به گزارش سلام نو به نقل از برنا، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی از معدود چهرههای انقلاب اسلامی است که شاید بتوان با جرأت گفت در تمام طول سالهای مبارزه و مسئولیت، مورد اعتمادترین شخص برای امام و رهبری بوده است. امروز اما با گذشت بیش از سه سال از درگذشت او، جای خالیاش همچنان در اکثر تصمیمگیری های مهم و حیاتی کشور احساس می شود.
در این میان، برخی معتقدند در مقطع حساس کنونی که اتفاقات پی در پی در حال وقوع هستند، با اینکه تدبیرهای لازم برای عبور از بحران و چالش ها بکار بسته می شود، اما شاید اگر هاشمی حضور داشت، شرایط متفاوت بود.
از این رو، شنیدن پاسخ شخصیت های سیاسی در این باره که چرا هنوز شخصیتی نظیر هاشمی مورد بی مهری و تهمتها قرار می گیرد؟ یا اینکه چقدر انتقاداتی که به سیاست ورزی او میشود منطقی و بهجاست؟ خالی از فایده نیست.
در همین راستا، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی گفت: آنقدر راجع به کاخ نشینی آقای هاشمی صحبت کردند ولی امروز همان به زعم برخیها کاخ، تبدیل به موزه شده و کافیست یک بار از آن بازدید کنید تا ببینید چه بُعدی از کاخ نشینی در آنجا وجود داشته است؟ اگر وضعیت زندگی آقای هاشمی با برخی افرادی که شعار کاخ نشینی ایشان را میدهند، مقایسه کنید معلوم خواهد شد که خود آنها در چه شرایط و موقعیتی زندگی میکنند.
متن کامل گفت و گوی غلامحسین کرباسچی را در ادامه بخوانید:
آقای کرباسچی! با گذشت بیش از سه سال از درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی و با توجه به حوادث گوناگونی که در کشور رخ داده، به نظر شما خلاء وجود شخصیتی نظیر ایشان تا چه اندازه ملموس بوده و چه تاثیراتی داشته است؟
آقای هاشمی، شخصیتی بینظیر و استثنایی در صدساله اخیر کشور ما بوده است. ما در ایران کسی را که تا این اندازه در صحنههای سیاسی، فرهنگی، انقلابی و توسعه تاثیرگذار باشد، نداشتهایم. به نحوی که اگر بخواهیم مجموع اقدامات و خدمات ایشان را به ویژه در دوران ۸ساله ریاست جمهوری جمع بندی کنیم، قابل مقایسه با هیچ فرد دیگری نیست.
آقای هاشمی بعد از جنگ، ۸سال رئیسجمهور بود و تقریبا در پایان ریاستجمهوری تمام خرابیها و آسیبهای مربوط به دوران جنگ ۸ ساله و انقلاب را ترمیم کرد. به طوری که شما بعد از دوره ایشان، دیگر شاهد خاموشیهای طولانی، کمبود سوخت و امکانات زیربنایی و ... نبودید.
این درحالی است که برای نمونه در عراق با گذشت نزدیک به ۱۵ سال پس از سقوط صدام، هنوز علت تظاهراتها و اعتراضات نبود امکانات اولیه است. زندگی مردم آن کشور بعد از گذشت این همه سال با دشواری روبه رو بوده و آنها به حق از نارساییهایی که وجود دارد، کلافه هستند. اگر اهتمام فوق العاده آقای هاشمی پس از جنگ نبود که به هر قیمتی و با هر مقاومتی کار بازسازی را پیش ببرد، معلوم نبود که امروز چه وضعیتی داشتیم.
امروز خلاء حضور هاشمی برای مسئولین و مردم از حیث تاثیرگذاری بسیار ملموس است
آقای هاشمی نه در زمان امام و نه پس از رحلت ایشان، شخص اول مملکت نبود، اما در عین حال توانسته بود مجموعه نظام را قانع کند تا این بازسازی به عنوان ضروریترین اقدام صورت گیرد و آن را نیز به نحوی شایسته انجام داد. از این رو، در زمان ایشان تعداد سدها، نیروگاهها و امکانات زیربنایی کشور افزایش پیدا کرد و همچنین مناطق و صنایع آسیب دیده بازسازی شدند. در یک نمونه، میتوانم به ساخت و تجهیز تمام شهرکهای صنعتی که بخش خصوصی و صنایع کوچک کشور هستند، اشاره کنم. این شهرکها بعدها در اشتغالزایی و اقتصاد کشور بسیار موثر بودند.
