سلام نو – سرویس سیاسی: روزهای نخستی که نمایندگان مجلس جدید بر کرسیهای سبز بهارستان تکیه زدند از واکنش مثبت بازار به انتخاب خود و برنامههایی که برای حل مشکلات اقتصادی دارند سخن میگفتند، اما تا این لحظه هم بازار روی بدش را نشان نمایندگان داده هم برنامه خاصی از سوی آنان برای اقتصاد ایران ارائه نشده.
محمد باقر قالیباف رئیس مجلس، اخیرا درباره مشکل اقتصاد کشور گفته: در حال حاضر همه باور دارند مشکل اصلی کشور پول نیست. زیرا در دوره ای درآمد کشور حدود 110 میلیارد دلار بود و وضعیت اقتصادی مردم با شرایط کنونی که درآمد به یک چهارم این عدد کاهش یافته تفاوت چندانی نداشت. مشکل اصلی این است که زنجیرۀ تولید و خودکفایی به درستی طراحی نشده.
نمایندگان مجلس با تکرار کلیدواژههایی چون کار جهادی و مردمی کردن اقتصاد برنامههای رنگارنگی دادهاند که اگر به مجموعه آن نگاه کنیم میبینیم مجموعهای از هر آن چه خوب است را، از مالیات بر مسکن خالی تا احیای اقتصاد کوپنی، چون لحاف چهل تکه به هم دوخته و در قالب برنامه ارائه کردهاند.
با این همه با تمام این برنامهها و شعارهای جهادی بعید است تغییر مثبت عجیبی در اقتصاد ایران رخ دهد، چنان که دولتِ به تعبیرِ نمایندگان لیبرال حسن روحانی هم کار خاصی در چند سال گذشته از پیش نبرده و گرهی از گره اقتصاد ایران باز نکرده است.
اما چرا چنین است؟ چرا اقتصاددان چپ و راست و اسلامی و غیراسلامی نمیتواند گره از اقتصاد کشور باز کند و اثر موثر ماندگاری بر اقتصاد بگذارد؟
اقتصاد ایران سالها است با واقعیتهایی تلخ و مهیب رو به رو است که ریشههای سیاسی و سیاستگذاری دارند و ربط چندانی به رویکردهای اقتصادی و چپ و راست دنیای اقتصاد ندارد.
اولین واقعیت اقتصاد ایران عدم تناسب انتظارات و اختیارات و منابع است. وزیر اقتصاد یا رئیس سازمان برنامه و بودجه اختیاراتی دارند که تناسبی با انتظارات از آنان ندارد، آن چنان که تناسبی با منابع در اختیار آنان نیز ندارد. مسئله دیگر این است که تصمیمات وزیر اقتصاد یا رئیس سازمان برنامه بودجه در بسیاری از موارد آن طور که در گام نخست مدنظر بود اعمال نمیشود و از دالان چندین شورای بالادستی و پایین دستی میگذرد و در مواردی چنان تغییر میکند که تناسبی با تصمیمات اولیه ندارد.
دومین مسئله این است که بخش قابل توجهی از منابع اقتصادی کشور خارج از نظر دولت است. از بنیاد مستضعفان تا آستان قدس رضوی، نهادهای بسیاری هستند که نه تنها به دولت پاسخگو نیستند بلکه اگر دلشان نخواهد با آن هماهنگ هم نیستند. در شرایطی که کشور کمبود بودجه دارد و دولت توان فروش نفت ندارد اهمیت توان مالی این مجموعهها بیشتر هم میشود.
سومین مشکل، سیاست و تحریم است. در بیشتر سالهای گذشته گلوی اقتصاد زیر فشارهای مشکلات سیاسی مختلفی بوده است. از تحریمهای ظالمانه آمریکا تا مخالفت یک جناح سیاسی با ورود سرمایهگذاران یک کشور خاص به کشور، همیشه سایه سنگین سیاست بر سر اقتصاد رنجور ایران بوده است.
مشکل چهارم تصمیم گیری سیاستمداران برای اقتصاد و حاشیه نشینی اقتصاددانها است. در تمام کشورها سیاستمداران نقشی موثر در اقتصاد دارند. این اثر به طور مشخص در تفاوت بین رویکرد ترامپ و اوباما یا حتی مکرون و مرکل قابل مشاهده است ولی همان رویکرد و تاثیر هم برآمد از نگاههای مختلف اقتصادی است و پیاده سازی آن هم با اقتصاددانان است، اما در ایران اقتصاددانان عموما به گوشهای رانده شدهاند و این میل اهالی سیاست است که مسیر اقتصاد را تعیین میکند.
مشکل پنجم نیز اما فساد است، فسادی که هرچند رنگ و بوی اقتصادی دارد اما ریشه در زمین مسموم سیاست ایران دارد و اقتصاد ایران را سخت بیمار کرده است. هرگاه راه تنفسی باز میشود و تصمیمی درست هم اتخاذ میشود فاسدان فرصت طلب سر میرسند و بخش مهم از هوای تازه را به یغما میبرند.
تا این مشکلات و دیگر مشکلات اساسی اقتصاد ایران حل نشود نه با علی طیب نیا و نه هیچ کس دیگر نمیتوان انتظار تغییر شگرفی در اقتصاد کشور را داشت.
نظر شما