سریلانکا یک مقصد گردشگری فوق‌العاده و در عین حال مقرون‌به‌صرفه است. سریلانکا کشور ساحلی با جاذبه ها و آثار تاریخی متعددی که در یونسکو به ثبت رسیده است.

راه و روش سفر به سریلانکا، سرزمین چای

به گزارش سلام نو نادر فرسنگ از تجربیات سفر خود به سریلانکا نوشت : دلیلی نداشت پیشنهاد جایا رو قبول نکنیم. از قبل هم بررسی کرده بودم. خیلی از توریستها پیشنهاد می دادند که بهتره مسیر " نوارا الیا " به روستای اِلّا Ella با قطار طی بشه چون از منطقه بکر کوهستانی و خیلی زیبایی عبور می کنه. صبحونه رو که خوردیم راهی ایستگاه قطار شدیم. چهل دقیقه ای تا ایستگاه راه بود. در واقع ایستگاه اصلا در داخل شهر قرار نداشت. وقتی رسیدیم به ایستگاه، جایا با ما تا داخل ایستگاه اومد تا مطمئن بشه ما بلیط گیرمون اومده. خودش می گفت همیشه این قطارها جای خالی داره. قبلش با خودم فکر می کردم که بد نبود آنلاین اوضاع بلیطها رو چک می کردیم اما وقتی رسیدیم به ایستگاه، کلا این فکر از سرم پرید.

http://s8.picofile.com/file/8305988226/DSC_1459.jpg

ایستگاه و تاسیسات اون انقدر قدیمی بودن که محال بود چیزی به نام سیستم آنلاین داشته باشن. تمامی تاسیسات راه آهن سریلانکا، همونیه که قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم انگلیسی ها در این جزیره ساختن. حتی خیلی از واگن ها هم هنوز مال اون دوران هستند! فقط لوکوموتیوها به اجبار عوض شدن چون بعید می دونم بعد از صد و خورده ای سال بتونند حرکت کنند. کلا وقتی وارد سیستم ریلی سریلانکا می شید، انگار با ماشین زمان یه صد سالی رو دنده عقب رفتید.  یه باجه آجری کوچیک برای بلیط فروشی تعبیه شده بود. یه ربعی منتظر شدیم تا مسئولش اومد. غیر از ما هم کسی منتظر خرید بلیط نبود. به قیمت بسیار خنده داری دو تا بلیط خریدیم. هر بلیط ۴۰ سنت!!! بلیط ها یه تیکه کارت خیلی کوچیک بودن به اندازه یک چهارم کف دست من.

http://s8.picofile.com/file/8305988268/DSC_1460.jpg

ایستگاه خیلی ابتدایی و جالب بود. یه سکوی خاکی طولانی، یه ساختمون دراز آجری در امتداد سکو و یه پل فلزی خیلی قدیمی که دو طرف ریل رو به هم متصل می کرد تمام تاسیسات ایستگاه رو تشکیل می داد. پل فلزی که تابلو بود مال قبل از جنگ جهانیه چون تمام قطعات فلزی با پرچ به هم متصل شده بودن نه با جوشکاری. بین مسافرهایی که منتظر قطار بودن، مردم محلی دیده نمی شدند. همه توریست بودن. خیلی منتظر نشدیم تا قطار برسه. یادم نمیاد که مشخص شده بود به کدوم کوپه باید سوار شیم یا نه، اما این رو مطمئنم که خبری از شماره صندلی نبود.

http://s9.picofile.com/file/8305988526/IMG_0887.JPG

صندلی ها کاملا معمولی بودن. مثل نمیکت فقط خدا رو شکر چوبی نبودن. واگن معلوم بود حداقل صد سال عمر داره! پنجره هاش هم خیلی جالب بودن. از چوب ساخته شده بودن. یا بالای بالا با یه گیره نگه داشته می شدن یا کامل بسته می شدن. دیگه حد وسط نداشت. کلا تو این قطارها از چیزی به نام درجه یک و دو و سه و سیستم تهویه هوا و ... خبری نیست. البته شاید قطارهایی که به کلمبو می رفتند وضعیت بهتری داشته باشند.

