سلام نو – سرویس سیاسی: این روزها مطرح کردن نام چهرههای مختلف برای انتخابات ریاستجمهوری بسیار مرسوم شده است و هر کس بنا بر نظر، اهداف و ظرفیتهای موجود، کسانی را نامزد مطلوب یا مقدور ریاستجمهوری میداند. در این بین اصلاحطلبان نیز چهرههای متعددی را به عنوان نامزد احتمالی انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ معرفی کردهاند.
در این مدت نامهای متفاوتی در بین اصلاحطلبان مطرح شده است. از نامزدی حداکثری مثل رضا خاتمی تا نامزدی محافظهکار مثل صادق خرازی، نامهای بسیاری به میان آمده است. عباس آخوندی تکنوکرات، جواد ظریف دیپلمات، فائزه هاشمی خطشکن و صریح، مسعود پزشکیان جدی و مرضیالطرفین، اسحاق جهانگیری باسابقه، محسن هاشمی تعاملگرا و چندین و چند چهره دیگر همگی به عنوان چهرههای با پتانسیل نامزدی انتخابات مطرح شدهاند.
در این میان حتی برخی با احتیاط و اما و اگر سمت مطرح کردن علی لاریجانی رفتند و گفتند او تنها کسی است که میتواند عقلای تمام جریانها را متحد کند. کسی مثل علی مطهری معتقد است لاریجانی در نهایت تنها کسی است که از سوی شورای نگهبان تایید صلاحیت میشود و میتواند مورد اجماع قرار بگیرد.
حتی برخی در اقدامی نه چندان معمول دنبال نامزدی سید حسن خمینی در انتخابات ریاستجمهوری هستند. علی تاجرنیا فعال سیاسی اصلاحطلب در توضیح دلیل گزینه بودن سید حسن خمینی میگوید: حضور فردی همچون سید حسن خمینی که تاکنون وارد عرصه سیاسی نشده، میتواند تأیید صلاحیت خود را بگیرد.
وی با اشاره به خاصیت اجماع سازی نوه بنیانگذار انقلاب اسلامی مینویسد: سید حسن خمینی میتواند این چالش را برطرف کند، در حال حاضر نیاز است که یک چهره جدید وارد کار شود، زیرا که مردم در حال حاضر معتقدند چهرههایی که در این سه دهه در کشور مسئولیت داشتند، هر کدام به نوعی نتوانستهاند، آن طور که باید و شاید کاری را انجام دهند، بنابراین حضور فردی که سابقه قبلی ندارند، میتواند در این زمینه بیشتر توجه مردم را جلب کند.
محمدرضا عارف؛ نامی که فراموش شده است
در این میان نام یک نفر غایب یا حداقل بسیار کمرنگ است و آن هم کسی جز محمدرضا عارف نیست. او که نامزد اصلی اصلاحطلبان در انتخابات ۹۲ و نفر اول آنها در ۶ سال بعدش بود حالا عملاً به حاشیه رانده شده، رانده شدنی که ظاهراً با استقبال خودش هم روبهرو شده است.
هرچند بعضاً نام او به عنوان نامزد انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ مطرح میشود، اما واقعیت این است که اصلاحطلبان چندان مایل نیستند نام او را به عنوان نامزد با اولویت خود مطرح کنند. بخشی از این گوشهگیری حاصل انتخاب عارف و بخشی دیگر حاصل انتخابات مجموعه اصلاحات است.
عارف پس از انتخابات مجلس یازدهم بدون سروصدا از ریاست شورای عالی اصلاحطلبان کنارهگیری کرد و بعد از آن نیز کمتر موضع سیاسی گرفت. البته عدم ثبت نام عارف در انتخابات مجلس و کنارهگیری از شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را میتوان نوعی اعلام موضع قطعی درباره انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ دانست. ظاهراً او با این دو تصمیم به اصلاحطلبان اعلام کرده که چه بخواهند، چه نخواهند او نامزد انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ میشوند.
