واقعیت این است عادی شدن روابط ایران و عربستان در هر صورت برای هر دو طرف و کل منطقه سودمند است و باید از این مسئله به عنوان یک اقدام مثبت نگاه کرد؛ زیرا در منطقهای که مملو از تعارضات هویتی، مذهبی و ایدئولوژیک است، غلبه یافتن ابزار مذاکره و گفتگو بر رقابت ایدئولوژیک و جنگهای نیابتی و فرقهای یک تحول بسیار مثبت تلقی میشود که به راحتی نمیتوان آن را نادیده گرفت. با این حال عادی سازی روابط دو کشور براساس شرایط و الزماتی بود که دو طرف با آنها موافقت کردند و همین مسئله فرصتهایی را هم به وجود آورد که به نظر میرسد عربستان با برنامه و دقت بیشری در حال بهرهگیری از این فرصتها است.
یکی از مهمترین شروطی که درباره آن صحبت میشد این بود که ایران به حل بحران یمن کمک کند و از حملات پهپادی به تاسیسات سعودی توسط گروههای یمنی جلوگیری کند. در سمت مقابل عربستان سعودی هم به حمایت از رسانههای فارسی زیان خارجی که در پی التهاب آفرینی در ایران هستند پایان دهد.(+) در همین راستا از لحظه اعلام توافق تاکنون هیچگونه حمله پهپادی به عربستان انجام نگرفته است؛ ولی رسانههای ضد ایرانی فارسی زیان به حملات تبلیغاتی خود علیه ایران ادامه میدهند.
باید پذیرفت اساسیترین هدف عربستان سعودی از توافق با ایران کنترل تهدید ایران و ایمن سازی محیط پیرامونی خود برای جذب سرمایه گذاری خارجی در راستای طرحهای توسعهای بلندپروازانهای بود که در دستور کار دولت سعودی قرار گرفته است که تاکنون با موفقیت بوده است. به عبارت دیگر بعد از اینکه عربستان نسبت به تضمین امنیت خود از طرف آمریکا با تردید جدی روبرو شد، به سمت متنوع سازی منابع امنیت ملی خود حرکت کرد. به همنی دلیل تا حدودی به سمت شرق گرایش پیدا کرد و سعی کرد مشکلات خود را با ایران نیز حل کند.
باید در نظر گرفت که عادی سازی روابط عربستان و ایران آنطور که بسیاری ادعا کرده اند لزوما یک نزدیکی سیاسی و به معنی حل کامل مشکلات فی ما بین نیست. ریاض همچنان تهران را یک تهدید میبیند. اما با این توافق برخلاف گذشته، ریاض دیگر با ایران به عنوان یک دولت متخاصم و سرسخت تهدیدزا روبرو نیست، بلکه همانطور که اشاره شد ایران برای عربستان تبدیل به یک تهدید قابل کنترل میشود. مخصوصا اینکه ضامن این توافق قدرت تاثیرگذاری مانند چین است که اقتصاد ایران وابستگی زیادی به اقتصاد آن دارد.
واضح است که عربستان سعودی هنوز اقدامات ایران در سوریه، لبنان، عراق و یمن را ناسازگار با منافع خود میداند. با این حال ریاض از فرصت این توافق استفاده میکند تا نفوذ خود را با هزینه کمتری در منطقه تقویت کند. در واقع ریاض با تغییر رویکرد تلاش دارد بجای نفوذ سیاسی، هویتی، و ایدئولوژیک خود را هم راستا با یک نفوذ اقتصادی کند تا شکل نفوذ خود را متناسب با شرایط جدید تغییر دهد، سپس ابعاد آن را گسترش دهد و در نهایت با ایجاد ابستگیهای اقتصادی و تجاری آن را دائمی کند. برای مثال تلاش برای عادی سازی روابط با سوریه نیز در همین مسیر انجام میشود. ریاض سعی میکند با امتیازهای سیاسی و اقتصادی تا حد امکان بشار اسد را به خود نزدیک کند. بسیاری عقیده دارند عادی سازی روابط عربستان سعودی و سوریه و تلاش ریاض برای بازگشت ریاض به اتحادیه عرب به معنی پایان تعارض با تهران نیست؛ بلکه به معنی آغاز رقابت دو طرف در شکل دیگری است که البته متاسفانه ایران بخاطر فشار تحریمها از توان کمتری برای رقابت اقتصادی برخوردار است.