توالت هاش هم که حرف نداشت! شما بودین و یه سوراخ بزرگ کف توالت. دیگه بیشتر بحث رو باز نمی کنم. صابون هم جز چیزهای لوکس به حساب می اومد دیگه. سفر کردن با این قطار برای سه چهار ساعت می تونه لذت بخش باشه. اینکه آدم بتونه یه قطار فانتزی سوار شه اون هم با این قیمت پایین، چیز جالبیه. برای سواری گرفتن از همچین قطارهای قدیمی تو کشورهای دیگه باید کلی پول پرداخت کرد.

http://s9.picofile.com/file/8306180684/IMG_6576.JPG

غیر از خود قطار دو چیز دیگه هم خیلی ما رو سرگرم می کرد:

۱. منظره های واقعا زیبای مسیر به ویژه در نیمه ابتدایی راه، که پر بود از دره های سرسبز و حتی آبشارهای پرآب بزرگ. اما میشه گفت در یک سوم انتهایی مسیر کمی خسته کننده می شد چون باید از داخل جنگل عبور می کردیم و میدان دید بسیار کم می شد.

http://s8.picofile.com/file/8305988842/IMG_6587.JPG

۲. مسافرهای چینی. یعنی یه چیزی بودن در حد شاهکار، حتی هنری تر از تابلوی مونالیزا ! بعضی وقتها تو این فیلمها نشون میده مثلا یه خانواده خیلی عقب مونده از غربت میان تو شهر از در و دیوار بالا میرن و اصطلاحا " ندید بدید بازی" درمیارن، چه جوریه رفتارشون؟ اینها از اونها چند برابر بدتر بودن. جیغ می کشیدن، داد می زدن، از این ور قطار رفیقشون رو تو اون ور قطار صدا می کردن، وقتی می رسیدن به یه منظره یهو باهم هجوم می بردن لب پنجره تا عکس بگیرن ( پی نوشت: منظره های طبیعی ای که در چین هست شاید در هیچ جای جهان نباشه!) و صد البته رفتاری که حتی در چین هم بارها و بارها باهاش میشه برخورد کرد اینجا خودش رو نشون میداد: علاقه به عکس گرفتن با خارجی ها به ویژه اگه کمی قیافه شون غربی باشه. حداقل پنجاه تا عکس با ما گرفتن با اینکه بهشون گفتیم بابا ما اروپایی نیستیم. انگار فقط براشون مهم این بود که چشم بادومی نباشیم!

و اما اوج هنر، کاری که تو چین عمرا جرات انجامش رو ندارن: درهای این قطار قفل نداشت... بذار ببینم اصلا در نداشت!!! برای همین دوستان چینی سه چهارم بدنشون رو از قطار آویزون می کردن بیرون و یکی از دوستانشون که تا نیم تنه از پنجره اومده بیرون ازشون عکس می انداخت. عاشق بیخیالیشون بودم. می دیدن شدن سوژه خنده بقیه اما عین خیالشون هم نبود. قطعا قطاری که در نداره، نگهبان هم نداره، دیگه هر کسی هم هر غلطی دلش بخواد می کنه.

http://s9.picofile.com/file/8305988576/IMG_0901.JPG

بعد از چهار ساعت رسیدیم به اِلّا. دیگه آخرهای مسیر کمرم داشت درد می گرفت. بیرون ایستگاه جایا منتظرمون بود. اِلّا آفتاب خیلی داغی داشت. به وضوح از نوارا الیا گرمتر بود. دلیلش، هم ارتفاع کمتر بود و هم جنوبی تر بودن روستا به نسبت نوارا الیا. از داخل روستا گذشتیم و جایا یه جاده فرعی رو گرفت و رفت و رفت و رفت. محل اقامتمون خیلی از خود روستا دور بود. کنار جاده، یه فرعی باریک خیلی سراشیب بود. ماشین به زور ازش بالای رفت. بالای این سراشیبی یه خونه دو طبقه بود که طبقه دومش هنوز کامل نشده بود. راستش از همون اول به جایا گفتیم علاقه ای به اقامت تو اینجا نداریم. فقط ما اونجا بودیم. یه نگاهی به داخل اتاق انداختیم. یه نکته خیلی مثبت داشت: یکی از دیوارها به طور کامل شیشه ای بود و از اونجا می شد کوههای اطراف رو دید.