عارف مدتها است که با همان منش محافظهکار خود دنبال ریاستجمهوری است. سال ۸۴ قصد داشت وارد میدان شود، اما هاشمی آمد. سال ۸۸ میخواست نامزد شود، اما محمد خاتمی به میدان آمد و در نهایت میرحسین موسوی نامزد اصلی اصلاحطلبان شد. در نهایت سال ۹۲ عارف تمام قد به میدان آمد و نامزد نهایی اصلاحطلبان شد، اما اجماع روی روحانی شکل گرفت و عارف تنها با دستور مستقیم خاتمی حاضر به انصراف از انتخابات شد. او در انصرافش نیز عدم رضایت خود را با عدم حمایت صریح از روحانی اعلام کرد.
این انصراف تبدیل به چک سفید امضای عارف برای ۶ سال بعد شد. او با چک حاصل از این انصراف ریاست شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را به دست آورد، سرلیست آنان در تهران شد، بیشترین اثر را در لیست مجلس و شورای شهر گذاشت و با وجود عدم عضویت در احزاب، خود و دوستانش وزن قابل توجهی در شورای عالی اصلاحطلبان داشتند.
چرا عارف گزینه اصلاحطلبان برای انتخابات ۱۴۰۰ نخواهد بود؟
با این همه عارف در برابر تمام این امتیازات سود چندانی به اصلاحطلبان نرساند. نه نقش برجسته و خاصی در مجلس داشت، نه در حل مشکلات شهرداری تهران گرهگشا ظاهر شد و نه توانست شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان را به درستی مدیریت کند. در این دوران او با میل زیادش برای ریاست مجلس باعث شد اصلاحطلبان در سال آخر کرسیهای ریاست کمیسیونهای مجلس را هم از دست بدهند.
اصلاحطلبان رضایت چندانی از عارف ندارند و مشخص است چندان مایل نیستند اندک سرمایه باقی مانده خود را به پای او بریزند. عارف در میان مردم به نماد سکوت، سکون، بیعملی، بیاثری و انفعال تبدیل شده است و اصلاحطلبان ترجیح میدهند او هرچه بیشتر سکوت پیشه کند و وارد انتخابات نشود و چالشی جدید پیش روی آنان نگذارد.
با این وجود به نظر میرسد عارف عزم حضور در انتخابات را دارد و حتی استارت این کار را هم زده است و بخشی از ساختار سیاستگذاری و ستادی خود را تشکیل داده است. عارف پیش از این و در مصاحبهای که در سال ۸۷ با شهروند امروز داشت درباره نامزدی در انتخابات ۸۸ گفته بود: نمیخواهم کسی من را با رودربایستی تأیید کند. نمیخواهم جریان اصلاحطلب را وادار به تصمیمی بکنم. او با اشاره به دلیل این مسئله گفته بود: نمیخواهم کاندیدای شکستخورده ریاستجمهوری باشم. جایگاه معاون اول پیروز بهتر از آن است.
با این همه به نظر میرسد پس از اینکه عارف پیروزی ۹۲ را از چنگ خود خارج شده دید و شکست را چند بار در مجلس شورای اسلامی تجربه کرد نظرش کمی عوض شد. او حالا احتمالاً دنبال تحمیل خود به اصلاحطلبان خواهد بود و از شکست هم هراسی ندارد، اما آیا این کافی است؟
به طور مشخص نه. عارف شجاعت کافی برای بازی سیاسی را پیدا کرده است، اما دیر به بازی رسیده است. اصلاحطلبان از شرایط بد خود و شرایط بدتر کشور باخبرند؛ در نتیجه یکی از این دو هدف را دنبال خواهند کرد. آنها یا از پیروزی ناامید هستند و دنبال مطرح کردن برند اصلاحطلبی هستند یا به پیروزی امید خواهند داشت و میخواهند به هر شکل وارد پاستور شوند.
شخص محمدرضا عارف برای هیچکدام از این دو هدف مناسب نیست. او نه آنقدر اصلاحطلب است که برند اصلاحات را احیا کند و نه آنقدر توانمند، مطرح و اجماع ساز که به یکی از گزینههای برنده اصلاحطلبان بدل شود. در حالت اول اصلاحطلبان چهرههایی چون رضا خاتمی، اسحاق جهانگیری و مسعود پزشکیان را در اختیار دارند و در حالت دوم چهرههایی مثل جواد ظریف، حسن خمینی و شبیه آنها مطرح هستند.
نظر شما