سردار احمد کاظمی یکی از سرداران خوشنام سپاه پاسداران بود که در دفاع مقدس به عنوان فرمانده لشگر 8 نجف خدمات زیادی به کشور ارائه داده بود. او در حالی که تنها 47 سال سن داشت در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی ارومیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
به گزارش سلام نو، او از سال 72 تا 76 به مدت چهار سال فرمانده قرارگاه حمزه بود و پس از آن به مدت سه سال فرماندهی لشگر 14 امام حسین را عهده دار شد. شهید کاظمی در پنج سال آخر زندگی خود فرماندهی نیروی سپاه پاسداران را بر عهده داشت. او در دوران فعالیت در سپاه پاسداران، ۳ نشان فتح دریافت کرد و آخرین درجه نظامی وی نیز تا سال ۱۳۸۴ سرتیپی بود
شهید کاظمی هم مثل خیلی از جوانان در روزهای انقلاب مشغول تحصیل بود. اما پس از آنکه جرقه های انقلاب پیدا شد در کنار مردم به مبارزه علیه طاغوت پرداخت. پس از پیروزی انقلاب هم خیلی زود راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در ابتدای راه به کردستان رفت تا پاسخ درخوری به دشمنان داخلی انقلاب بدهد. مستند کوی سنجق با موضوع عملیات پاک سازی کردستان و بازگشت امنیت به این منطقه در اوایل دهه هفتاد و نقش احمد کاظمی در این عملیات ساخته شده است.
او در ادامه به جبهه های جنوب رفت تا در خط مقدم با متجاوزان در سمت هایی مختلف بجنگد. شهید کاظمی، با شروع جنگ تحمیلی، با یک گروه نفره در جبهههای آبادان حضور یافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز کرد
دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف، یکسال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه از جمله سمت هایی است که احمد کاظمی در دفاع مقدس بر عهده داشته است.
او بارها از ناحیه دست، پا و کمر مجروح شد و در حین این رشادتها یکی از انگشتانش هم قطع شد. سردار کاظمیهمچنین در سال ۱۳۷۲ با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کرد.
رهبر انقلاب درباره آخرین دیدار شهید کاظمی با ایشان گفته اند: دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم. یکی اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشمهای شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند! فاصلهی بین مرگ و زندگی، فاصلهی بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات میکنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضیها واقعاً روسفید خدا را ملاقات میکنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند. ما باید سعیمان این باشد که روسفید خدا را ملاقات کنیم؛ چون از حالا تا یک لحظهی دیگر، اصلاً نمیدانیم که ما از این مرز عبور خواهیم کرد یا نه؛ احتمال دارد همین یک ساعت دیگر یا یک روز دیگر نوبتِ به ما برسد که از این مرز عبور کنیم. از خدا بخواهیم که مرگ ما مرگی باشد که خود آن مرگ هم انشاءاللَّه مایهی روسفیدی ما باشد. انشاءاللَّه خدا شماها را حفظ کند.
در وصیت نامه این شهید بزرگوار آمده است: خداوندا فقط میخواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق. نمیدانم چه باید کرد، فقط میدانم زندگی در این دنیا بسیار سخت میباشد.
واقعاً جایی برای خودم نمییابم هر موقع آماده میشوم چند کلمهای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمیدانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید میکردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.
راستی چه بگویم، سینهام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود میدانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب ماندهام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.