خطبه در ابتدای آفرینش آسمان و زمین و آدم
فَمِنْ خُطْبَه لَهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ
از خطبه های آن حضرت است
یَذْکُرُ فِیهَا ابْتِداءَ خَلْقِ السَّماءِ و الاَْرْضِ وَ خَلْقِ آدَم، وَ فیها ذِکرُ الْحَـجِّ
که در آن ابتدای آفرینش آسمان و زمین و آدم را توضیح می دهد و یادی از حج می کند
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی لا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَ لا یُحْصی نَعْماءَهُ
خدای را سپاس که گویندگان به عرصه ستایشش نمی رسند، و شماره گران از عهده شمردن
الْعادُّونَ، وَ لا یُوَدّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ، الَّذی لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ،
نعمتهایش برنیایند، و کوشندگان حقّش را ادا نکنند، خدایی که اندیشه های بلند او را درک ننمایند،
وَ لایَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، الَّذی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ، وَ لا نَعْتٌ
و هوش های ژرف به حقیقتش دست نیابند، خدایی که اوصافش در چهارچوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف
مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ، وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ. فَطَرَ الْخَلائِقَ
درنیاید، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگیرد. با قدرتش خلایق را
بِقُدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّیاحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدانَ اَرْضِهِ.
آفرید، و با رحمتش بادها را وزیدن داد، و اضطراب زمینش را با کوه ها مهار نمود.
اَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ، وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدیقُ بِهِ، وَ کَمالُ التَّصْدیقِ
آغاز دین شناخت اوست، و کمال شناختش باور کردن او، و نهایت از باور کردنش
بِهِ تَوْحیدُهُ، وَ کَمالُ تَوْحیدِهِ الاِْخْلاصُ لَهُ، وَ کَمالُ الاِْخْلاصِ لَهُ
یگانه دانستن او، و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلای اخلاص به او
نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَهِ کُلِّ صِفَه اَنَّها غَیْرُ الْموْصُوفِ، وَ شَهادَه
نفی صفات (زائد بر ذات) از اوست، چه اینکه هر صفتی گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفی شاهد
کُلِّ مَوْصُوف اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَهِ. فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ،
بر این است که غیر صفت است. پس هر کس خدای سبحان را با صفتی وصف کند او را با قرینی پیوند داده،
وَ مَنْ قَـرَنَهُ فَقَدْ ثَنّـاهُ، وَ مَنْ ثَنّـاهُ فَقَـدْ جَـزَّاَهُ، وَ مَـنْ
و هرکه او را با قرینی پیوند دهد دوتایش انگاشته، و هرکه دوتایش انگارد دارای اجزایش دانسته، و هرکه او را دارای
جَزَّاَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَیْهِ، وَ مَنْ اَشارَ
اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده، و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته، و هر که برای او
اِلَیْـهِ فَقَـدْ حَـدَّهُ، وَ مَـنْ حَـدَّهُ فَقَـدْ عَـدَّهُ،
جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هرکه محدودش بداند چون معدود به شماره اش آورده،
وَ مَنْ قالَ: فیمَ؟فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قَالَ: عَلامَ؟ فَقَدْ اَخْلی مِنْهُ.
وکسی که گوید: درچیست؟حضرتش رادرضمن چیزی درآورده، وآن که گفت:برفرازچیست؟آن را خالی از او تصورکرده.
کائِنٌ لا عَنْ حَدَث، مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَم، مَعَ کُلِّ شَیْء لا بِمُقارَنَه،
ازلی است و چیزی بر او پیشی نجسته، و نیستی بر هستی اش مقدم نبوده، با هر چیزی است ولی منهای پیوستگی با آن،
وَ غَیْـرُ کُلِّ شَـیْء لاَ بِمُزایَلَه، فاعِـلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکـاتِ
و غیر هر چیزی است امّا بدون دوری از آن، پدیدآورنده موجودات است بی آنکه حرکتی کند و نیازمند
وَ الاْلَهِ، بَصیرٌ اِذْ لا مَنْظُورَ اِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ اِذْ لاسَکَنَ
به کارگیری ابزار و وسیله باشد، بیناست بدون احتیاج به منظرگاهی از آفریدهایش، یگانه است چرا که او را مونسی
یَسْتَأْنِسُ بِـهِ وَ لایَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.
نبوده تا به آن انس گیرد و از فقدان آن دچار وحشت شود.