شرق نوشت: حسن روحانی که روزگاری بعد از ردصلاحیت آیتالله هاشمیرفسنجانی و پیش از عارف نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان بود، این روزها ارتباط چندانی با بدنه اصلی اصلاحطلبی ندارد و نهتنها ارتباطی ندارد و دیگر با سران اصلاحات جلسه نمیگذارد، بلکه مورد انتقاد برخی از نیروهای اصلاحطلب هم قرار دارد. در سال ۹۲ که اصلاحطلبان از او حمایت کردند یا شاید بتوان گفت بهنوعی با او ائتلاف کردند، همه میدانستند که از یک شخصیت کاملا اصولگرا حمایت میکنند که البته مواضعش در موضوعاتی مانند سیاست خارجه نزدیک به اصلاحات است. در آن سال طبیعی بود سبد رأی روحانی در جبهه اصولگرایی قرار نداشته باشد؛ به بیان دیگر گرچه او یک اصولگرا محسوب میشد، با وجود شخصیتهایی مانند محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی یا حتی محسن رضایی نوبت به روحانی نمیرسید؛ خاصه آنکه بههرحال نوع نگاه روحانی در حوزه سیاست خارجی تقریبا همسو با اصولگرایان نبود؛ بههمیندلیل اگر اصلاحطلبان برای روحانی به میدان نمیآمدند، او نمیتوانست فاتح میدان باشد.
پس از رویکارآمدن روحانی گرچه اصلاحطلبان سهم زیادی از دولت ائتلافی روحانی به دست نیاوردند، اما سیاست آنها در قبال دولت همچنان مبتنی بر تعامل و حمایت بود تا جایی که در موضوع برجام اصلاحطلبان به صورت همهجانبه حامی دولت بودند و روزی نبود که پاسخ منتقدان مذاکرات هستهای را ندهند. چنین روندی تقریبا تا پایان دولت اول روحانی ادامه داشت که همان حمایتها و «تَکرار»ها باعث شد او در سال ۹۶ بار دیگر بر کرسی ریاستجمهوری بنشیند. در این بین فوت آیتالله هاشمیرفسنجانی در ۱۹ دی ۹۵ باعث شد روحانی احساس کند مهمترین حامی سیاسیاش را از دست داده است؛ از سوی دیگر بهنوعی رابط میان اصلاحطلبان و روحانی هم دیگر در میان نبود، زیرا اساسا روحانی با اصرار هاشمی مورد پذیرش اصلاحطلبان قرار گرفت.
ابراهیم اصغرزاده هم در خرداد ۹۸ این گزاره را تأیید کرد و در گفتوگو با «شرق» گفته بود: «آقای هاشمی در انتخابات سال ۹۲ نقش مهمی ایفا کرد. او توانست سرمایه اجتماعی بالایی را به انتخابات تزریق کند. او بعد از رد صلاحیتش از جانب شورای نگهبان این سرمایه اجتماعی را در مذاکره با اصلاحطلبان روی میز گذاشت و اصرار کرد که فقط باید از آقای روحانی حمایت کرد و زیر بار حمایت از آقای عارف نرفت. در واقع اصلاحطلبان با آقای هاشمی ائتلاف کردند، نه با آقای روحانی. تصوری هم که اصلاحطلبان از وضعیت سیاسی آن زمان داشتند این بود که مشکل اصلی کشور پرونده هستهای است و به دلیل آنکه آقای روحانی سابقه خوبی در این عرصه داشت، به نظر میرسید که میتواند پرونده هستهای را بهخوبی پیش ببرد. به دلیل این موارد اصلاحطلبان از آقای روحانی حمایت کردند، اما آقای روحانی بعد از انتخابات گفت که وامدار هیچ گروهی نیست».
