عباس عبدی - این روزها بازار تاریخ داغ است. برای دیده شدن بهتر است که یک داستان تاریخی را سرهم کرد و گفت: فرقی هم نمیکند که علیه چه کسی و له چه کسی باشد. کافی است جذاب باشد. حتی توجهی هم به تبعات و الزامات گفتار هم نمیشود. با گفتن یک خاطره واقعی یا ساختگی یا خیالی، چند روز عدهای سر کار هستند تا داستان جدیدی را شخص دیگری جور کند. در این یادداشت میخواهم به یکی از این خاطرات بپردازم. خاطرهای که به لحاظ سیاسی بسیاری از اصلاحطلبان دوست دارند که واقعی تلقی شود، ولی بنده لزوما چنین فکر نمیکنم، زیرا برای رد و محکوم کردن فردی که موضوع این خاطره است، دلایل و شواهد فراوانی دارم و نیازی به چنین خاطراتی نیست.
آقای محسن رفیقدوست که سالها در مقامات بالای نظامی و اقتصادی کشور بوده و مدت زیادی را وزیر سپاه و در آخرین مراحل نیز رییس بنیاد مستضعفان بوده است خاطرهای را به این شرح در کتاب خود نوشته است؛ کتابی که بنده ندیدهام ولی این بخش از خاطرات او خیلی بازنشر شده و تاکنون نیز تکذیب نشده است.
او نوشته است که: «سفیر فلسطین... با من رفیق است. آمد پیش من... گفت فلانی، دیشب جلسه همه سفرا (ی خارجی مقیم ایران) بود و بحث انتخابات (۱۳۸۴) ایران شد، هر کس چیزی میگفت. یکی میگفت آقای هاشمی میشود، یکی میگفت قالیباف، یکی هم میگفت آقای لاریجانی... سفیر انگلیس سرش پایین بود چیزی نمیگفت. از سفیر انگلیس سوال کردیم شما چرا حرف نمیزنید؟ سرش را بلند کرد گفت «همهتان اشتباه میکنید، رییسجمهور ایران، شهردار تهران است.» گفتیم او که ثبتنام نکرده؟ گفت «خب ثبتنام میکند.» خواستم این خبر را به تو بدهم... چند روز بعد قبل از اینکه مرحله دوم انجام شود، زواوی [سفیر فلسطین]آمد، گفت: دیشب جلسه تشکیل شد، قبل از اینکه وارد بحث شویم، به سفیر انگلیس گفتیم احمدینژاد ثبتنام کرد و جزو دو نفر دور دوم شد، اما رای آقای هاشمی بیشتر است... گفت «همان که اول گفتم، رییسجمهور ایران، شهردار تهران است.»
این خاطره چه میخواهد بگوید؟ گرچه مستقیم به این نکته اشارهای نشده است، ولی بهطور ضمنی استنباط میشود که احمدینژاد را انگلیسیها سر کار آوردهاند؟ همانطور که گفتم برای تخطئه او نیازی به این خاطرهبازیها نیست. عملکرد سیاه دوران ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ بهترین دلیل برای تخطئه دوره او است، ولی این دلیل نمیشود که خاطره مزبور را بپذیریم یا به آن استناد کنیم. فرض کنید که این خاطره کاملا درست است، آیا سفیر بریتانیا اینقدر سادهلوح است که چنین مسالهای را در یک جمع دیپلماتیک برملا کند؟ آن هم به صورت یک گزاره قطعی که او نامزد خواهد شد، و سپس تاکید شود که پیروز هم خواهد شد.
این نکته را ندیده میگیریم و از گوینده خبر میپرسیم که تبعات و نتایج چنین خاطرهای چیست؟ اولین نتیجه این است که انتخابات ایران به کلی عاری از اصالت است و از همه بدتر اینکه نامزد پیروز را یک قدرت خارجی تعیین میکند! اگر این را یک نفر مخالف سیستم بزند، چندان جای تعجب ندارد، ولی هنگامی که یک نفر طرفدار سیستم و ذوب در ولایت میزند، بیش از آنکه تخطئه احمدینژاد باشد، بیاعتبار کردن سیستم مورد علاقهاش است.
نتیجه دوم اینکه چطور آقای رفیقدوست این خاطره را در همان زمان برای پیگیری مسئولان سیاسی و امنیتی منتقل نکرد؟ و اگر انتقال داد، چرا منجر به نتیجه نشد؟ این نیز مشکل مهم دیگر همان سیستمی است که چنین شواهدی را نادیده میگیرد. فراموش نکنیم که همه جناح اصولگرا و کل سیستم از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰ دربست در حمایت او و دولتش بودند.
فرض کنیم به هر دلیلی قبلا آن را بهطور خصوصی نگفته و پیگیری نکرده است، پس چرا از بیان عمومی و علنی آن استنکاف کرده است و این را گذاشته در دولت بعد میگوید؟ آیا همین رفتار نشانهای از شنا کردن در مسیر رودخانه و موج نیست؟ اکنون ۱۵ سال از آن تاریخ گذشته، چرا هیچگاه در عرصه عمومی بیان نشده است؟ بهعلاوه سفرای دیگری نیز هستند که میتوانند درباره درستی یا نادرستی این خبر نظر دهند، چرا هیچ کدام از آنان مورد پرسش قرار نگرفتند؟ شاید عدهای از این خوشحال شوند که فلان خاطره علیه کسی است که با او مخالف هستند، ولی باید بدانند که بازیچه شدن تاریخ و طرح پرسشهایی درباره اعتبار تاریخ، مهمتر از این است که فلان خاطره علیه چه کسی است.
نظر شما