پوریا صف آرا - سهشنبه بیستم اسفند ماه سال هزار و سیصد و نود و هشت روز خاصی برای همه ما بود، همه مایی که دل در گرو صدای محمدرضا شجریان داشتیم و داریم و آرزو میکنیم که کاش او بار دیگر از تخت بر میخواست و آوازی نو میخواند و در این زمستان طولانی و دشوار نویدِ بهار میداد.
سهشنبه بیستم اسفند ماه سال هزار و سیصد و نود و هشت آلبوم «خراسانیات» از مجموعه آثار مشترک محمدرضا شجریان و زندهیاد پرویز مشکاتیان منتشر شد، آلبومی که در سال 1365 ضبط و تا به حال منتشر نشده بود.
آنچنان که از نام کار هم پیدا است این آلبوم حال و هوای خراسان را دارد، جایی که شجریان و مشکاتیان از آنجا آمدهاند و تعلق خاصی نیز به آن دارند. نکته قابل توجه دیگر این است کار در دوران همکاری شکوهمند شجریان و مشکاتیان رخ داده، دورانی که به باور عموم منتقدان و علاقمندان موسیقی، دوران اوج هر دو استاد بوده و بهترین آثارشان در همین دوران و در همکاری با یک دیگر خلق شده.
شجریان و مشکاتیان در دهه شصت آثاری چنان درخشان خلق کردند که نه تنها از بهترین آثار کارنامه هر دو نفر بلکه از برترین آثار موسیقی ایران هستند. آلبومهایی چون بیداد، آستان جانان، سرّ عشق (ماهور)، نوا، دستان، گنبد مینا، دود عود، جان عشاق و قاصدک حاصل این همکاری کم نظیر بود.
اما چرا یک دهه بعد از وفات مشکاتیان و در بستر بودن محمدرضا شجریان اثر مشترک این دو همچنان مهم و شورانگیز است و توجهها را به خود جلب میکند؟
شاید یک بار گوش دادن به خراسانیات پاسخ این پرسش را از نظر تکنیکی بدهد. خراسانیات آلبومی استاندارد و دلنشین است که همچون دیگر آثار این دو چیزی بر موسیقی ما اضافه میکند.
اما بخش اصلی پاسخ به این پرسش به جایگاه خاص شجریان در موسیقی ایران مربوط است، جایگاهی که بیشباهت به جایگاه فردوسی در ادبیات نیست و حتی شاید از او نیز رفیعتر باشد. فردوسی در دوران تاخت و تاز بر زبان فارسی کاخی ساخت که همچنان استوار است و منجی این زبان شد، شجریان نیز با صدای خود موسیقی ملی ایران را از نو زنده کرد و به میان مردم آورد.
به گواه عموم اساتید و منتقدان شجریان نه تنها میراثداری امین و بینظیر برای سنت موسیقی ایرانی است بلکه آن را به نقطهای بالاتر از آنچه بوده رسانده. واقعیت نیز چنین است. محمدرضا شجریان نه تنها از نظر حسن شهرت و محبوبیت در نقطهای کم نظیر و دست نیافتنی ایستاده، بلکه از نظر استادی در موسیقی نیز به قلهای رسیده که بعید است سالهای سال کسی بتواند حتی به آن نزدیک شود.
به تعبیر خود شجریان بخش دیگری از شهرت او به آوازهایی است که نخوانده. مسئلهای که نشان میدهد انتخابهای درست و کم نقص شجریان در هنر و البته غیر هنر بوده که او را به قلههای کم نظیر موسیقی رسانده است.
قدرت کم نظیر چنین شخصیتی است که در ترکیب با مشکاتیان همچنان شوق آور و شکوهمند است. وقتی آلبومی ناشنیده از او منتشر میشود انگار بخشی از شاهنامه پیدا شده یا شعری تازه از حافظ به ما رسیده. شجریان از آن دست هنرمندانی است که میتوان به هم عصر بودن با او بالید، هنرمندی که از چهارچوب زمان خارج شده و در کنار چهرههایی چون سعدی، حافظ، فردوسی، تاج اصفهانی و علی حاتمی بر قلههای فرهنگ ایرانی نشسته و با جان خود ستونهای این فرهنگ را استوارتر کرده.
شاید تنها نقدی که بتوان به شجریان کرد این است که هیچ کدام از شاگردانش نتوانستند راه او را ادامه دهند و میراثدار او باشند. چیزی که انگار خود شجریان هم نسبت به آن بی میل نبود. شاگرد ممتاز مکتب محمدرضا شجریان فرزندش همایون بود، فرزندی که امروز در دنیایی بسیار متفاوت سیر میکند.
در انتها شاید بد نباشد توصیف شجریان را از زبان نزدیکانش مرور کنیم. داریوش پیرنیاکان، نوازنده تار و سهتار، استاد دانشگاه و پژوهشگر موسیقی ایرانی که سابقه همکاری با شجریان را دارد در توصیف او میگوید: اگر استادی ایشان در زمینه کاری را کنار بگذاریم، (چراکه میدانیم در آواز بیرقیب هستند)، پی میبریم این فقط بخشی از شخصیت استاد است و بخش عظیم شخصیت ایشان، انسانیتشان است؛ انسانی دوستداشتنی، فروتن، به تمام معنا و البته همسفری خوب، کسی که آنقدر خاکی و متواضع است که شما هیچوقت احساس نمیکنید در کنار یک استاد پرآوازه بیبدیل و موسیقیدانی بزرگ نشستهاید. در کنار شجریان بهعنوان یک انسان کامل، اخلاق آموختهام و احترام زیادی برایش قائلم و دوستش میدارم. این یک بعد شخصیتی آقای شجریان است؛ بعد انسانی.