به گزارش سلام نو به نقل از تابناک، ماشاءاللهخان نگهبان بانکی در تهران است که به خاطر خواندن کتابهای تاریخی دوره هارونالرشید، در خیالش در فضای آن دوران سیر میکند. او خیال میکند آن زمان بهترین دوره تاریخی برای زندگی است. به دنبال این رویای خود، سر از محضر مرتاضی درمیآورد که او را به دوره هارونالرشید میفرستد. ماجراهای او پس از سفر در زمان و البته موقع بازگشت به زمان خود و شهر تهران، حکایتهایی پر از شوخی و سرگرمکننده است.
نویسنده در یادداشتی که ابتدای کتاب آورده، نوشته است: «فکر برگرداندن ماشاءاللهخان دربان بانک به دوران پر جلال هارونالرشید در ذهن ما شکل گرفت و طرح آن را به تقلید ادبیات خارجی ریختیم.» پزشکزاد که بیشتر به خاطر رمان داییجان ناپلئون مشهور است، به خوبی از پس اجرای ایده سفر در زمان برآمده است. نکته دیگر اینکه این کتاب که نخستین بار در سال ۱۳۳۷ منتشر شد، ظاهرا در این چاپ هم بدون سانسور منتشر شده است.
پزشکزاد در این کتاب، وقتی ماشاءاللهخان به دوره هارونالرشید پا میگذارد را اینطور روایت کرده است: «چشمش به پیرمردی افتاد که چفیه سفیدی بر سر داشت و بر خری سوار بود و آهسته در جهت مخالف او طی طریق میکرد. به طرف او رفت و گفت: حضرت آقا خیلی ببخشید این شهر چه شهری است؟
پیرمرد سر بلند کرد و مبهوت او را نگریست و جوابی نداد. غریبه که فهمید پیرمرد مقصود او را نفهمیده است با تکیه روی کلمات و اشاره به زمین و خاک و حرکات سر و دست سوال خود را تکرار کرد. پیرمرد عاقبت متوجه مقصود او شد و جواب داد:
-هذا بغداد، یا سیدی.
-عجب! بغداد چه موقع؟ ... مقصودم این است که حالا سرپرست و خلیفه اینجا کیست؟ ماذا خلیفه؟
پیرمرد عرب دو انگشت دست راست خود را بوسید و بر پیشانی گذاشت و جواب داد: سیدنا و مولانا الخلیفه هارونالرشید.
ناشناس انگشت به دهن برد و آن را گاز گرفت و زیر لب به خود گفت: ماشاءالله بالاخره به آرزوت رسیدی!»
این کتاب را اخیرا نشر فرهنگ معاصر منتشر کرده است. این نشر، با نویسنده قرارداد دارد و کتاب با اجازه نویسنده منتشر شده است. داییجان ناپلئون هم توسط همین ناشر با پرداخت حقالتالیف به نویسنده منتشر شده است.
نظر شما