حتما برای شما هم پیش آمده که گاهی به متن و دلنوشته‌ای کوتاه نیاز داشته‌اید تا وقتی توان نوشتن ندارید بتواند احساسات شما را بیان کند. در ادامه تعدادی دلنوشته کوتاه را برای شما آماده کرده‌ایم.

دلخوش باش

به باریکه‌‌ی نوری که از بین چین های پرده،

روی تخت تابیده

به کتاب نیمه‌کاره‌ی روی میز...

به داغی فنجانت در هوای سرد

دلخوش باش؛

به دو صندلی که هنوز روبه‌رو‌ی هم‌اند

به تنظیم کردن زنگ ساعت برای صبح فردا..

به دفترچه‌ی کوچکی

که رویاهایت را نگه‌میدارد!

که معنیِ همین ریزریز های ساده

شاید

«زندگی ادامه دارد» باشد .

#مژده_خردمندان

واژه ی عجیبیست....

"لیاقت" را میگویم

گاهی من ندارم

گاهی تو نداری

و گاهی نایاب میشود لابلایِ تمامِ آدمهای شهر...

گاهی در اوجِ خوشی،

آنجا که زمین و آسمان هم برایمان میرقصند

آنجا که ستاره ها به یُمنِ خوش بودنمان،

چشمک میزنند

پشتِ پا میزنیم به خوشبختی مان...

تمامِ تلاشمان را میکنیم،

تا بی لیاقتیمان را ثابت کنیم به زمین و زمان

که ما ظرفیتمان همین است

که ما یک عُمر میدویم به سمتِ خوشبختی،

اما همین که سراغمان آمد،

پشتمان را میکنیم و محلش نمیگذاریم

محلش نمیگذاریم تا سالها بعد،

از لابلای دفترِ خاطراتمان بیرون بیاوریمش و

سطر سطر آن روزها را،

با یک ای کاش شروع میکنیم

ای کاش عاقل بودم

همیشه نداشتنِ لیاقت،

سهمِ آدمهای اطرافمان نیست،

گاهی خودمان،

میشویم نالایق ترین آدمِ روی زمین...

همان جا که خوشبختی برایمان دست تکان میدهد و ما،

عینِ خیالمان نیست که نیست...

#علی_قاضی_نظام

بالاخره یک روز

از اینجا میروم

از مرتب کردن صبح به صبح تختخواب

از رژهای ملایم و ضد چروک های حوالی سی سالگی

از کیفم را برمیدارم میروم اداره

از آدم های فکر می کنم خوشبخت تره ماشین های بغل دستی

از سلام های بی جان تکراری

سال ها قبل

خیلی سال قبل

یک روز

برای همیشه از اینجا میروم

انقدر دور

تا فردایش که امروز است این شکلی نباشد

می فهمی...؟!

تو تا حالا سال ها قبل

از اینجا رفته ای

که سال ها بعد

به اینجا نرسیده باشی؟!

#رویا_شاه_حسین_زاده

تو مال مَنی

خودم کشفت کرده ام

تو با من می خندی

با من گریه می کنی

دردِ دلت را با من می گویی

دیوانه! دلت برایِ من تنگ می شود

ضربان قلبت با من بالا می رود

با سکوتم، با صدایم

با حضورم، با غیبتم

این بلاها را خودم سَرَت آورده ام

به من می گویی دوستت دارم

و دوست داری آن را از زبان من

فقط من بشنوی

برای که می توانی مثل بچه ها ناز کنی

نازت را بخرد و به تو دست نزند؟

چه کسی با یک کلمه

با یک نگاه دلت را می ریزد

بعد خودش آن را جمع می کند و سَرِ جایش می گذارد؟

چه کسی احساست را تَر و خشک می کند

اشکت را درمی آورد بعد پاک می کند؟

چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی

تا تَهِ آن را نَفَس می کشد؟

دیوانه! من زحمتت را کشیده ام

تا بفهمی هنوز می توانی

شیطنت کنی انتظار بِکِشی

تپش قلب بگیری عاشق شوی

تو حق نداری

خودت را از من

و من را از خودت بگیری

خودت را از خودت بگیری

من شکایت می کنم از طرف هر دویمان

از تو... به تو

چه کسی قلب مرا آب و جارو می کند

دانه می پاشد

تا کلمات، مثل کبوتر

از سَر و کولِ من بالا بروند؟

چه کسی همان بلاهایی را که من سَرِ تو آوردم

سَرِ من آورده؟

من مال توام

دیوانه! زحمتم را کشیده ای

کشفم کرده ای...نترس!

چند سوال می پرسم و می روم...

یک: چند سال پیرَت کرده اند؟

دو: چند سال جوانَت کرده ام؟

سه: از دلت بپرس مال کیست؟

چهار: اگر جایِ خدا بودی، با ما چه می کردی؟

پنج: کجا برویم؟

دستت را به من بده...

#زنده یاد_ افشین_ یداللهی

بیشتر ما  آدم های دقیقه نودیم!

قدر خوبیِ کسی که عاشقمان بود

را وقتی میفهمیم که چمدان به دست میرود.

دقیقه نود یاد کارهایی که می‌توانستیم بکنیم و نکردیم می‌افتیم.

دقیقه نود یاد حرف‌ها و کارهایی می‌افتیم که حالا مثلِ ... بخاطر گفتن و انجام دادنشان پشیمان هستیم.

امّا زندگی بازی فوتبال نیست

که در وقت‌های اضافی از روی شانس گل بکاریم. زندگی در همین لحظه دوست داشتن است.

بخشیدن و دل کندن و مرهمِ روی زخم بودن را به لحظه بعد نگذاریم.

دل خوش نکنیم به دقیقه نود،

دل خوش نکنیم به وقت‌های اضافه!

دلِ شکسته، عشقِ دیده نشده یک عمر هم کم است که مثل روز اولش شود.

#صفا _ سلدوزی

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***