سلام نو – سرویس سیاسی: خورشید شانزدهم فروردین بالاخره طلوع کرد و اولین روز کاری پس از نوروز در حالی شروع شد که حداقل تهران و چند شهر بزرگ دیگر با ترافیک سنگین و حضور مردم در شهر رو به رو بودند. بسیاری با تماشای تصویر ترافیک تهران یا اداراتی که مملو از کارمند و مراجع است این نکته را یادآور میشوند که دولت و حسن روحانی این تصاویر را پیش از آغاز موج دوم کرونا به خاطر بسپارند.
در واقع آنها به رئیس دولت یاد آوری میکنند که تصمیمات نه چندان قاطع او و دولتش و اصرارش بر قرنطینه نکردن کشور باعث میشود روند کند شده پیشرفتِ کرونا دوباره سرعت بگیرد و پیک جدیدی برای این بیماری خلق شود. مردم و البته بخش قابل توجهی از تحلیلگران همچنان از روحانی میپرسند که چرا دولت هزینه قرنطینه را به جان نمیخرد تا یک بار برای همیشه افسار کرونا کشیده شود؟
حسن روحانی در یکی از جلسات ستاد کرونا این چنین به عدم برقراری قرنطینه اشاره میکند و میگوید:
نمی شد قرنطینه چینی در کشومان اجرا شود چرا که این مدل مخصوص خود چینی ها بود آنجا با شیوه و سیاست هایی که دارند شرایط اجتماعی که دارند می توانند به مردم بگویند در خانهها برای 15 تا 20 روز پلمب شود. در ایران و در هیچ کشور دیگری این کار امکان پذیر نیست بنابراین از این شیوه هیچ کشوری تبعیت نکرد و ما هم تبعیت نکردیم.
با این همه او با این پرسش رو به رو است که چرا مدل ایتالیایی، فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و حتی آمریکایی را اجرا نمیکند؟ چرا قواعد منع آمد و شد برقرار نمیشود و مشاغل مختلف به طور کامل تعطیل نمیشوند؟ چرا اعلام میشود که مشاغل تولیدی با رعایت ضوابط میتوانند از همین امروز شروع به کار کنند؟
واقعیت این است که حسن روحانی احتمالا "بیچاره" و "بدشانس"ترین رئیس جمهور ایران است. او رئیس جمهوری کند است که دولتی کندتر از خودش دارد. با این همه او به معنای تمام کلمه با موقعیتهایی رو به رو بود که در آنها "بیچاره" بوده و قدرت انتخاب چندانی نداشته است. در دیگر موقعیتها هم که توان انتخاب داشته چنان بد انتخاب کرده که در نهایت به "بیچارگی" دچار شده.
او در برابر انتخاب شدن ترامپ، خروجش از برجام، بیعملی اروپاییها در برجام و مجادلات نفتی دنیا عملا انتخاب و چارهای نداشت و ندارد. او همینطور به شدت بدشانس و کم اقبال هم بوده. با آن رای تاریخی در انتخابات رو به رو میشود اما قبل از انتخابات جدیترین حامی خود را از دست میدهد و بزگترین دست آوردش به باد میرود، موج حوادث مخرب طبیعی به طور گستردهای رشد میکند و ارشدترین چهره نظامی ایران در دوران او ترور میشود. کسی که اتفاقا روابط خوبی با او داشت و حضورش به معنای بالانس قدرت در نیروهای نظامی به خصوص سپاه بود.
این موارد را بگذارید در کنار ضعف حکمرانی دولت و نیروهای ناکارآمدی که روحانی از سر اجبار یا اختیار برای همکاری برگزید تا بدانید حسن روحانی در چه دوران ناخوشایندی سیر میکند و تا چه اندازه چارهای ندارد. از انتخاب اجباری وزیر علوم تا انتخاب اختیاری رئیس سازمان برنامه و بودجه او مجموعهای از ناکارآمدترین نیروها را در اطراف خود گرد آورد.
او حالا در مواجه با ویروس عالمگیر کرونا هم با چنین وضعی مواجه است. از یک سو میداند که باید برای مهار بیماری حضور مردم را به حداقل برساند و از سوی دیگر میداند کشور توان مالی اعمال چنین تصمیمی را ندارد. کشور توان مواجه با یک موج بیکاری گستردهتر از آنچه تاکنون پدید آمده را به هیچ وجه نخواهد داشت.
آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه در ردیف قدرتمندترین اقتصادهای دنیا هستند و به هر شکل توان حمایت مالی از مردم خود در دوران پسا کرونا را دارند، اما واقعیت این است که حتی اگر همین فردا هم تمام تحریمهای ایران لغو شود با وضعیت فعلی فروش نفت کشور با بدترین وضعیت اقتصادی خود مواجه است، وضعیتی که با مدیران ضعیف روز به روز تشدید میشود.
عباس عبدی، روزنامهنگار، با اشاره به این مسئله و محدودیتهای دولت در روزنامه شهروند مینویسد:
به راحتی میتوانیم توصیه کنیم که دولت شدیدترین فاصلهگذاری یا همان قرنطینه را به مدت طولانی تا رسیدن به نقطه صفر یا نزدیک به آن اجرا کند، ولی باید توجه کنیم هر کدام از این سطوح با زمانبندی آنها عوارض اجتماعی و اقتصادی خاص خود را دارد که پس از پایان ماجرای کرونا سیاستگذار باید پاسخگوی آنها باشد. آیا کسی مسئولیت این عوارض را از الان میپذیرد؟
در واقع عبدی تایید میکند که همه میدانند قرنطینه کامل بهترین انتخاب برای مهار کرونا است ولی آیا توان انجام این امر و مهمتر از آن توان پذیرش عواقبش برای تصمیمگیران وجود دارد؟ آن هم درست در شرایطی که از بدشانسی حسن روحانی کاسبترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا در قدرت است و حتی در چنین شرایطی راضی به رفع تحریمهای ایران نمیشود و اجازه اندک تنفسی را نیز از اقتصاد ایران گرفته.
این مسئله به معنای دفاع تمام قد و حتی نیم قد(!) از تصمیمات دولت و حسن روحانی نیست بلکه صرفا به این معنا است که دشواری شرایط موجود را به یاد داشته باشیم، دشواری که بخشی از آن محصول بیچارگی ناگزیر رئیس دولت و برآمده رخدادهای خارج از اختیار او و بخشی از آن محصول تصمیمات اشتباه و غیرشجاعانه و انتخابهای اشتباه او است.
روزگاری که حسن روحانی انتخابهای ضعیف میکرد و به عنوان نمونه سکان اقتصاد را به جای چهرههایی چون علی طیبنیا به دست محمد باقر نوبخت و دوستانش داد و سکان وزارت کشور را به رحمانی فضلی باید به این فکر میکرد که در چنین دورانی عواقب این تصمیمات را میبیند، عواقب مدیرانی که تخصص، آیندهنگری و شجاعت ندارند.