******
آقای میرسلیم! درسال های اخیر با طیف جدیدی ازسیاسیون در جریان اصولگرا رو به رو بوده ایم که با عناوینی چون انقلابی تر بودن یا اصولگراتر بودن و ...؛ السابقون این جریان را بعضا خانه نشین و منزوی کردند، حتی تعاریف خود را فقط به نگاه رهبری و نظام نزدیک می دانند و بقیه را با تخریب و افراطی گری طرد می کنند. تعریف شما از این طیف سیاسیون منتسب به اصولگرایان چیست؟ چقدر این نوع رفتارهای افراطی و تندروی برای کلیت نظام آسیب رسان و دردسرساز خواهد بود؟
هر جریان بدون شناسنامه یعنی بدون مجمع عمومی و شورای مرکزی شناخته شده و ثبت شده و بدون اساسنامه و مرامنامۀ رسمی و علنی، به هر عنوان که باشد با مردم سالاری دینی ناسازگار است چون قابلیت نقد و بهبود و تکمیل ندارد و سریعا به خودکامگی منجر می شود ولو افراد آن در ابتدا کاملا حسن نیت داشته باشند.
اصولگرایی، نو، کهنه و تر و خشک ندارد / کار تشکیلاتی قاعدهمند نباشد به هرج و مرج میرسد
کار تشکیلاتیِ سیاسی بویژه باید قاعده مند باشند و الا به هرج و مرج ختم می شود. توجه داشته باشید که اصولگرایی نو، کهنه، تر و خشک ندارد. اصولگرایی یعنی پایبندی به اصول دین در شعار و بویژه در عمل و اصول دین یعنی توحید و نبوت و معاد، و اضافه بر آنها اصول مذهب یعنی امامت و عدل، قابل کم و زیاد کردن نیست. آنها را باید درست فهمید و به مقتضای آنها عمل کرد، تقلیدی هم نیستند.
برخی اصولگرایی را نظیر محافظه کاری می دانند اما...
بعضی ها فکر کرده اند که مثلا اصولگرایی نظیر محافظه کاری است که به تقلید از نومحافظه کاری مثلا نواصولگرایی را مطرح کنند! اصول دین همیشه نو است، این ما هستیم که باید با قیام برای خدا، خود را از تارعنکبوت پوسیدۀ نفسانیات برهانیم و خود را نو کنیم.
اگر به اصول عمل شود، تندروها ظهور پیدا نمی کنند
برخی معتقدند که هویت اصولگرایان باید برای افکارعمومی باز تعریف شود، اینکه اصولگرایانی که طیف عاقل و معتدل هستند ویترین این جریان باشند نه تندروها. این بازتعریف را شما چقدر ضروری می دانید؟ زمان جداکردن خرج اصولگرایان از تندروها فرا نرسیده است؟
مشکل ما در تعریف و بازتعریف اصولگرایی نیست بلکه مشکل در عمل کردن به مقتضای اصول است تا تندروها ظهور پیدا نکنند. آری اگر در جامعه اصول فراموش شده باشد و عده ای خدانشناس در جامعه شروع به جولان دادن بکنند و کسی جلو آنها را نگیرد، عده ای به دستورهای پیامبر اعتنا نکنند و اخلاق را زیر پا بگذارند و هر خلافی را مرتکب شوند و آن را با حیله های مختلف توجیه کنند، عده ای دیگر اصلا قیامت را فراموش کنند و به خود اجازه دهند هر نوع ظلمی را در حق مردم مرتکب شوند و جامعه را به فلاکت سوق دهند و ارکان حکومت هم به مقابله با آنها برنخیزند و بدتر از آن برخی از عناصر وابسته به حکومت خود گرفتار همان غفلت و فراموشی شوند، طبیعی است که برخی به فکر اقدام مستقیم و به اصطلاح تندروی بیافتند.
تندروی عدهای محصول بی اعتنایی عملی برخی بهظاهر اصولگرایان به قواعد اصولگرایی است
پس مسامحۀ دولت در پاسداشت از مقررات و در خدمت درست به مردم، مماشات مجلس در مقابل با ناکارآمدی های مجریان و آلودگی قضات و وکلای دادگستری به رشوه و عدم برخورد با مفاسد و خلافها و جرائم، موجب مأیوس شدن مردم از کارآمدی حکومت در کل و پدیدارشدن تندروی ها می شود. امروز آنچه ضروری است فلسفه بافی و وقت گذراندن برای باز تعریف ها نیست ، پایبندی به اصول در عمل است که باید از خردسالی بدان توجه و بر مبنای آن آموزش و تمرین داده شود و سپس در جامعه مستمرا به وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر عمل شودتا افکار عمومی هم سامان یابد. تندروی عده ای در واقع محصول بی اعتنایی عملی برخی از به ظاهر اصولگرایان به قواعد اصولگرایی است.