نکته مهم دیگر این است که عربستان اگرچه در ناآرامی اجتماعی ایران جمایت رسانهای از مخالفان انجام میداد، ولی ماهیت اصلی خواستههای معترضان در ایران با ماهیت و منافع حکوکت عربستان سازگاری نداشت؛ بنابراین عربستان از ترس اینکه مبادا هرگونه تحول در ایران اثرات سیاسی و اجتماعی عمیقی در این کشور برجای بگذارد، ترجیح داد مشکلات خود را با تهران به سرعت به نتیجه برساند؛ بنابراین علاوه بر نقش آفرینی چین ناآرامیهای داخلی ایران در به نتیجه رسیدن مذاکرات عادی سازی هم نقش داشت. همچنین تشدید خصومت غرب و به خصوص دولت بسیارافراطی نتانیاهو با ایران از نظر بسیاری احتمال درگیری منطقهای را بالا برده است؛ بنابراین یکی دیگر از انگیرههای عربستان سعودی دوری از هرگونه درگیری احتمالی بود؛ زیرا هر گونه تنشی در تضاد با سیاستهای توسعه پایدار این کشور است. ریاض در چنین شرایطی تصمیم گرفت با عادی سازی روابط، هرگونه خطر احتمالی که میتوانست در درگیری احتمالی بین اسرائیل و ایران بخاطر دشمنی ریاض با تهران دامن این کشور را بگیرد از بین ببرد.
البته پیروز دیگر این میدان قبل از هر کشوری چین هم بود؛ زیرا این کشور به عنوان یک قدرت جهانی با میانجیگری اثرگذار خود، امنیت خلیج فارس را برای تامین پایدار انرژی خود تا حد بسیار زیادی تضمین کرد. این توافق مهمترین و موفقترین تعامل دیپلماتیک پکن در منطقه تا به امروز است که تلاش کرد با آن حضور ثبات بخش خود در صحنه جهانی را نشان دهد. چین ۴۰ درصد نفت مصرفی خود را از خاورمیانه وارد میکند و «ابتکار جاده ابریشم دریایی» این کشور، شامل استفاده از بنادر خلیج فارس، دریای سرخ و سواحل شرقی آفریقا میشود که اغلب توسط عوامل منطقهای مورد حمله قرار میگیرند. به نظر در دوره جدید آمریکا تمرکز خود را به سمت شرق آسیا و اقیانوسیه برده است و چین نیز بر خاورمیانه متمرکز شده است. چینیها با این میانجیگری متحدان قوی تری در عربستان سعودی و ایران به دست آوردند، و توان خود را به رخ واشنگیتن کشیدند. با این حال توافقی که با میانجیگری چین حاصل شد نشان دهنده نظم جدیدی منطقهای درخاورمیانه به رهبری چین نیست؛ بلکه پکن در مجموع با ایفای نقش محوری در مذاکرات به دنبال افزایش نفوذ خود در منطقه و تقویت اتحاد با شرکای کلیدی خلیج فارس است.
در پایان باید گفت ایران هم سعی کرده است از این توافق برای غلبه بر انزوای تحمیلی از جانب غرب استفاده کند و با عادی سازی روابط بخش از انرژی خود را معطوف به موقعیتهای مهمتر برای غلیه بر مشکلات داخلی و بین المللی کند. این توافق برای ایران و عربستان به معنی پذیرش دو طرف در مورد شکست سیاست هژمونی طلبی منطقهای و از طرفی اراده دو طرف برای پذیرش حوزه نفوذ دیگری در منطقه است. اینکه در آینده این توافق به چه سمتی میرود را بیشتر گذر زمان نشان خواهد داد، زیرا هنوز دیوار بی اعتمای دو طرف زیاد است و البته تاثیری که توافق در منطقه بر جای خواهد گذاشت بیشتر نشان خواهد داد که سرانجام این توافق چه خواهد شد؛ ولی آنچه مشخص است عربستان با برنامه ریزی و جدیت بیشتری برای بهره گیری از آثار امنیت ساز آن برای رشد و توسعه اقتصادی خود استفاده میکند.
نظر شما