این سخنان بهخوبی نشان میدهد که هاشمی از ابتدا حلقه مواصلاتی اصلاحطلبان و روحانی بود و چه در جذب حمایت اصلاحطلبان و چه در تحکیم رابطه آنها نقش مؤثری ایفا میکرد اما به نظر میرسد که بعد از فوت او در سال ۹۵، هم زبان مشترک نیروهای اصلاحطلب با دولت دیگر حضور نداشت و هم روحانی به دلیل آنکه پشتوانه سیاسی خود را از دست داده بود، سعی کرد قدری به پایگاه سیاسیاش یعنی اصولگرایی نزدیکتر شود تا دستکم از گزند انتقادهای آنان در امان باشد. شاید بههمیندلیل هم بود که یک سال بعد از دولت دوم روحانی، محمود واعظی بهصراحت گفت با اصلاحطلبان ائتلافی نداشتهایم یا حتی بهتازگی احمد مازنی در گفتوگو با «نامهنیوز» گفته است که روحانی خودش هم بر این موضوع یعنی نبود هرگونه ائتلاف با اصلاحطلبان در جلسهای تأکید کرده است. مازنی درباره این موضوع میگوید: «آقای روحانی یک شخصیت اصولگرا بوده و هست و اما این امکان را نداشت و اکنون هم ندارد که با اصولگرایان به اجماع برسد، بههمیندلیل در سال ۹۲ با اصلاحطلبان ائتلاف کرد که اگر در انتخابات آن سال آقای عارف از انتخابات کنارهگیری نمیکرد، اکنون رئیسجمهور نبود. در سال ۹۶ هم اگر اصلاحطلبان از او حمایت نمیکردند قطعا رأی نمیآورد؛ بماند که او بعد از سال ۹۶ صراحتا در جلسهای گفت که من ائتلافی با کسی نکردم و نگاه مشترکی وجود داشت و اصلاحطلبان حمایت کردند». همین سخنان بود که باعث شکلگیری شکاف سیاسی میان اصلاحطلبان و روحانی شد.
افزون بر اینها اصلاحطلبان هم احساس کردند با توجه به انتقادهایی که مردم به دلیل مشکلات معیشتی به روحانی میکنند، دیگر نمیتوان از او حمایت سفت و سخت کرد و بههمیندلیل خود را از او جدا کردند. البته روحانی هم همین کار را انجام داد و حتی به یاد داریم که در انتخابات مجلس در سال ۹۸ بسیاری از اصلاحطلبان پیش از آنکه شورای نگهبان صلاحیتشان را بررسی کند، از سوی هیئتهای اجرائی رد صلاحیت شدند که همان زمان اصلاحطلبان به دولت انتقاد کردند که دولت نیروهایی را که روزگاری باعث رویکارآمدنش بودند رد صلاحیت میکند.
بیتردید وجود هاشمیرفسنجانی در دوره اول روحانی عامل مهمی بود که یا اختلافی میان اصلاحطلبان و روحانی پیش نیاید یا دستکم اختلافات ایشان علنی نشود. موضوعی که بهتازگی محسن رهامی هم در گفتوگو با «ایسنا» به آن اشاره کرده است: «بعد از فوت مرحوم هاشمی، ارتباط دولت با اصلاحطلبان خیلی کم شد. برخی مدیرانی در دولت آمدند که ما نمیتوانیم هیچ دفاعی از آنها بکنیم. بااینحال معتقدم اصولا حداکثر چیزی در حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد قدرت اداره کشور در اختیار نهادهای انتخابی مثل ریاستجمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهرهاست و اصلاحطلبان در این بخش با اصولگرایان مسئولیت مشترک در موفقیتها و ناکامیها دارند. ما به همین نسبت در مقابل نارساییها و مشکلاتی که ناشی از عملکرد اصلاحطلبان است، باید مسئولیت خود را بپذیریم و در پیشگاه ملت عذرخواهی کنیم. ما مردم را با وعدههایی مثل آزادی، عدالت و مبارزه با فساد به پای انقلاب و سپس صندوقهای رأی کشاندیم اما نتوانستیم این وعدهها را محقق کنیم».
نکته دیگر هم آن است که در خلأ هاشمی، روحانی سعی کرد در دولت دوم خود از تیمی استفاده کند که آنها را کاملا نزدیک به خود احساس کند؛ بههمیندلیل به تعبیری دولت دوم او دیگر نهتنها جای مدیران اصلاحطلب نبود بلکه بیشتر از حزب اعتدال و توسعه که روزگاری در مجمع تشخیص همکار روحانی بودند استفاده کرد. افرادی که چندان با اصلاحات و اصلاحطلبی قرابتی ندارند و شاید تأثیر آنها بر روحانی در غیاب اکبر هاشمیرفسنجانی باعث شد راه دولت دوازدهم از اصلاحطلبان جدا شود تا حدی که این روزها بسیاری از اصلاحطلبان بر حضور در انتخابات ۱۴۰۰ با تکیه بر هویت اصلاحطلبی و ضرورت ارائه یک نامزد کاملا مستقل و نه ائتلافی تأکید میکنند؛ موضوعی که تا این لحظه بهعنوان یک سیاست راهبردی برای اصلاحطلبان مطرح شده است؛ هرچند اصلاحطلبان در این مسیر هم موانع متعددی پیشروی خود میبینند که یکی از مهمترین آنها مخدوششدن سرمایه اجتماعیشان به دلیل انتقادهایی است که مردم به دولت دارند و بهنوعی اصلاحطلبان را هم در نتیجه حاصله دو دولت روحانی سهیم میدانند، زیرا مردم دولت روحانی را برآمده از حمایت اصلاحطلبان میدانند.
نظر شما