بین تمام اقامتگاههامون در این سفر، اینجا تنها جایی بود که ازش خیلی خوشمون نیومد اما بالاخره با نگاههای ملتمسانه جایا قبول کردیم اونجا بمونیم. یه خوبی دیگه هم داشت. یکی از جاذبه های این روستا، کوههاییه که در انتهای این روستاست. میشه به راحتی ازشون بالا رفت و منظره های اطراف رو دید. مسیر رسیدن به این مکانها درست از جلوی محل اقامت ما رد می شد. دو سه ساعتی خوابیدیم. خورشید داشت غروب می کرد. هوا حسابی خنک بود. تا یکی از قله های کوتاه اطراف که منظره خوبی در غروب داشت، فقط نیم ساعت پیاده راه بود. راحت رسیدیم به قله. مسیر از بین باغهای میوه رد می شد. روی قله کلی آدم منتظر تماشای غروب آفتاب بودن. باد خنک نسبتا شدیدی می وزید. از اون بالا کلی کوه و دره های اطراف به خوبی دیده می شدن. تمام رشته کوه تا انتهای اون که به دشت می رسید معلوم بود. منظره و سکوت اون بالا عالی بود.

http://s9.picofile.com/file/8306180676/IMG_0927.JPG

شب برای شام مشکل داشتیم. فاصله ما تا خود روستا سه کیلومتری می شد. البته وقتی میگم روستا، تصورتون یه جای خاکی با گاو و گوسفند نباشه. کاملا توریستی شده. خیابون مرکزی آسفالت و پهنه و اطرافش پر از بار و رستورانه. تصمیم گرفتیم پیاده بریم. اولش خیابون چراغ داشت ولی بعدش ظلمات شد... قیمت غذا به نسبت بقیه جاهای سریلانکا گرون بود اما رستورانهاش قشنگ بودن و جو خوبی داشتن. موقع برگشت یه توک توک گرفتیم. چون فقط یه شب اونجا اقامت داشتیم این فاصله اذیت کننده نبود اما اگه قرار بود بیشتر بمونیم حتما جامون رو عوض می کردیم.

ا

http://s8.picofile.com/file/8305989134/IMG_6646.JPG

تو پست قبل یه مطلب کوتاه در مورد Horton Plain نوشتم و اینکه منظره خوبی از اون بالا داره. این فلات کوچیک در نزدیکی نوارا الیا بود اما برای بازدید از اون واجب بود که صبح زود از خواب بیدار شد ( چون از ساعت ۹ به بعد اونجا رو مه می گرفت) هم سرد بود و هم صف ورودی بزرگی داشت. بیشتر راهنماهای توریستی می گفتند که در روستای اِلّا نسخه رایگان و بی دردسر Horton قرار داره. یه کوه صخره ای بلند به نام صخره الّا یا Ella Rock. این صخره به خوبی از اتاق ما معلوم بود. صبح زود تصمیم گرفتیم که ازش بریم بالا. می شد چهار ساعته رفت و برگشت. همسفر از بالا اومدن انصراف داد و ترجیح داد بخوابه.

