۲۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۹
کد خبر: 55232770

کلمه «مجبور» را از بین حرفهایش می فهمم، انگار می گفت بهنام مجبور بود به کوه برود، چند بار تکرار می کند قبل از اینکه گریه اش بگیرد.

زخم کهنه تاریخ بر دوش کولبران

به گزارش سلام نو، مدار شرقی نوشت: مسئله امنیتی، یکی از پر تکرارترین عباراتی است که برای عدم توسعه و رونق، مناطق مرزی این استان می شنوم و این سئوال ایجاد می شود که چرا پس از سالها سیاستهای امنیتی در این منطقه تغییر نمی کند ؟ اینکه چند هزار کولبر در این شهرستان، به رسمیت شناخته نشوند، آیا راه حل درستی است؟

پنج کولبر جوان بر اثر سقوط بهمن جان خود را از دست دادند؛ اما پیش از این حادثه برخی مسئولان استان، گفته بود که اصلا در این منطقه کولبر وجود ندارد و از نظر امنیتی آنها افرادی هستند که بصورت غیر قانونی از مرز رد شده و وارد کشور همسایه شدند!

پنج جوان از یک روستای مرزی که برای امرار معاش خود ناگزیر بودند چند بکس سیگار را با کوله پشتی به ترکیه ببرد، گرفتار بهمن شدند و دیگر نفس نمی کشند؛ آنها جوانان روستای کوران از بخش صومای برادوست ارومیه بودند.

دنبال کردن اخبار و شنیده ها از افراد مطلع، نشان از وضعیتی متفاوت از پدیده کولبری در آذربایجان غربی دارد، منطقه ای که کولبرانش اغلب در کوران برف و مه حرکت می کنند تا دیده نشوند یا پهبادهای حرارتی ترکیه آنها را تشخیص ندهد اما گرفتار بهمن می شوند و یا توسط هنگ مرزی کشور همسایه مورد هدف قرار میگیرند؛ کولبرانی که مسئولان کشورشان به کل منکر وجود آنها هستند!

کولبرانی که در مسیر سخت سر کوه ها، باید حق «یارمتی» یا عوارض عبور به گروهک های مسلح مانند پ.ک.ک هم بدهند و اگر از بهمن های سنگین، هنگ مرزی ترکیه و گروهک های مسلح جان سالم بدر ببرند، برای انتقال کالاهای محدودی مانند سیگار یا توتون، مبلغی حدود ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان دریافت می کنند.

همه این شنیده ها یک پرسش را مقابل ما قرار می دهد، چرا مردم این روستا برای امرار معاش فعالیت معمول روستاییان مانند کشاورزی، دامداری، صنایع دستی و … را ندارند ؟ چرا مانند روستاییان دیگر شغل و فعالیت پدران خود را ادامه نمی دهند و علی رغم این همه خطر و موانع، همچنان کولبرهستند؟

پاسخ قانع کننده ای در میان شنیده ها نیست و باید به کوران بروم.

۵۵ کیلومتر به سمت شمال غرب ارومیه، وارد بخش صومای برادوست می شویم، از دامنه کوهها و دریاچه های کوچک و زیبا به تدریج به سمت منطقه ای با جاده های پر پیچ و خم و کوههای پر برف می رویم، چهار روستا در دورترین نقطه این استان قرار گرفته است که کوران یکی از آنها است؛ در مجموع حدود ۵ هزار نفر در این منطقه زندگی می کنند.

جاده ای خاکی که هیچ وقت آسفالت به خود ندیده به سختی اجازه حرکت به ماشین ها می دهد. اغلب خودروها درون چاله های گل آلود گیر می افتند و ترافیکی از ماشینهای گلی شده، در جاده باریک میان صخره ها به راه افتاده است. بالاخره به کوران می رسم، به روستایی محصور شده در یک دره، میان کوه های پر برف و مه گرفته.

در مسیر زمین زراعتی ندیدم و نشانی از گله داری وسیع و درآمدزا هم در روستا دیده نمی شود. اهالی روستا برایم توضیح می دهند که به علت سرد بودن هوا و طولانی بودن زمستان در این منطقه، زمینها حاصلخیز نیست و اصلا در این منطقه کشاورزی وجود ندارد!

