از زمانی که به یاد دارم تیم ملی تنها تیمی بود که همگی هنگام تماشای فوتبالش با هر توپی که از خط دروازه رد میشد فریاد و با هر موقعیتی که خراب میشد آه میکشیدیم. تنها تیمی که با هر صعودش به جام جهانی ولیعصر را بالا و پایین میکردیم، علامت پیروزی نشان میدادیم و شهر را پر از رقص و شادی میکردیم.
اما این بار گویا اتفاقی نادر در حال وقوع است. این بار کمر به نابودی این فصل مشترک شادی و تعصبمان بسته ایم. قصدم به هیچ عنوان تطهیر کیروش نیست، اما برای سرمربی تیم کشورم احترام قائلم.
از وقتی کیروش سکان دار تیم ملی شده آخر مسابقات کمتر از گزارشگرها میشنویم که "انشاالله ۴ سال آینده جبران میکنیم" یا "باید از همین حالا به فکر برنامه ریزی های بلند مدت باشیم" و چه و چه ... .کمتر چشممان به سایر بازی های همزمان است تا ببینیم راه صعودمان هموار است یا خیر و بالاخره پس از سالها طعم صعود بی اما و اگر را به جام جهانی چشیدیم.
با گشتی در جامعه و رسانه ها به وضوح می توان دید که سطح انتظارات به گونه ای است که مردم به کمتر از قهرمانی در جام ملتهای آسیا رضایت نمیدهند، حال فرقی نمیکند رقبایمان ژاپن باشند یا استرالیا. گویا این بار کمتر از رو به رو شدن با تیمهای بزرگ واهمه داریم.
انگار فراموش کرده ایم زمانی میگفتیم:"فقط درصورت شیبدار ساختن زمین فوتبال شاید مقابل آرژانتین یا اسپانیا شانسی برای کمتر از ۱۰ گل خوردن داریم."
کمتر از ۷ ماه از مسابقات جام جهانی میگذرد گل عزت اللهی به اسپانیا را به یاد میآورید؟ پنالتی رونالدو را که بیاروند مهار کرد چطور؟ چشم هایتان با هیچ کدامش خیس نشد؟! قلبتان هزار مرتبه تندتر از معمول نتپید؟
کیروش مردی بود که به تیم ملی کشور ما هویت داد. مردی بود که به بازیکنان ما یاد داد نشدن در فوتبال بی معناست و به ما نشان داد نشدن در زندگی جایی ندارد.
مصاحبه بازیکنان تیم ملی در این مدت را که دنبال کنیم به نشانههای جالبی میرسیم. عزت اللهی میگفت مدت ها قبل از جام جهانی کیروش دستبندی که پرچم ایران روی آن نقش بسته بود را به هر کدام از بازیکن ها داد و گفت همیشه دستتان باشد تا یادتان نرود سربازان چه کشوری هستید.
در مصاحبه های چند سال اخیر بازیکنان خبری از واژه ی "من" نیست. تنها جمله ای که مدتهاست از آنها میشنوم این است: "تنها موفقیت تیم اهمیت دارد." کری خواندن کیروش برای کره ای ها را یادتان رفته؟ وقتی مشتهایش را مقابل حریف هایمان گره میکرد همگی باهم چه کیفی میکردیم؛ چه روزهایی بود یادش بخیر.
از هیچ کدام از رفتارها و سخن های امروز هیچ تعجب نمیکنم ما همواره مردم زنده باد، مرده باد بودیم و خواهیم بود. فقط خواستم وسط دشنام هایتان، لَختی تامل کنید و بخشی از راهی که با این مرد تا به امروز آمده ایم را مرور کنیم.
کارلوس کیروش چه در ایران ماندنی شود چه رفتنی تا ابد برای من فرد محترمی است که دوستش خواهم داشت چرا که نمیتوانم اشک شوق هایی که با این مرد برای تیم کشورم ریختهام را فراموش کنم. من از او و تیم ملی کشورم حمایت میکنم، حتی به قیمت ضربه خوردن تیم باشگاهی مورد علاقهام.
تیمی که سالهاست با هر باختش در دربی اشک ریختهام، تیمی که همین چند ماه پیش با قهرمان نشدنش تا یک هفته خلقم کج بود و زندگی برایم راکد مانده بود. حتی به قیمت شنیدن انواع ناسزاها به شکل مودبانه و در لفافه یا بی ادبانه و صریح.
اصلا به نظرم، مهمتر از بحث برانکو و کیروش که هر دوی آنها روزی از این خاک میروند. دشنام دادنمان به یکدیگر است. گویا ناسزاگویی بخش جدا نشدنیای از فرهنگ ما شده. ای کاش بعد از فروکش کردن این جنجال ها باهم به گفتوگو بنشینیم.
ای کاش کسی مثل سروش رفیعی یادش نرود با وساطت چه کسی سازمان نظام وظیفه از کارت جعلی معافیتش چشم پوشی کرد. کاش نمکدان نشکستن را قبل از فوتبال بازی کردن یاد میگرفت. کاش امثال خیابانی خود را سخنگوی ملت ندانند، که اگر احترام به مردم برای خیابانی ها اهمیت داشت تا حال بایستی پی برده باشند با این سطح سواد و اطلاعات مدتهاست دیگر در قواره ی یک مجری تخصصی فوتبال نیستند.
با همه ی اینها این بار اگر قهرمان شدیم دوباره ولیعصر منتظر همه ماست تا با همان لبخندها و فریادها کنار هم باشیم...خدا را چه دیدید؟ شاید دوباره این سنگر مشترک را ساختیم.