به نحوی که میبینیم در دوران آقای خاتمی به دلیل همین ظرفیتهای ایجاد شده، کمترین میزان بیکاری و حتی کمترین نرخ تورم را شاهد بودیم. بالاخره این امکانات با اهتمام آقای هاشمی ایجاد شد. بعضی ها به اقدامات انجام شده از سوی رهبران برخی کشورها نظیر چین و مالزی اشاره میکنند و دست به مقایسه می زنند و اقدامات توسعهای و سازندگی آنها را مثال میزنند. در حالی که باید توجه داشت رهبران آنجا نفر اول کشورشان بودند و همه امکانات و اقتدار دست آنها بود. در حالی که رئیسجمهور در کشور ما ضمن اینکه نفر اول نیست، تنها اقتدار یک دستگاه یعنی همان دستگاه اجرایی را برعهده دارد.
اینکه آقای هاشمی توانست در آن هشت سال، کشور را در چنین سطح پایداری قرار دهد، به نظرم در تاریخ بی نظیر است. از این رو، می توان به این باور رسید که امروز خلاء حضور ایشان برای مسئولین و مردم از حیث تاثیرگذاری بسیار ملموس است. زیرا ایشان با حضور خود و مشاورههایی که میدادند جلو وقوع بسیاری از بحرانها را میگرفتند. در پاسخ به این سوال که خلاء وجودی آیتالله هاشمی در دوره فعلی چه تاثیری دارد، شاید نتوان با قاطعیت گفت که بسیاری از اتفاقات نمیافتاد، اما بدون شک حضور ایشان می توانست تاثیرات زیادی در حل بحرانها داشته باشد.
با توجه به اشاره ای که به هشت سال دوره مدیریتی آقای هاشمی کردید، ولی انتقادات زیادی نسبت به دوره ریاست جمهوری ایشان مطرح می شود به ویژه درباره «سیاست تعدیل اقتصادی» و «نئولیبرالیسم»، این قبیل انتقادات را تا چه اندازه میتوان وارد دانست؟
اینکه ایشان معتقد به «نئولیبرالیسم» بوده یا «لیبرالیسم» و یا اینکه چه روشی داشته، بیشتر حرفهای سیاسی و شعاری است. آنچه در زندگی مردم موثر است، کاری است که در عمل اتفاق میافتد. بخشی از انتقادها در این رابطه به عداوتهای قدیمی نسبت به ایشان برمیگردد. این عداوتها در برابر هرکسی که در زمینه ای درخشش پیدا میکند، وجود دارد. آقای هاشمی در تمام طول عمرش هر وقت که مورد قضاوت قرار گرفت و در معرض انتخابات بود، مردم بهترین قضاوت را دربارهاش داشتند.
آخرین پرده زندگی آقای هاشمی نیز مربوط به پس از فوت و تجلیل عظیمی است که مردم از ایشان کردند. بخش دیگری از انتقادات به حساسیتهایی بازمی گردد که ناشی از قضاوتهای نادرست و احساسی است. اینکه ما بخواهیم رفتار کسی را که در دوره خود خدمات شایانی داشته با برچسبهایی نظیر «نئولیبرال» یا «لیبرال» تحت الشعاع قرار دهیم، کار درستی نیست.
در گذشته برخی ها می گفتند زیر عمامه ایشان داس و چکش پنهان شده است
شخصیت، گذشته و کارنامه آقای هاشمی بسیار روشن است. ایشان در مقایسه با بسیاری از مدعیان درون کشور، سابقه بیشتری در انقلاب، اسلام و پیشبرد دیدگاههای راهبردی جمهوری اسلامی دارد. به نظر میرسد مقداری از اتهام زنیها به آقای هاشمی نیز به منظور خالی کردن عقدهها و مطرح کردن خود باشد. مطرح شدن افرادی که گمنام بوده و تلاش میکنند با فحاشی به شخصیتهای بزرگ به تیتر اخبار تبدیل شوند.