دامداری هم بصورت محدود و بسیار پر مشغله است. مسیر حرکت دامها و چراهای گله های گوسفند یکی از پر مخاطره ترین مسائل روستاییان است؛ خط قرمز برای حرکت دامها بسیار زیاد است، اینجا روستای مرزی است.

ـ در گذشته پدران شما چطور کشاورزی و دامداری می کردند؟

وضعیت همیشه همینطور بوده است .

ـ پس از چه راهی درآمد داشتند؟

کولبری!

ـ خب پس نسل های گذشته تر چکار می کردند ؟ بالاخره حتما یک زمانی این روستا از طریق فعالیتهای روستایی درآمد داشته؟

اهالی روستا با تعجب به من نگاه می کنند و پاسخ نمی دهند.

کیومرث حاجی محمدی، باستان شناس و کارشناس تاریخ توضیح می دهد که این منطقه تا قبل از سال ۱۳۲۵ که مرز رسمی بین دو کشور ایران و ترکیه تعیین شود، جامعه ای کوچ نشین بود و نظام اجتماعی عشایر و ایلخانی داشت؛ بعد از این تاریخ با اجبار آنها را یک جانشین و روستایی کردند تا مرزها با حدود تعیین شده به رسمیت شناخته شود.

این کارشناس تاریخ معتقد است، در رژیم گذشته بدون اینکه زیر ساختهای لازم برای زندگی یکجا نشینی و روستایی کردن جمعیت منطقه بوجود بیاید، نظام اجتماعی آنها که کوچ نشینی و زندگی عشایری بود از بین برده شد و تا الان هم زمینه و شرایط روستانشینی برای جمعیت این منطقه، بوجود نیامده است.

حالا پدیده کولبری وارد مبحثی می شود که در تاریخ به دوران نوظهور رضاشاهی و ارتباط حکومت مرکزی در این دوران با اقوام و عشایر است، شناخته می شود.

دوره رضاشاهی با هدف مطیع کرن و سروسامان دادن به مناطق عشایری و ایلاتی دوره خاصی را رقم زد که ادامه این دوران در عصر پهلوی دوم با ایجاد مرز رسمی بین ایران و ترکیه و تغییرات و در تقسیمات داخلی در مناطق غرب کشور همراه بود.

حاجی محمدی در این خصوص توضیح میدهد که تقسیمات ارضی در دوران پهلوی دوم، بسیاری از زمین ها را از دست خوانین گرفته بود و به مردم واگذار کرده بود اما برنامه ای برای عشایر کوچ نشینی که حالا روستایی شده بودند، نداشت و آنها حتی زمین هم نداشتند، بنابراین مرز تنها راه امرار معاش این جمعیت بود.

اما از آنجایی که شرایط سیاسی کشورها در طول تاریخ دستخوش تغییرات می شود، زندگی و فعالیت مرزنشین ها هم دچار تغییرات بود.

این کارشناس تاریخ همچنین توضیح می دهد که بعد از انقلاب اسلامی ایران، خوانین در صدد پس گرفتن زمین های خود برآمدند و برای این منظور، گروهی از مردم و طرفداران خود را مسلح کردند؛ مردم زمین دار برای جلوگیری از تصاحب زمین هایشان توسط خوانین، به نیروهای انقلابی و سپاه پاسداران پناه بردند که در نتیجه حمایت سپاه از مردم، جلوی خوانین منطقه گرفته شد. در نتیجه این تحولات، تعداد زیادی اسلحه در دست مردم منطقه قرار گرفت که با ورود گروهکها و احزاب ضد انقلاب، منطقه کلا ناامن شده بود.

وی ادامه می دهد که پاکسازی منطقه از احزاب ضد انقلاب و پس از آن جنگ تحمیلی سبب شد که مشکلات اجتماعی این منطقه در اولویت قرار نگیرد و با همان نظام اجتماعی و اقتصادی سابق اداره شود که در نتیجه آن زمین داران بخش هایی مانند سیلوانا که جنوب غربی ارومیه قرار دارد و دارای زمین های حاصلخیز است، به کشاورزی ادامه دهند و آنهایی که زمین ندارند و یا در بخش هایی مانند صومای برادوست در شمال غربی این شهرستان، هستند که هیچ گاه زمین حاصلخیز نداشته است، به همان امرار معاش از مرز متکی باشند؛ هرچند که خطرات بسیاری داشته باشد.