بارها نسبت به تضعیف سرمایه اجتماعی هشدار دادم
آقای میرسلیم! در چند سال اخیر بارها از سوی چهره های مختلف سیاسی فارغ از گرایش های سیاسی نسبت به بی اعتمادی عمومی نسبت به حاکمیت سیاسی هشدارها و انذارهایی داده شده است، شما این نگرانی ها را احساس می کنید؟ قکر می کنید در گام دوم انقلاب آیا باید به سمت بازسازی اعتماد عمومی حرکت کرد؟
اینجانب شخصا بارها درباره تضعیف سرمایه اجتماعی هشدار دادهام. موضوع بی اعتمادی نسبت به حکومتی یکی از ابعاد کاهش سرمایۀ اجتماعی است و ما برای هر اقدامی بویژه اقدامات اصلاحی و رفع کاستی ها، به همکاری مردم نیازمندیم چون نظام ما مردم سالاری دینی است، اگر سرمایۀ اجتماعی از جمله اعتماد عمومی ضعیف شده باشد به کار بستن راهحلها بسیار دشوار می شود حتی اگر آن راهحلها منطقی و درست باشد.
رهبری در بیانیه گام دوم بر تقویت اعتماد عمومی تاکید دارند
نگرانی از این است که فکر کنیم بدون سرمایۀ اجتماعی می توان مشکلات اقتصادی را برطرف کرد و انحرافات را رفع نمود. این نگرانی را قبل از همه مقام معظم رهبری احساس کردند و سپس سعی کردند در بیانیۀ گام دوم به جامعه، به ویژه آنها که متعهد و درد آشنایند، مطلب را برسانند. بنابراین سر تلازم موفقیت درگام دوم انقلاب، تقویت اعتماد عمومی است.
حکومت ما حزبی نیست که احزاب خاصی را مسئول شرایط پیش آمده بدانیم
نقش احزاب و جریانات سیاسی در کاهش این بی اعتمادی چقدر بودهاست؟ فکر می کنید زمان عبور از دوگانه های اصلاح طلب اصولگرا و باز تعریف های جدید رسیدهاست؟ این شعار"اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا" میتواند یک نمونه از برون داد این بی اعتمادی باشد؟
احزاب سیاسی تشکیلاتی مردمی اند و نه حکومتی که ممکن است مورد استقبال مردم قرار گیرند و مجلس و حکومت را تصاحب کنند. درکشور ما حکومت حزبی وجود ندارد یعنی مردم در انتخابات به افراد رأی می دهند و نه احزاب؛ علت آن هم بها ندادن به احزاب در قانون انتخابات وجایگاه مردمی نسبتا ضعیف احزاب در بین مردم است. به مناسبت انتخابات گروه های سیاسی تقریبا همفکر دورهم جمع میشوند تا بنابه اقتضای قانون انتخابات بتوانندکرسی هایی از مجلس را به دست آورند؛ بدین ترتیب ما شاهد شکلگیری جبهۀ به اصطلاح اصولگرا وجبهۀ به اصطلاح اصلاحطلب هستیم. این جبهه ها کارکرد حزبی ندارند و لذا بعد از انتخابات اغلب تعطیل یا متلاشی می شوند . بنابراین حکومت ما حزبی نیست و امروزه نمی توان حزب خاصی را مسئول شرایطی که پیشآمده است کرد.
جبهه هم ذاتا پاسخگو نمی تواند باشد چون اختلاف نظرهای عمدۀ سیاسی بین احزاب تشکیل دهندۀ آن وجود دارد. تنها تأثیری که می تواند داشته باشد این است که کل یک جبهه در اثر عمللکرد ناشایست منتخبان وابسته به جبهه، بدنام شود و در نتیجه در انتخابات بعدی، آن جبهه دیگر نتواند آراء مردم را به خود جلب کند همانطورکه برای اصلاح طلبان در انتخابات اخیر رخداد. توجه داشته باشیدکه برنامه هایی که جبهه ها وعده می دهند بسیار کلی است برخلاف برنامه های احزاب که در جزئیات وارد می شود و مسئولیت می پذیرد.
نیاز به بازتعریف فلسفی اصلاح طلبی و اصولگرایی نیست اما...
این روش تشکیل جبهه با ائتلاف برخی تشکل های سیاسی فقط برای رأی آوردن فهرست انتخاباتی مناسب است ولی کارکرد حزبی آن خیلی ضعیف است اما عملکرد منتخبان بر روحیۀ مردم و اعتماد عمومی اثرگذار است و به نام "حزب" تمام می شود اما کدام حزب؟ البته احزاب از یک نظر دیگر بر تقویت بی اعتمادی موثرند:مردم توقع دارند که احزاب به عنوان تشکیلات سیاسی مردمی بیانگر مشکلات و مطالبات آنها باشند و متأسفانه عملکرد اغلب احزاب ما در این بخش نیز ضعیف بوده است. بنابراین موضوع باز تعریف فلسفی اصلاح طلبی و اصولگرایی مطرح نیست، تعریف آنها روشن است ودرکتاب جریان شناسی فرهنگی پس از انقلاب بدان اشاره کافی شدهاست اما جبهه ها باید خود را باز تعریف کنند و جامعه به جای مواجه بودن با مثلا دو جبهه با تعریف گنگ، مواجه با دو یا سه حزب قوی و متشکل با برنامه و مرامنامه و اساسنامۀ مشخص باشد و بتواند تکلیف خود را با آنها روشن نماید و از آنها بازخواست کند و آن احزاب هم با تمام حیثیت سیاسی اجتماعی خود جوابگو باشند.