وگرنه اشخاصی که در جایگاه رفیعی هستند اگر نقدی هم دارند با بی مبالاتی حرف نمیزنند. نمیتوانم بگویم که بخشی از این انتقادات به اختلاف نظر سیاسی بازمی گردد. اختلاف سلیقههای سیاسی به گونه ای نیست که افراد را وادار به فحاشی و توهین کند. به ویژه در قبال کسی که دیگر در این دنیا نیست. به نظرم این انتقادات بیشتر برای بهره برداریهایی باشد که افراد قصد دارند از برخی اصطلاحات و عناوین کنند.
همین کسانی که امروز در قبال آقای هاشمی نقد نئولیبرالیسم و لیبرالیسم بودن را مطرح می کنند، درگذشته اساتید و بزرگان اینهامیگفتند آقای هاشمی در خطبه های خود صحبتهای کمونیستی میکند و حتی این تعبیر را به کار میبردند که «زیر عمامه ایشان داس و چکش پنهان شده است!» این مسائل برای همه سیاستمدارانی که با جرأت و جسارت پای منافع کشور میایستند، وجود دارد. اما آقای هاشمی به این انتقادات توجهی نداشت و آنچه برایش مطرح بود انجام وظیفه و خدمت به مردم کشور بود که به خوبی هم در این زمینه کار خود را انجام داد.
زندگی آقای هاشمی مشخص بود و آنچه از خود برجای گذاشته نیز مشخص است. اینکه برخی با تبلیغات دروغ و جوسازی چنین القاء میکنند دلیل دیگری دارد. یک زمانی از من سوال میکردند چرا آقای هاشمی با این حجم از تبلیغات و دروغ مقابله نکرد؟ گفتم به نظرم ایشان هیچگاه نمیخواست وقت خود را برای دفاع در برابر این گونه تخریبها تلف کند.
برخی منتقدان در قسمتی از انتقادات خود، بخشی از مشکلات امروز کشور را نشأت گرفته از نگاه آقای هاشمی و سیاست ورزی ایشان در دوران مدیریتیاش می دانند، چه پاسخی میتوان برای آنها داشت؟
آقای هاشمی سالهای ۶۸ تا ۷۶ در مسند ریاست جمهوری بوده و بعد از آن هم اگر در مجمع تشخیص یا هر جای دیگر بوده، کار جمعی کرده و تصمیمگیری تنها بر عهده ایشان نبوده است. بنابراین اگر کسی به تصمیمات مجمع تشخیص ایراد دارد، باید بداند که در آنجا تصمیمات توسط جمعی از مجموعه قوای کشور و شخصیتهای حقیقی و حقوقی گرفته میشود. اما اینکه عدهای گرفتاریهای امروز را به سی سال قبل و دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی منتسب کنند، منطقی نیست. به خصوص اینکه همین کسانی که امروز چنین ادعایی دارند، خود دورانی ۸ ساله بر مسند امور بودند. آنها در دوره آقای احمدی نژاد افتخار میکردند که دیگر دوره هاشمی تمام شده و هر توهینی که دوست داشتند، انجام میدادند.
آنها به تعبیر خود «هاشمی زدایی» کرده بودند. در حالی که مردم میدانند بسیاری از مسائل حادّ امروز کشور در زمینه روابط بینالمللی، موضوعات اقتصادی، تحریمها و... محصول عملکرد ۸ساله آن دولت است. یعنی حتی آنچه امروز در دولت آقای روحانی با آن مواجهایم، ادامه گرفتاریهایی است که در آن دوران ایجاد شده و دولتمردان هنوز نتوانستند آثارش را از بین ببرند. در مجموع باید گفت که این انتقادات همواره مطرح می شوند اما در نهایت این مردم هستند که باید قضاوت کنند.
درباره شخصیت آیت الله هاشمی، چقدر این حرف درست است که ایشان در هر برهه از زمان تصمیمات و راه مقتضی را انتخاب می کرد؟
طبیعتا گذشت زمان و تجربه در همه افراد اثر دارد. باید بپرسیم که شخصیت ایشان روبه بهبود بوده یا بدتر شدن؟ به طور حتم آقای هاشمی از قبل انقلاب، پس از آن، دوره ریاست جمهوری و در مجمع تشخیص مصلحت نظام افکار و نوع تاثیرگذاریش تغییر کرده است. ولی ویژگیای که در شخصیت آقای هاشمی ثابت بوده، این است که ایشان هیچگاه از دلسوزی برای نظام، مردم و انقلاب دست برنداشت.