مسیر گل آلود میان خانه های روستا را به سختی پشت سر می گذارم، تا به خانه بهنام احمدی کولبر جوان تازه درگذشته برسم، تعدادی از اهالی روستا هم در خانه بهنام هستند. خواهران و تنها برادرش دور مادر پیر ساکت نشسته اند، داغدارند و غمگین اما مهمانواز.

اهالی روستا برایم توضیح می دهند که نمی خواهند دیگر فرزاندانشان به سمت مرز بروند اما چاره دیگری ندارند، هیچ کارگاه یا کارخانه ای در نزدیکی منطقه آنها نیست. می گویند همین یک هفته که بخاطر درگذشت این ۵ کولبر به سمت مرز نرفته اند، اکثر خانوادهها حتی برای تهیه نان دچار مشکل شدند.

به مادر بهنام نگاه می کنم و او به من. میدانم که فارسی نمیداند. آهسته به زبان خودش شروع به صحبت می کند؛ اهالی روستا سعی می کنند که حرفهایش را برایم ترجمه کنند اما من در قید ترجمه کلمات نیستم، درد که ترجمه نمی خواهد.

کلمه «مجبور» را از بین حرفهایش می فهمم، انگار می گفت بهنام مجبور بود به کوه برود، چند بار تکرار می کند قبل از اینکه گریه اش بگیرد.

اینجا سئوال هایی بی جواب است، بعد از جنگ تحمیلی تا الان بیش از سه دهه می گذرد در این دوران چهار رئیس جمهور در مجموع ۸ دولت را به عهده گرفتند و ۸ دوره مجلس تشکیل شده است؛ چرا در این دوران توسعه یافتگی یا ساماندهی این مناطق هیچ وقت جزء اولویت ها نبوده است ؟ و اینکه از نظر مسئولان وقت و مسئولان فعلی، شغل مردم این منطقه چیست، اگر کولبر نیستند؟

از عابد فتاحی نماینده دوره ششم و نهم مجلس که خود اهل بخش سیلوانا است، می پرسم که چه طرح و برنامه هایی در دوران نمایندگی برای مناطق مرزی استان خود داشت؟

ـ طرح های زیاد.

میشه لطفا جزییات طرح ها را توضیح دهید؟

نه، خاطرم نیست. اما فکر نکنید که این افراد که شما میگوید کولبر، همه ناچار بودند. اینها قاچاقچی هستند. ثروتمند هستند و همه زمین دارند.

می گوید شما یک خانم خبرنگار هستید و دچار احساسات شده اید و من سعی میکنم توضیح دهم که مسئله احساست نیست ، بخش صومای برادوست و بخصوص این روستا، زمین مناسب کشاورزی ندارد، جوانانی هر سال در حین کولبری کشته می شوند، آنها شغل ندارند و من خودم به خانه روستایی ها رفته ام ، ثروت …

حرفم را قطع می کند و میگوید: کجا فقر نیست ؟ در تهران شما فقر نیست ؟ آدم کشته نمی شود ؟ در خوزستان یا سیستان محرومیت نیست ؟ من یک روز شما را می برم در روستاهای سیلوانا، ویلاهای ثروتمندان را ببینید.

آخه این افراد اکثرا گرفتار بهمن می شوند یا هنگ مرزی ترکیه …

ببینید کسی که می خواهد به سمت مرز کالا ببرد، از قبل می داند که ممکن است تیر بخورد یا گرفتار بهمن شود، حتما برایش صرف دارد که می رود!

آخه شغلی وجود ندارد در این منطقه، توسعه یافتگی یا کارخانه ای …..

ببینید خانم اگر می خواهید از کشوری پناهندگی بگیرید، دنبال این خبرها بروید وگرنه وقت خودتونو نگیرید.

