قبل از عراقی، پدرش در خواب دید که امیرالمومنین، علی بن ابیطالب (ع)، با مجموعه ای از دوستان خود در یک باغ نشسته است و او در آنجا ایستاده شخصی طفلی را آورد و در نزد امیرالمومنین بر زمین نهاد؛ و امیر امیرالمومنین بچه را برداشت و از او به عنوان پدر عراقی یاد کرد و کودک را در کنار او قرار داد و اظهار داشت: بستان عراقی ما را نیکو محافظت فرما که جهانگیر خواهد بودن.
هنگامی که عراقی به دنیا آمد و پدرش به صورتش نگاه کرد، چهره کودک نو پایی را دید که امیر المومنین آن را نوید داده بود.
عراقی در سن 5 سالگی به مکتب خانه رفت و در مدت 9 ماه قرآن را حفظ کرد. او قرآن را چنان خیال انگیز می خواند و گریه می کرد که همه انسانها را مجذوب ساخته بود. در سن 8 سالگی در همدان مشهور شد. او هر روز پس از نماز شب، قرآن را در مسجد قرائت می کرد و تعداد زیادی از افراد در اطراف او جمع می شوند. روزی او در حال خواندن قرآن و تلاوت سوره طاها بود که در آن حال جمعی از یهودیان از آنجا میگذشتند. در این لحظه در آیه 127 سوره ) و همچنین کیفر میدهیم کسانی را که اسراف کردند و به نشانه های پروردگار عالم نگرویدند، چه عذاب قیامت سخت تر و پاینده تر است.
سه نفر از کسانی که این آیه را شنیدند به مسجد آمدند و مسلمان شده اند.
در هفده سالگی بر تمام علوم آگاه بود تا آنجا که در همدان در دانشکده این شهر تدریس می کرد.
زندگی فخرالدین عراق
وی در نوجوانی و بعداً به عنوان یکی از شاگردان شیخ شهابالدین سهروردی و در آینده پیرو شاگردان شیخ بهاءالدین زکریا ملتانی شد.
پس از درگذشت شیخ بهاءالدین زکریا ملتانی، عراقی برای زیارت خانه خدا از عمان عازم حج شد و از همانجا به سرزمینهای رومی و عثمانی و ترکیه و شهر قونیه و شهر دوقات و از آنجا به مصر سفر کرد؛ که در نهایت به شام سفر کرده است.
او حتی در زمان اقامت در آسیای صغیر (ترکیه )، روابط زیادی با مولوی داشت، نویسنده کتاب مشهور مثنوی مولوی و علاوه بر این در قونیه تحت نظر شیخ صدرالدین قونیوی تحصیل کرده است.
عراقی قصیده ای در مدح شیخ صدرالدین قونیوی دارد که با ابیات زیر شروع می شود:
دل ترا دوست تر ز جان دارد جان ز بهر تو در میان دارد
مرهمی، پیش از آنکه از تو دلم پیش صدر جهان فغان دارد
عراقی فرد صاحب کمال بود که بزرگان درخصوص او بسیارگفته اند و در این مجال جای نمیگیرد.
ساز طرب عشق که داند که چه ساز است
کز زخمه او نه فلک اندر تک و تاز است
سرانجام، در سن هفتاد و هشت سالگی، در روز هشتم ذیالقعده در شهر دمشق در سال 688 هجری، جان خود را تسلیم کرد، در حالی که از وی قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات، مقطعات، رباعیات، لمعات فراوانی مانده است. وی پس از آن در قبرستان صالحیه دمشق در جنب مزار، شیخ محیالدین بن العربی که 50 سال قبلتر درگذشته بود، در قبرستان صالحیه دفن شد.