اینکه بعضیها بخواهند بدانند چرا آقای هاشمی زمانی عضو جامعه روحانیت مبارز بوده، اما بعدها از این تشکل خارج شد. دلیل این مسأله آن است که یک وقتی ایشان فکر میکرده آنجا تاثیرگذار است، اما در مقطعی هم به این نتیجه رسیده که اگر در آن جمع محدود نباشد، تاثیرگذاری بالاتری در مجموعه کشور خواهد داشت.
از زاویه دیگری هم میتوان به این مساله نگاه کرد. یعنی کسانی که در مقطعی میدیدند آقای هاشمی مورد تأیید امام و جانشین فرمانده کل قوا است، در کنار ایشان قرار میگرفتند، اما بعدها که دیدند آقای هاشمی دیگر در مقامی اجرایی نیست یا تأثیرگذاری اش مانند سابق نیست، از ایشان فاصله گرفتند. به نظرم رفتار آقای هاشمی همیشه جذبی بود. زیرا فکر می کرد همه باید در این کشور حضور داشته باشند و نباید مسائل جامعه تنها در انحصار یک مجموعه فکری باشد.
کسانی بودند که زمانی به آقای هاشمی بسیار نزدیک بودند اما بعدها در تغییر و تحولات سیاسی کشور از ایشان فاصله گرفتند. در نهایت نمیتوان در اینکه شخصیت آقای هاشمی تا آخرین روز حیات با دلسوزی به دنبال منافع مردم بود، تردید کرد.
هنوز هم بعد از گذشت سه سال از درگذشت آیت الله هاشمی، عدهای می گویند ایشان اشرافیگری را ترویج کرده است. در این رابطه می توان چه ارزیابی داشت؟
زندگی آقای هاشمی مشخص بود و آنچه از خود برجای گذاشته نیز مشخص است. اینکه برخی با تبلیغات دروغ و جوسازی چنین القاء میکنند دلیل دیگری دارد. یک زمانی از من سوال میکردند چرا آقای هاشمی با این حجم از تبلیغات و دروغ مقابله نکرد؟ گفتم به نظرم ایشان هیچگاه نمیخواست وقت خود را برای دفاع در برابر این گونه تخریبها تلف کند و یا اینکه بخواهد جواب حرف باطلی را دهد. فکر میکرد این مسائل سرانجام در طول زمان و با عملکرد اشخاص روشن خواهد شد.
امروز هم که دیگر آقای هاشمی در میان ما نیست، آنچه به عنوان میراث از ایشان باقی مانده، روشن است. آنقدر راجع به کاخ نشینی آقای هاشمی صحبت کردند ولی امروز همان به زعم برخیها کاخ، تبدیل به موزه شده و کافی است یک بار از آن بازدید کنید تا ببینید چه بُعدی از کاخ نشینی در آنجا وجود داشته است؟ اگر وضعیت زندگی آقای هاشمی با برخی افرادی که شعار کاخ نشینی ایشان را میدهند، مقایسه کنید معلوم خواهد شد که خود آنها در چه شرایط و موقعیتی زندگی میکنند.
به نظرم در تقوا، پرهیزکاری، فرهیختگی و زندگی بدون تشریفات آقای هاشمی، قضاوت عموم مردم و تاریخ مشابه تبلیغات و جوسازیهای این چنینی نیست. اینکه امروز عدهای بعد از گذشت سه سال از درگذشت آقای هاشمی چنین مسائلی را مطرح میکنند، ناشی از دوچیز است. یکی اینکه شخصیت و اندیشه هاشمی هنوز در میان مردم و جامعه جایگاه رفیعی دارد. لذا نگران این جایگاه و اندیشه هستند و این اندیشه ای است که ایران را از بحران، گرفتاری و فقر و عقب ماندگی نجات خواهد داد. دیگر اینکه این افراد، حتی در تاریخ نمیتوانند شخصیتی چون هاشمی را تحمل کنند.
متأسفانه یکسری کینههای عقده شده در بعضی افراد وجود دارد که هنوز نتوانستند با عربده کشیها و طرح شعارهای دروغ نظیر «استخر فرح» و... در مردم اثر مثبتی بگذارند و اگر نگوییم که این فضا به نفع آقای هاشمی تمام میشود، مسلما به نفع این طیف نیز نخواهد بود.
نظر شما