاد دست یابد. نکته­ی قابل توجّه این است نقض هرگونه از موارد فوق جریان کنترل تورم را مختل می­کند و جهت علیت از پول به تورم را نقض می­کند. در قالب یک جمله می­توان گفت پول برونزاست و جهت علیت از پول به تورم است، ولی در صورتی که بانک مرکزی برخوردار از ابزار نظارتی و تنبیهی باشد، در کنار آن باید اهداف بانک مرکزی و دولت از هم مستقل باشند. توجّه داشته باشیم نقض شرایط محیطی نمی­تواند به راحتی تئوری­ها را زیر سوال ببرد. نمودار زیر هم گویای رابطه­ی یک­به­یک میان پول و تورم بر اساس داده­های متوسط تورم 10 ساله­ی کشورهای مختلف در جهان است. با توجّه به مباحث مطرح شده می‌توان ادعّا کرد، در صورت برقراری شرایط لازم، جهت علیّت از پول به تورم است. به عبارتی در بلندمدّت برای کنترل تورم فقط و فقط باید تمرکز اصلی روی کنترل کل­های پولی (پایه­پولی و نقدینگی) باشد.

به قلم:

دکتر محمدرضا حسینی

اقتصاددان

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***