سعی می کنم از راه باریک و گل آلود روستا به سمت بالا بروم که با شدت به زمین می خورم، درد شدید در پاهایم حس می کنم و سر تا پا گل آلود می شوم. بلند شدن برایم سخت است اما کودکی ژولیده از اهالی روستا را می بینم که بالای سرم ایستاده و با چشمهای روشنش به من لبخند می زند.

به خانه آذر خانم می روم، شوهرش را نیروهای مرزی ترکیه چند سال پیش کشتند، دو کودک خردسالش با صدای بلند و پرهیجان بازی می کنند و گاهی با تعجب به من نگاه می کنند. خانه کهنه و کوچک روستایی چقدر تاریک است، آذر خانم از شبی می گوید که شوهرش به سمت مرز رفت و دیگر نیامد. ازش می پرسم که چرا انقدر سخت راه می رود؟ می گوید هفته پیش پایش شکسته و همسایه ها استخوان شکسته را جا انداخته و بسته اند؛ روستا خانه بهداشت ندارد.

در روستایی در بخش سیلوانا به خانه کولبری میانسال می روم؛ می گوید از نوجوانی همیشه کولبر بودم. معمولا سیگار یا توتون می برم و گاهی برنج ایران.

از خاطراتش می گوید از سالهایی حدود ۶۵ یا ۶۶ که با قاطر به سمت ترکیه کالا می برد. از «حق یارمتی» یا همان عوارض به گروهک های مسلح می پرسم که در پاسخ می گوید آنها به زور از ما عوارض می گیرند.

تعریف می کند که چطور بارها گرفتار نیروهای پ.ک.ک شده است؛ اینکه با اسلحه تهدید شده و پول، اجناسی که همراهش بود و هرچه می خواستند بر می داشتند.

چرا کولبری از بین نمی رود؟

مهدی ذاکر یکی از نمایندگان ارومیه، معتقد است با راه اندازی بازارچه های مرزی، اشتغال ایجاد شده و کولبری به صورت طبیعی از بین می رود.

این نماینده مجلس از دولت انتقاد می کند که تا الان این بازاچه های مرزی را راه اندازی نکرده است و میگوید اگر زودتر مشکلات مردم مرزنشین حل می شد، الان شاهد کولبری کردن جوانان و کشته شدن ۵ جوان همشهری من در زیر برف نبودیم.

وی معتقد است که هرچه ساماندهی و ایجاد اشتغال مردم مرزنشین طول بکشد، هزینه امنیتی در منطقه بالا می رود.

ماموستا نجم الدین عزیزیان، نماینده ولی فقیه در بخش سیلوانا هم معتقد است، بازارچه های مرزی بیشتر از سرمایه گذاری در گردشگری می تواند به مردم منطقه کمک کند.

ماموستا که از اول انقلاب، نماینده رهبر انقلاب اسلامی بوده است از خاطرات انقلاب و سالهای جنگ می گوید و تاکید می کند که همه مردم ایران در انقلاب و سالهای مقاومت شریک بودند و همه باید از منافع انقلاب بهرمند شوند.

نماینده ولی فقیه در سیلوانای ارومیه، سالن خانه اش پر از عکس های دوران جوانی و مبارزاتش است که اغلب تفنگ به دوش میان همرزمانش ایستاده.

می گوید چندین دفعه با مسئولان استانی و دولت، دیدار و گفتگو داشته اما هیچ وقت به تقاضاهایش جواب دقیق داده نشده است.

حاج یزدانشیر عباسی نژاد، رئیس طایفه بیگزاده ارومیه هم سالن خانه اش پر از عکسهای دوران مبارزه است و بسیار خاطره از دوران انقلاب، جنگ و پاکسازی منطقه از گروههای ضد انقلاب دارد و بسیار هم دلخور است که پایتخت نشین ها، این مناطق را فراموش کردند.

بسیار خوشرو و مهمانواز است، در خانه شهری اش در ارومیه مهمان او شدم. از مشکلات مردم منطقه اش می گفت و از بی توجهی مسئولان دلخور بود. می گفت تنها در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی کمی به مناطق مرزی توجه شد اما بعد از آن همه ما را فراموش کردند.

