حالا عابدزاده بیست سال است از فوتبال خداحافظی کرده است. قبل و بعد از او دروازه بان های بزرگی وطیفه حراست از دروازه تیم ملی ایران را بر عهده داشته اند. اما نسل ما با حضور او بود که تردیدی در مورد حفظ دروزه نداشت، حتی اگر گاهی هم اشتباه می کرد.
عابدزاده امروز 54 ساله شده است و در گوشه ای سرسبز لب ساحل 180 باز می کند و وزنه می زند، اما باز هم حواس ما پرت اوست. مثل آن روزهای که روی سکوهای آزادی حتی اگر موقعیت مهمی روی دیگر دروازه در حال شکل گرفته بود، گوشه چشمان مان به این سو و گرم کردن های منحصر به فرد عقاب آسیا بود. مغناطیس عجیبی داشت؛ چشم آدم را به سوی خود خیره می کرد تا بخش مهمی از خاطرات شیرین فوتبال ایران بعد از انقلاب لقب گیرد.
نام عابدزاده با موفقیت عجین شده است. کافیست مرور کوتاهی داشته باشیم؛ قهرمانی پکن، قهرمانی استقلال در آسیا، بهترین روزهای پرسپولیس بعد از انقلاب، گذر از جهنم ملبورن و اولین پیروزی تاریخ در جام جهانی؛ رد پای احمدرضا را نمی بینید؟
عمر دروازه بانی اش خیلی بلند نبود. در اوج دچار مصدومیت شدیدی شد و بعد یک محرومیت عابدزاده را باز هم از فوتبال دور کرد. در سن 32 سالگی نیز برای همیشه با تیم ملی خداحافظی کرد.
اما ما با عابدزاده نمی باختیم، کابوس مهم ترین مهاجمان فوتبال اسیا بود. جاسم الهویدی، بشار عبداالله، سالم العنزی، سامی الجابر، هائو هایدونگ و بسیاری دیگر بارها مغلوب هنرنمایی عابدزاده می شدند. ما در آن سال هایی که داشتیم بزرگ می شدیم، دلمان به درخشش احمدرضا قرص بود و حالا در 54 سالگی هنوز هم او نگهبان دروازه قلب مان خطاب می کنیم.
آریا فاطمی مقدم
به گزارش سلام نو، اصولا هنگام حضور در مستطیل سبز به اصول چندانی پایبند نبود، گاهی دلش می خواست مهاجم حریف را دریبل بزند، گاهی برای نواختن ضربه ایستگاهی جلو می آمد و برخی روزها نیز حال شیرجه زدن نداشت و یک دستی توپ ها را جمع می کرد.
انگار این مجوز از خیل هوادارانش صادر شده؛ رابطه عابدزاده با طرفدارانش متفاوت از دیگران بود. او اگر حتی اشتباه بزرگی هم مرتکب می شد، آنقدر با اعتماد به نفس بلند شده و چپ چپ نگاه می کرد که ما فکر می کردیم محال است خطا از سوی احمدرضا باشد.
در یکی از حساس ترین بازی ملی یکهو در آزادی هوس دریبل کردن هری کیول به سرش زد؛ همان کارها که اگر یک دروازه بان بزرگ هم حالا انجام دهد به شدت مورد انتقاد قرار می گیرد. در جهنم ملبورن لبخند می زد و یک دستی توپ را جمع می کرد، اما نمی دانم چگونه بود که انگار هم ما راضی بودیم هم او.
کوه اعتماد به نفس بود؛ از همان روزی که با آن لباس سبز رنگ نوستالژیک در سال 68 یک تنه مقدمات پیروزی تام برابر استقلال در آزادی را فراهم کرد نشان داد برای پیروز شدن ساخته شده، برای احیای غرور.
پس تصمیم گرفتیم با او به جنگ قاتل همیشگی ایران، ماجد عبدالله مهاجم ترسناک عربستان برویم. در نیمه نهایی 88 باز هم طبق معمول آن سالها مغلوب رقیب سنتی شدیم، اما خوبی اش این بود که عابدزاده در سن 22 سالگی پنالتی کابوس آن سال های تیم ملی را مهار کرد. باخته بودیم اما حداقل فکر می کردیم با ماجد عبدالله مساوی کرده ایم.
بوی جام و پیروزی می داد. در میل خیل ستارگان پکن 90، آقای سبز رنگ درون دروازه آقایی می کرد. نقش قایقران و پیوس و محرمی و بیانی و ستاره های دیگر سر جایش، ما با جادوی پنالتی گیری های عابدزاده برای اولین بار بعد از انقلاب قهرمان شدیم.
ورود عابدزاده به دروازه استقلال مصادف با تغییر توازن قدرت در فوتبال ایران شد. کمتر از یک ماه بعد از انتقال او و در خرداد 69، آبی پوشان ابتدا ملوان و بعد در فینال لیگ قدس پرسپولیس را مغلوب کردند و بعد از سالها قهرمان شدند. مدتی بعد هم نوبت فتح آسیا رسید. عابدزاده آنجا با لباس بودو ایلگنری اش نگهبان دروازه تیم مرحوم پورحیدری بود و مطابق انتظار، حضور او مصادف با قهرمانی می شد.
انتقال به پرسپولیس یک بار دیگر سمت قدرت را تغییر داد. حالا نوبت قهرمانی های پیاپی در لیگ، صعودهای متوال به جمع 4 تیم برتر آسیا و شکست ناپذیری در دربی در اردوی قرمزپوشان فرا رسیده بود.
بعدها یک بار کازویوشی میورا را نیز با سر توپ جا گذاشت؛ فرمانده بود و هر کاری دلش می خواست می کرد. فقط باید عابدزاده باشی که در جریان دربی حواس دریبل کردن مهاجم استقلال به سرت بزند و مجتبی محرمی و دیرک دروازه جلوی رقم خوردن چنین فاجعه بزرگی را برایت بگیرند.