در مردم سالاری، حزب جایگاه بسیار مهمی دارد زیرا سرنوشت کشور به دست مردم است و مردم به کمک نمایندگانشان این وظیفۀ اساسی را انجام می دهند. بنابراین تشکیلات سیاسی و فرآیند انتخابات، و قوانین آنها اگر مهمترین قوانین نباشند جزو مهمترین قوانین به حساب می آیند و تا موقعی که این دو قانون به صورت جامع اصلاح نشوند؛ کار جمهوری اسلامی به سامان نمی رسد و اعتماد عمومی مستحکم نمی تواند بشود.
برای برخی حزب یعنی خودشان به علاوه عده ای پادو، مانند ناپلئون!
در کشور ما افرادی ذاتا با تشکیلات مخالفند زیرا در تشکیلات باید خود را منطبق با آراءِ جمع کنند و آنها چون خود را در مقام ریاست و فرماندهی می بینند. این ویژگی را برنمی تابند و سریعا متمایل به خودکامگی می شوند و برای کشور فاجعه می آفرینند، برای آنها حزب یعنی خودشان به علاوۀ عده ای پادو! مانند ناپلئون که می گفت: قانون منم! عقب ماندگی ما و تأسف مردم و بی اعتمادی آنها به همین خودکامگی ها و کیش شخصیت روسا برمی گردد.
چرا برخی هنوز شاهنشاهی فکر می کنند و فخر می فروشند
رهبر فقید انقلاب برای ما جمهوری اسلامی را پسندیده است و مقام معظم رهبری سی سال است برای استحکام آن حرص می خورد ولی خیلی از ما هنوز شاهنشاهی فکر می کنیم و فخر می فروشیم و تکبر می ورزیم! نمی خواهیم بپذیریم که مسئول و کارگزار بودن یعنی نوکری مردم و خدمتگزاری آنها به مفهوم واقعی کلمه.
تاخیر در تعامل بین عقلای سیاست، بازسازی افکار عمومی را مشکل تر می کند
زمان دورهمی عقلای قوم سیاست نرسیده است؟ برای بازسازی اعتماد عمومی؟
وای به حال جامعه ای که عقلا و علما و نخبگان سیاسی آن به جای تعامل برای کشف مسائل و چاره جویی مشکلات و کوشش برای دستیابی به کمال، هرکدام به انزوا بخزند و مدهوش یکی از انواع خودبینی شوند. یقینا تأخیر در این تعامل بازسازی اعتماد عمومی را مشکل تر می کند.
/خبرآنلاین
به گزارش سلام نو؛ رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه و نماینده منتخب تهران در مجلس یازدهم با تاکید براینکه بازسازی اعتماد عمومی نیازمند تعامل بین عقلای سیاست است، میگوید:«وای به حال جامعه ای که عقلا و علما و نخبگان سیاسی آن به جای تعامل برای کشف مسائل و چاره جویی مشکلات و کوشش برای دستیابی به کمال، هرکدام به انزوا بخزند»
به گزارش خبرآنلاین، گلایه دارد، از آنها که هنوز شاهنشاهی فکر می کنند و به جای مسئول بودن و تلاش برای استحکام نظام، غرق در تکبر و غرور هستند، تاکید می کند اگر به اصول و قواعد اصولگرایی عمل شود، تندروها فرصت ظهور و بروز پیدا نمی کنند، اعتقادی به نواصولگرایی و واژه هایی این چنینی ندارد و می گوید«اصولگرایی، نو، کهنه و تر و خشک ندارد»....اینها بخشی از اظهارات مصطفی میرسلیم، چهره شاخص حزب موتلفه اسلامی و نماینده تهران در مجلس آینده است.
او که در انتخابات ۹۶ هم کاندیدای ریاست جمهوری شده بود اما رأی لازم را کسب نکرد، معتقد است باید به سمت بازسازی اعتماد عمومی برویم، همان نکته ای که رهبری نیز در بیانیه گام دوم بر آن تاکید دارند.
معتقد است نیاز به بازتعریف فلسفی اصلاح طلبی و اصولگرایی نیست اما این را هم تاکید می کند که«بهتر است جامعه به جای مواجه بودن با مثلا دو جبهه با تعریف گنگ، مواجه با دو یا سه حزب قوی و متشکل با برنامه، مرامنامه و اساسنامۀ مشخص باشد و بتواند تکلیف خود را با آنها روشن نماید و از آنها بازخواست کند.»
آنچه می خوانید مشروح گفتگوی خبرگزاری خبرآنلاین با مصطفی میرسلیم است؛