وی هم معتقد است، کولبری کاری است که از اجبار بوجود آمده است و اگر بازارچه های مرزی رونق پیدا کند، کولبری خود به خود از بین می رود.

اما چرا بازارچه های مرزی راه نمی افتد؟ یکی از دلایلی که بسیار شنیده می شود، عدم استقبال دولت ترکیه با این بازارچه های مرزی است. طبیعتا کشور همسایه باید در این بازارچه های مشترک مرزی، مشارکت داشته باشد تا این بازاچه ها راه اندازی شود اما ظاهرا ترکیه به علت مسائل امنیتی خود، استقبالی از این طرح نمی کند.

مسئله امنیتی، یکی از پر تکرار ترین عباراتی است که برای عدم توسعه و رونق، مناطق مرزی این استان می شنوم و این سئوال ایجاد می شود که چرا پس از سالها سیاستهای امنیتی در این منطقه تغییر نمی کند ؟ اینکه چند هزار کولبر در این شهرستان، به رسمیت شناخته نشوند، آیا راه حل درستی است؟

استاندار سابق کردستان که به یک سینماگر پیشنهاد ساختن فیلمی در مورد کولبران را داده بود تا جامعه را نسبت به وجود این شغل غیر رسمی آگاه کند، شاید اولین مسئولی باشد که خطر گسترش پدیده کولبری را درک کرده بود. فیلم «زمانی برای مستی اسبها » ساخته شد و ما برای نخستین بار با این پدیده آشنا شدیم.

عبدالله رمضان زاده، استاندار سابق کردستان و سخنگوی دولت اصلاحات توضیح می دهد که در پایان دوره اول ریاست جمهوری خاتمی، نامه ای به رئیس جمهورنوشته و مشکلات مناطق مرزی را شرح داده است و با توجه و استقبال رئیس جمهور وقت، توسعه مناطق مرزی در برنامه چهارم تاکید شد و به رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه ابلاغ شد و از اواسط دور دوم ریاست جمهوری خاتمی، این طرح به تدریج به مرحله اجرا رسید اما در دولت بعد به طور کل تعطیل شد و سازمان برنامه و بودجه هم منحل گردید.

از رمضان زاده می پرسم که چرا در طول دوران پس از جنگ و ایجاد آرامش در مرزهای کشور، تئوری های امنیتی تغییر پیدا نکرد ؟ و از حالت به اصطلاح «سلبی» به حالت «توسعه محور» تبدیل نشد ؟

وی پاسخ می دهد که اتفاقا این نیاز در دوران استانداری ایشان احساس شد و در آن زمان، شهرهای مرزی بانه و مریوان به منطقه پر رونق تجاری تبدیل شد و یا جشنواره نجوم در مریوان برگزار شده بود که این اقدامات هیچ اتفاقی را هم در امنیت استان کردستان بوجود نیاورد .

اما مسئله اینجاست که این موارد تنها در یک استان اتفاق افتاد!

در گفتگویی تلفنی از محمد مهدی شهریاری، استاندار آذربایجان غربی در مورد برنامه های دولت برای توسعه یافتگی مناطق مرزی و رسیدگی به وضعیت کولبران می پرسم و ایشان به من قول مصاحبه ای حضوری و مفصل را می دهد تا در مورد همه مسائل مناطق مرزی در این استان گفتگو کنیم.

روبروی مادر فرات نشسته ام، بهم نگاه می کنیم؛ منتظر هستیم تا دختر نوجوانش بیاید و حرفهای مادر را ترجمه کند، اما زودتر عکس فرات هفده ساله را می آورند، مادر یک مرتبه لبریز از اشک و ناله می شود و به زبان خود می خواند و اشک می ریزد، نمیدانم چرا گلویم درد می کند و چشمهایم تر می شود، احتمالا بیمار شدم وگرنه من که نباید دچار احساسات شوم.

کد خبرنگار: ۳
۱دیدگاه شما

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • پربازدید

    پربحث

    اخبار عجیب

    آخرین اخبار

    لینک‌های مفید

    ***