سلام نو – سرویس اجتماعی: یک انسان توان مشخصی برای برداشتن یک وزنه دارد حتی اگر ورزشکار حرفهای هم باشد و مواد نیروزا استفاده کند باز هم توان انسان برای برداشتن وزنهها نامحدود نمیشود.
این مسئله تنها در برابر فشارهای فیزیکی صادق نیست. یک انسان در برابر فشارهای دیگر نیز محدودیتهای مشخصی دارد و نمیتواند فشاری که روز به روز بیشتر میشود را به مدتی نامحدود تحمل کند، وضعیتی که این روزها برای عموم مردم و به ویژه کارگران رخ داده است.
کارگران ایرانی زمستان گذشته را در حالی به پایان رساندند که شبح کرونا روی کشور سایه انداخته بود و مشاغل مختلف یک به یک شروع به ضرر دادن کردند و آنها در حال مذاکره با کارفرمایان و وزارت کار بودند. آنها بعد از چند نوبت مذاکره و یک نوبت افزایش ۲۶ درصدی کف مصوب حقوق، در خرداد ماه توانستند حداکثر حقوق خود را به ۲ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان برسانند.
حداکثر حقوق کارگران در حالی به به این سقف رسیده که در عمل بسیاری از کارگران کار خود را به خاطر کرونا و فشارهای اقتصادی دیگر از دست دادهاند و بخشی بزرگتری از آنان نیز در بهترین حالت کف حقوق قانونی را دریافت میکنند.
آن طور که وزارت کار گزارش داده بین ۴ الی ۶ میلیون نفر از زمان شیوع کرونا شغلشان را از دست داده و دچار آسیب شغلی شدهاند و ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر هم در حوزه مشاغل غیررسمی فعال هستند که به معنای دریافت حداقل حقوق و مزایای ممکن است.
بر اساس گزارشهای موجود حداقلیترین نرخ سبد معیشت در پایان شهریورماه، ۷ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان بود که این یعنی یک خانواده دو نفره کارگری در صورت کار کردن هر دو عضو و دریافت حداکثر حقوق توسط هر دو نفر، ۲ میلیون تومان با حداقل سبد معیشت فاصله دارد.
بر اساس گزارش اخیر مرکز آمار ایران، نرخ تورم نقطهای در مهر ماه ١٣٩٩ به عدد ۴١,۴ درصد رسیده است؛ یعنی خانوارهای کشور به طور میانگین ۴١.۴ درصد بیشتر از مهر ١٣٩٨ برای خرید یک «مجموعه کالاها و خدمات یکسان» هزینه کردهاند. نرخ تورم نقطهای گروه عمده «خوراکیها، آشامیدنیها و دخانیات» با افزایش ۹ واحد درصدی به ۴٠.۵ درصد و گروه «کالاهای غیر خوراکی و خدمات» با افزایش ۶.٠ واحد درصدی به ۴١.٩ درصد رسیده است.
به تمام هزینههای روزمره زندگی باید هزینههای بهداشت و پیشگیری از کرونا را نیز اضافه کرد که برای کارگرانی که هر روز در وسط جامعه حضور دارند بیش از میزان متوسط نیز هست.
به باور بسیاری از کارگران حداقل دستمزد آنها باید به هشت میلیون تومان در ماه برسد تا امکان تامین حداقلهای زندگی برای آنان ممکن شود، این در حالی است که در شهری مثل تهران شاید حتی همین حداقل حقوق هشت میلیون تومانی فرضی هم برای مدت زیادی پاسخگوی یک خانواده کارگری نباشد.
این در حالی است که حداقل برای شش ماه آینده نیز افق روشنی در اقتصاد ایران وجود ندارد و این افق ناروشن با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا میتواند تیر و تارتر هم شود.
پرسش مهمی که مسئولین کشور و سیاستگذاران کلان در عرصه سیاست و اقتصاد باید از خود بپرسند این است که مردم و به طور ویژه کارگران تا چه مقدار دیگر تحمل فشارهایی که روز به روز بیشتر میشود را دارند؟
در گزارشهای اخیر نیروی انتظامی شاهد این هستیم که بیش از ۵۰ درصد دستگیر شدگان در حوزه سرقت به اصطلاح سرقت اولی هستند و برای بار نخست دست به سرقت میزنند، اتفاقی که زنگ خطر را به صدا در میآورد. وضعیت اسف بار فعلی نه تنها باعث افزایش سرقت شده بلکه عملا روند ازدواج و زاد و ولد را نیز منفی کرده که برخلاف اهداف نظام است.
این دو مورد ساده و مشخص تنها دو گونه متفاوت از اثرات فقر و فشار دامنگیری است که عموم مردم را تحت فشار قرار داده، استخوانهای جامعه کارگری را خُرد کرده و آنان را از طبقه متوسط و ضعیف به عمق فقر پرتاب کرده، فقری که مشخص نیست کی و چگونه قرار است از آن خارج شوند.
نظر شما