مسلم رفیق و هم سنّ و همسفر حبیب بن مظاهر، و از طایفه ی بنی اسد، یعنی فامیل حبیب بود، او با حبیب با هم از کوفه به طور مخفیانه آمده بودند، و به یاران امام حسین(ع) ملحق شده بودند.

در شب عاشورا اتفاقات غم انگیزی برای آقا امام حسین(ع) و اصحاب و یاران با وفایشان رخ داد که هریک حکایت مظلومیت ایشان و اهل بیت و یارانشان است.حکایتی که هنوز غم و غربتش بر چهره ی تاریخ نشسته است.

از خواب ها و بی‌قراری ها و تسلی ها تا بی‌رحمی های دشمنان امام حسین(ع) که در میان تمامی این غم ها،غربت و بی تابی های حضرت زینب(س) و صبر بسیار ایشان بر تمامی این مصائب درس بزرگی برای تمامی مسلمانان می باشد.

طبق مطالب گذشته به ذکر مصائب جانسوز چهارده معصوم(ع) و شهدا و اُسَرا کربلا نوشته استاد محمد محمدی اشتهاردی می پردازیم.با سلام نو همراه باشید...

سخن امام سجاد(ع) در کنار پیکر پاک حُرّ

هنگامی که امام سجاد(ع) در روز سیزدهم، پیکرهای پاره پاره ی شهدا را با کمک بنی اسد، به خاک سپرد، به بنی اسد فرمود: با من بیایید کنار پیکر حُرّ برویم تا جسدش را دفن کنیم.

بنی اسد پشت سر امام سجاد(ع) حرکت کردند، تا این که امام کنار جنازه ی حُرّ قرار گرفت و به آن نگریست و فرمود:

« اما تو ای حُرّ، خداوند توبه ات را پذیرفت، و بر سعادت و سرافرازی تو افزود، به خاطر آن که جان خود را در پیشگاه فرزند رسول خدا(ص) نثار کردی.»

سپس به کمک بنی اسد، جنازه ی حُرّ را در همان جا به خاک سپردند.

شهادت بُکَیْر فرزند حُرّ

حُرّ به یکی از پسرانش به نام بُکَیْر گفت: به سوی دشمن حمله کن، خداوند مهربان برکاتش را بر تو ارزانی بدارد.

بُکَیْر به حضور امام حسین(ع) آمد و دست و پای آن حضرت را بوسید، و با او وداع کرد، و به میدان رفت و بین دو صف ایستاد، حُرّ فریاد زد: « پسرم! یاری کن آن کسی را که ما را از گروه ستمگران پاک ساخت.»

بُکَیْر حمله کرد و همچنان با دشمن جنگید، و جمع کثیری را کُشت و سپس نزد پدر بازگشت، و گفت: آیا شربت آبی هست تا بیاشامم و بر ضد دشمن قوّت بگیرم، حُرّ گفت: پسرم! اندکی صبر کن و به میدان برو و به جنگ ادامه بده، او رفت و به جنگ ادامه داد تا به شهادت رسید، وقتی که حُرّ پیکر کشته ی او را دید گفت:

« حمد و سپاس خداوندی را که مقام شهادت در رکاب پسر دختر رسول خدا(ص) را به تو عنایت فرمود.»

ذکر مصیبت مسلم بن عوسَجَه

هریک از اصحاب که می خواست به میدان جنگ برود، نزد امام حسین(ع) می آمد و با ایشان وداع می کرد و می گفت:

«و سلام بر تو باد و ما پشت سر تو می آییم.»

و این آیه را تلاوت می فرمود:

« در میان مومنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستاده اند، بعضی پیمان خود را به پایان رساندند(و در راه خدا شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند، و هرگز تغییر و‌تبدیلی در عهد و پیمان خود

نداده اند.» (احزاب -۲۳ )

و همچنین امام آیه فوق را در بالین شهیدان می خواند، یکی از آن ها که امام حسین(ع) در بالین او آیه ی فوق را خواند (مسلم بن عوسَجَه) است.

مسلم رفیق و هم سنّ و همسفر حبیب بن مظاهر، و از طایفه ی بنی اسد، یعنی فامیل حبیب بود، او با حبیب با هم از کوفه به طور مخفیانه آمده بودند، و به یاران امام حسین(ع) ملحق شده بودند.

مسلم پیرمردی شیفته حق بود، او خدمت امام آمد و وداع کرد و به میدان رفت و پس از مجاهدت و جنگیدن، بر اثر ضربات دشمن به زمین افتاد، هنوز نیمه جانی داشت که امام همراه حبیب بن مظاهر به بالین مسلم آمدند.

امام فرمودند:

«خدا تو را رحمت کند ای مسلم، بعضی پیمان خود را به پایان رساندند، و بعضی در انتظار آنند، و هیچ گونه تغییری در پیمان خود نداده اند.»

حبیب بن مظاهر نزدیک پیکر به خون آغشته مسلم آمد و گفت:

« پیکر به خون غلتیده ی تو بر من سخت ناگوار است، بهشت بر تو بشارت باد.»

مسلم با صدای ضعیف و آهسته گفت:

«خداوند خیر و سعادت را به تو مژده دهد.»

حبیب بن مظاهر گفت: اگر من نمی دانستم که به دنبال تو خواهم آمد دوست داشتم وصیت تو را بشنوم و به آن عمل کنم.

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***