من شش صبح زدم بیرون. جایا من رو تا یه جایی نزدیکی صخره برد. البته خودش هم درست بلد نبود و گم شد. بالاخره من رو توی یه جاده کوهستانی پیاده کرد. شروع مسیر از کنار یه ایستگاه کوچیک قطار بود. این ایستگاه پایین پای من توی یه دره بود. یه کوچه خیلی شیب دار رو اومدم پایین تا رسیدم به ایستگاه. از مردم محلی مسیر رو پرسیدم اما راهنمایی اونها تا جایی به درد می خورد که مسیر پاکوب دیده می شد. یهو رسیدم به یه نیزار بزرگ که ارتقاع گیاهاش دو برابر قد من بود. هیچ جایی رو نمی دیدم. اینجوری حتما گم می شدم. برگشتم عقب تا شاید بتونم از کسی کمک بگیرم. دو تا دختر آمریکایی رو دیدم که دارن به یه نقشه کوچولو نگاه می کنند. بهم گفتند که این نقشه رو مسئول هاستلشون با دست کشیده. از نقشه یه عکس گرفتم. خیلی نقشه خوبی بود. قشنگ کمک می کرد که مسیر رو پیدا کنم.

http://s9.picofile.com/file/8305988350/DSC_1463.jpg

از نیزار که اومدم بیرون، رسیدم به یه سراشیبی نسبتا شدید که از توی یه جنگل رد می شد. درختای جنگل از نوع درختای گرمسیری نبودن. درختهایی بودن با ساقه نسبتا نازک و بلند. اولش به اون دخترها نزدیک بودم ولی احساس کردم کمی از اینکه با یه پسر غریبه توی جنگل تنها باشند معذبند برای همین گامهام رو تند کردم و فاصله ام باهاشون زیاد شد. همین که تنها شدم صدای ناله های نسبتا ترسناکی رو شنیدم. اول فکر کردم توهمه ولی هر چی بیشتر میرفتم ناله ها بیشتر می شد. باد نسبتا شدیدی می اومد و فکر کردم صدای باده ولی صدای ناله بود. هر چی نگاه کردم جونوری که ناله کنه رو ندیدم. راستش کمی که گذشت فهمیدم این درختها هستن که ناله می کنند!!! پوست بدنه بعضی از درختها جدا شده بود و باد با سرعت از لا به لای شکاف پوسته ها می گذشت صدای ناله ترسناکی رو به وجود می آورد. بدترینش موقع برگشتن بود. وقتی برای پایین اومدن از یه سنگ نیم متری خواستم یه درخت کوتاه خشکیده رو بگیرم، همین که دستم خورد به بدنه درخته، یهو جیغ زد!!! یه متر پریدم هوا. زهر مارررررررررررررررر! تا حالا ندیده بود طبیعت انقدر کرم بریزه.

http://s8.picofile.com/file/8305988984/IMG_6629.JPG

بالاخره رسیدم بالای بالا. قله کوه از یه طرف صخره ای بود و پرتگاه بلندی داشت. از اون بالا منظره خیلی باز و زیبایی دیده می شد. محل اقامتمون هم به خوبی معلوم بود. سه چهار نفری اون بالا بودن. یکی از مردم محلی هم یه بساط ساده چای و آب معدنی راه انداخته بود. یه نفر وقتی داشتم بالا می رفتم ( اون داشت پایین می اومد ) بهم گفت به قله که رسیدی، ده دقیقه مسیر رو به سمت راست ادامه بده تا به یه منظره قشنگ برسی. من هم این کار رو کردم. دو سه دقیقه که رفتم دیدم فقط خودم هستم و خودم و یه مشت درخت که هی ناله می کردند. اصلا راه پیمایی زهر مارم شد! تازه هر چی جلوتر می رفتم مسیر پاکوب کمرنگ تر می شد. قید ادامه مسیر رو زدم و برگشتم. اصلا دلم نمی خواست گم بشم. برگشتم به سمت قله. یه کم روی صخره لب پرتگاه نشستم. یه کم آب و بیسکویت داشتم. یه سگ اومد کنارم انقدر آب دهنش رو قورت داد و سوت زد که مجبور شدم تمام بیسکویت رو بدم بهش. نذاشت از گلوم بره پایین!

کد خبرنگار: ۲۵
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید