به گزارش سلام نو، عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه اعتماد با تشریح وضعیت کشور نوشت: اولین مشکل، ناهماهنگی سیاستهای کلان است. به قول سعدی، یا مکن با پیلبانان دوستی/ یا بنا کن خانهای در خورد پیل مساله این است که اگر قرار است با نظام جهانی تقابل شود، پس چرا مقدمات آن را فراهم نمیکنید؟
اولین و مهمترین آن قطع وابستگی اقتصاد کشور به نفت است. چهل سال است که شعار آن داده میشود. نتیجه چه شد؟ در دولت قبل که خالص اصولگرایان بر همه امور حاکم بودند، صدها میلیارد دلار درآمد نفتی را گرفتند و مصرف خود و دولت را با آن هماهنگ و وابستگی را بیشتر کردند. ولی نتوانستند حتی به اندازه یکی، دو درصد نیز اشتغال را افزایش دهند. پیشبینی قیمت نفت بشکهای ۳۰۰ دلار را میکردند و با این خیال خام ایران را وارد تحریم کردند. در نهایت فقط طی یک دهه از سال ۱۳۹۰ تاکنون ارزش پولی کشور تا ۲۵ برابر کاهش یافته است. این وابستگی اثر خود را در تحریمهای ترامپ نشان داد.
ویژگی دیگر این است که مساله اقتصاد ایران تنها وابستگی به نفت نیست، فقدان اراده لازم برای پیشرفت است. در دهه ۱۳۹۰ که اقتصاد به کلی درجا زده است و رشدی را در مجموع شاهد نیست، برخی کشورها حتی تا ۳ برابر اقتصاد خود را بزرگ کردهاند. چرا؟ فقط به این علت که به بدیهیات دانش اقتصادی تن دادهاند.
کافی است که شاخصهای کسب و کار را در ایران مقایسه کنیم با کشورهایی که در حال رشد شتابان هستند. نگاه غالب در ایران اجازه نمیدهد که شاخصهای کسب و کار بهبود پیدا کند. این نگاه به الزامات توسعه اقتصادی و حضور همه مردم در عرصه تن نمیدهد. هنوز دنبال محدود کردن اینترنت هستند. تن به آزادی نمیدهند. با پاسخگویی و شفافیت مخالف هستند، در نتیجه اجازه نمیدهند ظرفیتهای بزرگ ایرانیان نمایان شود. این حجم از خروج سرمایه و نیروی انسانی در گذشته بیسابقه بوده است. تا موانع پیش روی مردم برداشته نشود، هیچ تحولی را در اقتصاد شاهد نخواهیم بود. تمامی هم و غم بخشی از صاحبان قدرت متوجه دوچرخهسواری بانوان و امثال این است. در حالی که آنان اهتمام چندانی به رفع فقر، رفع نابرابری، کاهش فساد، ایجاد اشتغال و تولید ندارند.
به نظر میرسد که سال ۱۳۹۹ توانست اثرات تمام سیاستهای نادرست چند دهه را یکجا نشان دهند. اثراتی که با وجود درآمدهای نفتی چندان به چشم نمیآمد. درآمدهای نفتی میتوانست آنها را بپوشاند. مثل فرد بیکار و ناتوانی که با ارثیه پدری زندگی مرفهی دارد، ولی هنگامی که به هر دلیلی این ارثیه تمام میشود، ضعفهای آن فرد اثرات خود را نشان میدهد. تحریمها علیه ایران توانست آثار ویرانگر سیاستهای نابخردانه و عوامگرایانه قبلی را نشان دهد و این مهمترین دستاورد این تحریمها بود. ولی آیا از این تجربه درس گرفته خواهد شد؟ متاسفانه پاسخ منفی است، چون اگر درس گرفته بودیم، آزادسازی ظرفیتهای انسانی و مالی کشور را به عنوان یک سیاست ضروری در دستور کار قرار میدادیم، درحالی که برای مقابله با تحریمها، در مسیر معکوس حرکت میشود.
اعتماد به مردم و به سرمایه مردم و احترام به قانون و آزادی آنان و دست شستن از سیاستهای حذفی و محدودکننده و عوامگرایی شروط لازم این تحول است که در مورد هیچکدام چشمانداز امیدبخشی پیش رو گشوده نمیشود. اطمینان دارم که ظرفیتهای ایران برای جهش رو به جلو بسیار بیش از حد تصور اولیه ما است، مشروط بر اینکه مانعی گذاشته نشود و موانع موجود نیز باید برداشته شود و الا بیش از پیش فقیر و ناتوان میشویم.
نظر شما