سلام نو – سرویس سیاسی: این روزها در واکنش به نابهسامانی اقتصادی هستند کسانی که در برخی محافل انقلاب اسلامی سال 57 را به انقلاب از فرط خوشی تقلیل میدهند. کافی است پای تحلیل های غیر مستندشان بنشینیم و ضعف آنها را در برداشت از یکی از مردمی ترین انقلابهای جهان ببینیم.
به گزارش سلام نو، چهل سال از انقلاب میگذرد. در این سالها دیدگاههای مختلفی در رابطه با چرایی انقلاب مطرح شده است. استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی اصلی ترین شعار انقلاب شعاری است که چهار وجه را دنبال میکرد. اینکه در ارتقای این چهارگانه انقلاب چقدر موفق بوده ایم بحث دیگری است؛ اما آنچه مسلم است خلأ موجود در این چهار بخش باعث شد شعار اول مردم در تظاهرات های پیش از انقلاب "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" باشد.
استقلال؛ از مولفههای انقلاب
ایران در دوره پهلوی یکی از متحدان ایالت متحده آمریکا در منطقه بود. وابستگی سیاسی رژیم پهلوی به آمریکا باعث شده بود آن روزها یکی دیگر از شعارهای مهم مردم شعار "نه شرقی، نه غربی" باشد. شعاری که البته پس از انقلاب معدود نیروهایی که خود را انقلابی می نامیدند با نگاهی سطحی برداشت اشتباه از آن داشتند و عدم وابستگی به قطبهای جهانی را به عدم رابطه با دیگر کشورها تعمیم می دادند.
آزادی؛ مطالبه مهم انقلابیون
پس از استقلال، نبود آزادی از مهم ترین مولفه های انقلاب بود. به طوری که بسیاری از کارشناسان وزن آزادی را در وقوع انقلاب بیش از دیگر مولفه ها می دانند. بدون شک برچیده شدن دادگاه های فرمایشی و تمام شدن شکنجه زندانیان یکی از مهم ترین خواسته های انقلابیون بود. محمدرضا پهلوی اگرچه هیچ گاه نپذیرفت در زندان ها شکنجه صورت می گیرد اما اذعان کرده بود 3000 زندانی سیاسی در زندان های رژیم وجود داشته است.
به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران حزب رستاخیز به لحاظ سیاسی تیر خلاصی بود به حکومت شاه. بسیاری از هواداران سلطنت امروز تشکیل این حزب را یک اشتباه استراتژیک می دانند. شاه در شرایطی حزب رستاخیز را تاسیس کرد که با سرکوب تمام نیروهای سیاسی مخالف خودش روزنه ای برای شنیده شدن صدای مخالف نگذاشته بود. اسفند 53 این حزب تاسیس شد. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب می گوید شاه در پاسخ به خبرنگاران خارجی که نظام تک حزبی را نافی آزادی می دانستند، در اظهاراتی عجیب گفته بود: آزادی اندیشه ! آزادی اندیشه ! دموکراسی، دموکراسی! با پنج سال اعتصاب و راهپیمایی های خیابانی پشت سر هم! دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از آنها را نمیخواهیم.
شاه در رابطه با حزب رستاخیز گفته بود:کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد ( نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت) دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان: «تودهای». یعنی باز به اصطلاح خودمان بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است.
شاه بزرگترین رقیب خود را جریانهای مارکسیست می دانست در عین حال نه به جریانهایی که خود را ملی گرا می دانستند و نه به فعالان سیاسی مسلمان مجالی برای فعالیت نمی داد.
جمهوریت؛ گمشده دوران پهلوی
برای سلطنت طلبانی که ادعای برگزاری انتخابات آزاد و توسعه جمهوریت در دوران پهلوی را دارند کافی است کودتای 28 مرداد 1332 و حصر مادام العمر محمد مصدق نخست وزیر مردمی آن سالها را یادآوری کرد. البته خود شاه هم در این باره شعاری نمی داد چرا که از اساس اعتقادی به جمهوریت نداشت. او حتی مشاوره کارشناسان و متخصصین را بر نمی تافت چه برسد به این که حاضر شود زیر بار برگزاری انتخابات آزاد برود. این یک واقعیت مسلم تاریخی است که ساختار حکومت شاهنشاهی اجازه بسط جمهوریت را در کشور نمی داد.
غفلت محمدرضا شاه از مذهب
محمدرضا - هرچند نه به اندازه پدرش – نسبت به روحانیون سخت گیری های زیادی داشت. بدون شک مذهب نقش پررنگی در وقوع انقلاب داشت. انقلاب و اسلام با یکدیگر پیوند خورده اند. در کتاب " صدایی که شنیده نشد" بخشی از تحقیقات مفصلی که در دهه 50 توسط علی اسدی و مجید تهرانیان جمع آوری شده آمده است. در این تحقیقات اطلاعات منحصر به فردی از جامعه ایران در دهه 50 آمده است. یافته های این تحقیقات نشان می دهد که چگونه در زیر پوست جامعه، جریان دینی در حال رشد بود. امروز و در آستانه چهل سالگی انقلاب شاید جای شگفتی باشد که چگونه چنین علامت هایی آن روز دیده و صدای جامعه ای که در این تحقیقات پژواک یافته بود، شنیده نشد.
خوشی زیر دل کسی نزده بود!
هر چقدر در این 40 سال دستاورد داشته ایم باید اذعان کنیم عملکردمان در حوزه رسانه و انعکاس واقعیت های آن روزها اسفبار بوده است. شاید هم این نقد به عملکرد ما مرتبط باشد. در شرایطی که صداوسیمای ما در خواب به سر می برد روایت های تونل زمانِ "من و تو" این تصور را در نسل جدید به وجود آورده که گویی در سال های پیش از انقلاب اوضاع مردم در کیفیترین حالت ممکن بوده است و کسی برایش این سوال مطرح نمی شود که چرا ایران در سالهای پایانی حکومت پهلوی از نظر کیفیت خدمات سلامت، رتبه آخر را در منطقه خاورمیانه داشته است. در این شرایط کسی به سراغ دادههای مرکز آمار و گزارشهای رسمی دوران پهلوی نمی رود تا ببیند در سالهای 51 و 52، چیزی حدود 64 درصد کل جمعیت شهرنشین در ایران دچار سوءتغذیه بودند. هر چه بیشتر از دهه 50 سپری می شد اختلاف طبقاتی بیشتر اوج می گرفت. کافی بود در آن سالها ابزار اطلاع رسانی امروزی وجود داشت تا واقعیت های آن روز کشور با چهل سال تاخیر با یک جهت گیری خاص در شبکه من و تو به صورت وارونه نشان داده نمی شد. آن وقت می توانستیم دریابیم که نسل انقلاب خوشی زیر دلشان زده بود یا مهم ترین دردشان نابرابری ناشی از حکمرانی اشتباه بود.