ابومعین ناصربن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی مشهور به ناصر خسرو،در سال ۳۸۲ه.ش در روستای قبادیان مرو که هم اکنون در تاجیکستان می باشد،به دنیا آمد.ناصرخسرو در جوانی اش دانش های گوناگونی را فراگرفت و به دلیل هوش سرشار و روح پژوهشگری ای که داشت از دانش های دوران خود مانند فلسفه،اخترشناسی،کیهان شناسی،پزشکی،کانی شناسی،هندسه اقلیدسی،موسیقی،علوم دینی،نقاشی،سخنوری و ادبیات بهره ها گرفت.
وی از شاعران برجسته ایران است که در اشعار خویش بسیار از تسلط و احاطه داشتن خویش بر این علوم تاکید کرده است.ناصرخسرو نیز همچون حافظ و رودکی کل قرآن را ازبر داشت و در آثارش،از آیات قرآن برای اثبات عقایدش استفاده کرده است.وی در خانواده ای ثروتمند که ظاهرا به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند،رشد کرد و در سال های پایانی فرمانروایی سلطان محمود غزنوی به کار دیوانی پرداخت و این کار را تا ۴۳سالگی در دربار سلطان مسعود غزنوی و دربار ابوسلیمان جعفری بیک داوود ادامه داد.
وی طی ۷سال سفر از سرزمین های گوناگونی دیدن کرد و مسافتی حدود ۱۹هزار کیلومتر را پشت سر گذاشت تا به عنوان یکی از نخستین گردشگران پارسی شناخته شود.وی هرآنچه که مشاهده می کرد را در کتابی با عنوان سفرنامه گردآوری کرد که حاوی اطلاعات دقیق و گران بهای جغرافیایی و تاریخی و بیان عادات و آداب مردم ممالک و نواحی گوناگون است.ناصرخسرو در تنظیم و نگارش سفرنامه صداقت،امانت و بی طرفی را رعایت کرده و همچون مهندسی دقیق و یک معماری کاردیده و باتجربه و دانشمندی آگاه به دانش اقتصاد و جامعه شناسی در خصوص اوضاع جغرافیایی و شهرسازی و شیوه گذراندن زندگی مردم و میزان محصول و تجارت و اقتصاد سخت دقیق شده و نکته های باریک نوشته است و آن ها را از نظر دور نداشته است.
مطالب او همه جا با جمله های کوتاه و دلنشین و توصیف های کامل بیان شده است.سفرنامه سرشار از واژه های زیبای فارسی است که بیشتر آن ها تا به امروز رواج دارند.شیوه نثر این کتاب،ترکیبی است از نثر دوره ی غزنوی و نثرهای دوره های بعد و آن را باید از سرمشق های گران بهای ساده نویسی و ایجاز شمرد.
ناصرخسرو در نگارش صاحب سبک است و اغلب با گفتن :من که ناصرم "به خود اشاره می کند و از عملی خاص یا چیزی که در جایی دیده سخن می گوید.از شواهد موجود در سفرنامه می توان استنتاج کرد که آن را بعد از سفر از روی یادداشت های میان راه نوشته است.او با توصیف شهرها با نثری نسبتا ساده،اعتماد خواننده را جلب می کند و تلاش نمی کند با مهارت های لفظی و بیانی خواننده را تحت تاثیر قرار دهد بلکه می کوشد با شرح دیدنی ها و عجایبی که طی سفر مشاهده کرده است،چنین کند.
نگاه و روایت ناصر خسرو قبادیانی نسبت به اصفهان هزار سال پیش
"هشتم صفر سنه اربع و اربعین و اربع مایه(سال ۴۴۴ه.ق برابر سال ۱۰۶۵م)بود که به شهر اصفهان رسیدیم.از بصره تا اصفهان صد و هشتاد فرسنگ باشد.شهری است بر هامون نهاده،آب و هوایی خوش دارد و هرجا که ده گزچاه فرو برند آبی سرد خوش بیرون آید و شهر دیواری حصین بلند دارد و دروازه ها و جنگ گاه ها ساخته و بر همه بارو کنگره ساخته و در شهر جوی های آب روان و بناهای نیکو و مرتفع و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ نیکو و باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار و بازاری دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازه ای و همه محلت ها و کوچه ها را همچنین دربندها و دروازه های محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچه ای بود که آن را کوطراز می گفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هریک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم و هیچ بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه.و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود و بعضی چیزها به زیان می آید؛اما روستا همچنان است که بود و به سبب آنکه کاروان دیرتر به راه می افتاد بیست روز در اصفهان بماندم. "