هوا تیره و خفه بود، باران ریز سمجی می‌بارید و روی آب لبخندهای افسرده می‌انداخت که زنجیروار درهم می‌پیچیدند و بعد کم کم محو می‌شدند. شاخه درخت‌ها خاموش و بی‌حرکت زیر باران مانده بود. تنها صدای یکنواخت چکه‌های باران در ته ناودان حلبی شنیده می‌شد. از آن هواهای سنگین و دلچسب بود که روی قلب را فشار می‌دهد و آدم آرزو می‌کند که دور از آبادی در کنج دنجی باشد و کسی آهسته پیانو بزند.

کتاب، دوستی که همیشه مهربان و همراه است. او هیچ گاه خسته نمی شود و خسته کننده نیست.

کافی ست دستش را بگیری و از کافه تا خانه با او همراه شوی.

باید با عشق کتاب را در دست گرفت تا او سخن بگوید و تو بشنوی...دنیای کتاب زیبا و لذت بخش است برای

تجربه کردن این دنیای فوق العاده با کافِه کتابِ سلامِ نو همراه شوید...

من می‌دانستم نومیدی هست، اما نمی‌دانستم یعنی چه. من هم مثل همه خیال می‌کردم که نومیدی بیماری روح است... اما نه، بدن زجر می‌کشد. پوست تنم درد می کند، سینه‌ام، دست و پایم... سرم خالی است و دلم به هم می‌خورد. و از همه بدتر این طعمی است که در ذهنم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همه‌ی اینها با هم. کافی است زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه بشود و از همه موجودات احساس نفرت کنم. چه سخت است، چه تلخ است انسان بودن.

#آلبر_کامو

- شناخت یعنی اقتدار و خیلی وقت می‌خواهد که اقتدار کافی برای صحبت کردن در باره‌ی اقتدار را بدست آوری.

- تعلیم و تربیت مهم نیست. اقتدار شخصی تنها چیزیست که نحوه انجام هر کاری را تعیین می‌کند.

اقتدار شخصی چیست؟

- اقتدار شخصی یک احساس است، یک ادراک است. مثلا شبیه خوش اقبالی، حتی می‌شود گفت نوعی رفتار و کردار است. اقتدار شخصی بدست آمدنی است، حال اصل و نسب شخص هر چه می‌خواهد باشد. قبلا هم گفته‌ام که جنگجو یک شکارچی اقتدار است و بتو می‌آموزم که چگونه اقتدار شکار کنی و ذخیره کنی. مساله تو مثل همه این است که متقاعد شوی. باید باور کنی که اقتدار شخصی را می‌توان بکار برد، باور کنی که می‌توان آن را ذخیره کرد ولی تا امروز متقاعد نشده‌ای.

- اگر می‌خواهی بدانی اقتدار چیست و اگر می‌خواهی آن را بدست آوری، باید خودت به همه چیز یورش ببری و آنها را برانگیزی، و ادامه داد :

راه شناختن و اقتدار بسیار سخت و طولانی است.

#کارلوس_کاستاندا

بعضی آدم ها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوه شان حسد میبرند.

خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد. تمام درخشش آفتاب و تَریِ هوا را می بلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته.

به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد ... یا عین ما باش یا اصلا نباش...

سیمین_دانشور

هوا تیره و خفه بود، باران ریز سمجی می‌بارید و روی آب لبخندهای افسرده می‌انداخت که زنجیروار درهم می‌پیچیدند و بعد کم کم محو می‌شدند. شاخه درخت‌ها خاموش و بی‌حرکت زیر باران مانده بود. تنها صدای یکنواخت چکه‌های باران در ته ناودان حلبی شنیده می‌شد. از آن هواهای سنگین و دلچسب بود که روی قلب را فشار می‌دهد و آدم آرزو می‌کند که دور از آبادی در کنج دنجی باشد و کسی آهسته پیانو بزند.

#صادق_هدایت

قبل از این که زندانی شم، هرگز به فکر این چیزها نبودم. روشنی دلپذیر ظهر، برایم عادی بود و تو منزل، با بچه‌ها سر و کله زدن، یک کار معمولی و غالباً خسته کننده.

همیشه فکر می‌کردم که زندگی رنگی دیگر دارد و آنچه در اطرافم می‌گذرد، فقط یک مسخرهٔ تکراری است؛

ولی حالا نه! حالا یادآوری تمام چیزهای بی‌ارزش که خارج از زندان دورم را گرفته بود، برایم لذت بخش شده بود.

#احمد_محمود

مهم ترین چیز در روابط انسان ها گفتگو است، اما مردم دیگر با هم حرف نمی زنند، به هم گوش نمی کنند؛

آن‌ها سینما می‌روند،

تلویزیون تماشا می‌کنند،

به رادیو گوش می‌دهند،

کتاب می‌خوانند،

پست های روی اینترنت را به روز می‌کنند،

اما تقریبا هرگزبا هم صحبت نمی کنند!

اگر بنا داریم دنیا را تغییر بدهیم، چاره ای جز این نیست که از نو برگردیم به دورانی که جنگجوها دور یک آتش جمع می‌شدند و برای هم قصه تعریف می‌کردند..

#پائولو_کوئیلو

کد خبرنگار: ۵
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***