در شب عاشورا اتفاقات غم انگیزی برای آقا امام حسین(ع) و اصحاب و یاران با وفایشان رخ داد که هریک حکایت مظلومیت ایشان و اهل بیت و یارانشان است.حکایتی که هنوز غم و غربتش بر چهره ی تاریخ نشسته است.
از خواب ها و بیقراری ها و تسلی ها تا بیرحمی های دشمنان امام حسین(ع) که در میان تمامی این غم ها،غربت و بی تابی های حضرت زینب(س) و صبر بسیار ایشان بر تمامی این مصائب درس بزرگی برای تمامی مسلمانان می باشد.
ذکر مصیبت حرّ بن یزید ریاحی
در ادامه مطلب قلبی که در خصوص ذکر مصیبت حرّ بن یزید ریاحی بود به ادامه آن می پردازیم...پس با ما همراه باشید...
مهاجر گفت: به خدا در هیچ جنگی تو را چنین ندیده بودم که این گونه بلرزی و اگر به من می گفتند دلیرترین مرد کوفه کیست؟ تو را معرفی می کردم، پس این چه ترسی است که در تو می نگرم.
حُرّ گفت: به خدا سوگند من خود را میان بهشت و دوزخ می نگرم، و سوگند به خدا هیچ چیز را بر بهشت بر نمی گزینم اگرچه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند این را گفت و با سرعت با اسب خود به سوی امام حسین(ع) رفت و به ایشان پیوست.
وقتی حُرّ نزد امام حسین(ع) آمد عرض کرد: فدایتان گردم ای پسر رسول خدا(ص) من همان کس هستم که تو را از بازگشت منع کردم و همراهت آمدم و ناچار تو را در این بیابان بازداشت نمودم، من گمان نمی کردم پیشنهاد تو را نپذیرند و تو را این گونه در تنگنا قرار دهند...من از آنچه انجام داده ام پشیمانم و به سوی خدا توبه می کنم،«آیا توبه ی من پذیرفته است؟»
امام فرمودند: آری خداوند توبه را می پذیرد، بفرما از اسب فرود آی.
حُرّ عرض کرد: من سواره باشم بهتر از آن است که پیاده گردم، می خواهم هم اکنون ساعتی با دشمن بجنگم، و پایان کار من به پیاده شدن خواهد کشید.
امام حسین(ع) فرمودند: خدایت رحمت کند، هرچه خواهی انجام بده.
حُرّ به سوی میدان آمد و در برابر لشگر عمر سعد ایستاد،خطبه ای خواند و آن ها را سرزنش کرد و در آخر به آن ها فرمود: شما رفتار بسیار بد با ذریّه ی پیامبر اکرم(ص) نمودید، خداوند شما را در روز عطش قیامت، سیراب نکند.
دشمن او را هدف تیر قرار داد، و حُرّ به سوی امام بازگشت و در محضر امام(همچون یک سرباز فداکار منتظر دستور) ایستاد.
ناله های جانسوز حُرّ
در برخی از روایات آمده است: حُرّ پس از آن که در پیشگاه امام حسین(ع) پذیرفته شد، از آن حضرت اجازه طلبید تا نزد بانوان برای عذرخواهی برود،امام اجازه دادند، حُرّ نزدیک خیمه ی آن ها رفت، با دلی شکسته و چشمی گریان عرض کرد:
« سلام بر شما ای دودمان نبوّت، منم آن شخصی که سر راه شما را گرفتم، و دل های شما را شکستم و ترسانیدم، اکنون پشیمانم، امید عفو دارم، و به شما پناه آورده ام،تقاضا دارم مرا ببخشید، و نزد فاطمه زهرا(س) از من شکایت نکنید.
سخنان جانسوز حُرّ، آن چنان بانوان را منقلب کرد که ناله و شیون آن ها بلند شد، حُرّ وقتی که آن حالت را دید، با صدای بلند گریه کرد از اسب پیاده شد و دست به صورت می زد و خاک بر سر می ریخت و می گفت: کاش دست و پایم شل بود تا آن چه را کردم نکرده بودم، کاش زبانم لال بود و آن چه گفته ام نگفته بودم، کاش شما را از مراجعت منع نمی کردم، بعضی از اهل حرم،حُرّ را دلداری دادند و برایش دعا کردند که موجب آرامش خاطر او گردید.