دختر بچه 2.5 ساله که نامادری داشت مرگ مشکوکش به بازپرس اطلاع داده شد وقتی به صحنه رفتند تابلوی عکسی دقیقا داخل سر او فرورفته بود.

امید آرمین / ساعت 8 صبح بود که مرگ مشکوک یک دختربچه 2.5 ساله به بازپرس پژوهش مخابره شد.

وقتی خودش را به ساختمانی رساند که حادثه رخ داده بود، مردی گریان با لباس‌خواب و زنی با مانتو و روسری نامرتب را دید.

به گزارش سلام نو، پسربچه‌ای هم آرام در گوشه‌ای کز کرده بود، امیدوار بود این پسربچه صحنه حادثه را ندیده باشد، اما خون‌هایی که روی پاهای او مالیده شده بود، کاملا نشان می‌داد او این صحنه وحشتناک را دیده است. هیچ‌کدام کفش و دمپایی به پا نداشتند و جالب این که در مسیر در ورودی ساختمان ردپای خون‌آلود هر سه آنان مشخص بود، ردپای مردانه، زنانه و کودکانه را می‌شد به راحتی تشخیص داد.

ردپاها را تعقیب کرد. خانه آنان در طبقه اول بود. آینه دکور تزیینی شکسته بود و می‌شد حدس زد که درگیری‌ در آن خانه رخ داده است.

باید به اتاق بچه ها می رفت. چشمانش را باز و بسته کرد و داخل اتاق شد. از صحنه‌ای که می‌دید به خود لرزید. جسد دختربچه‌ای در حالی که سرش روی بالش و بدنش به صورت طاقباز روی تشک بود در سمت راست او دیده می‌شد و تابلوی عکسی دقیقا داخل سر او فرورفته بود.

تابلوی بزرگی بود و عکس زن جوانی داخل آن دیده می‌شد، کناره‌ها و قاب این تابلوی آلومینیومی و گوشه‌های آن خیلی تیز به نظر می‌رسید.

فاصله بخش فوقانی سر دختربچه تا دیوار کمتر از 15 سانتی متر بود و در امتداد افتادن تابلو و در ارتفاع بیش از یک متری جای میخ روی دیوار دیده می‌شد که رنگ و گچ اطراف آن ریخته شده بود.

رختخواب دختر کوچولو دقیقا زیر این تابلو قرار داشت و صحنه طوری بود که نشان می‌داد قاب عکس به خاطر سنگینی میخ را از جا کنده و روی سر دختربچه افتاده است.

بازپرس روی دو زانو نشست و به جسد نزدیک‌تر شد. خون زیادی اطراف سر ستاره کوچولو را قرمزرنگ کرده بود و روی موکت طوسی‌رنگ ردپای زن، مرد و کودک که همگی انگار بالای سر جسد رفته و به آن خیلی نزدیک شده بودند، طوری که پاهایشان خون‌آلود شده بود، دیده می شد وقتی به پشت قاب عکس نگاه کرد، میخ را دید که در جای حلقه مخصوص قاب گیر کرده است و ته نوک تیز آن گچی است.

بازپرس از سروان نادری شنید پسربچه چیزهایی از دعوای شبانه نامادری‌اش با پدرش گفته و این را پدر این دختربچه نیز تایید کرده است، اما شهلا شوکه شده و حرفی نمی‌زد.

مسعود که گریان بود گفت: صبح بود که پسرم وحشت زده بیرون از اتاق دوید. من و شهلا به اتاق رفتیم. همسرم بهاره را که دید خودش را روی او انداخت. نامادری بود اما دوست اش داشت. هم نوازش و هم تنبیه اش می کرد.

مسعود با گریه درباره شکسته شدن آینه گفت: زنم دیشب به مادر بچه ها بی‌احترامی کرد، بهاره را هم به فحش گرفت. سیلی آرامی هم به سعید زد. من در حمایت از آن ها زدم و آینه را شکستم، بعد هم خوابیدم. همسرم هم قرص خورد و خوابید فکر نکنم بیدار شده باشد.

بازپرس پژوهش سراغ نامادری قدبلند بهاره رفت ! شهلا گفت: یک سال پیش با آگاهی از این که مسعود دو بچه دارد با او ازدواج کردم. مثل مادر بودم نه این که بچه ها را دعوا نکنم. پدرش هم در این مدت گاهی از دست بچه‌ها خسته می‌شد، حتی به بهاره رحم نمی‌کرد و او را کتک می‌زد. اگر خوابش می‌آمد یا خسته بود اصلا حوصله‌های نق‌نق‌های بچه را نداشت.

شهلا ادامه داد: پدرش بی توجه بود حتی جای قاب عکس بد بود.

آن قدر گفتم که زبانم مو درآورد. همه فکر می‌کردند با عکس مادر بچه‌ها موافق نیستم. دیشب با شوهرم قهر بودم. من قرص می‌خورم تا بخوابم، اما فکر کنم یک بار بیرون آمدم و به دست شویی رفتم.

مسعود دو بار به بهانه این که نمی‌خواهد در اتاق باشد، از اتاق بیرون رفت. بقیه را نمی‌دانم صبح هم انگار با شنیدن فریاد پسرش خیلی زود از خواب بیدار شده است، حس پدرانه بود، چون خوابش خیلی سنگین است.

بازپرس سراغ سعید رفت:

- تو آبجی‌ات را دوست داشتی؟

خیلی دوست اش داشتم، اما اونا نه!

- اونا کی هستند؟

بابام یه ذره و این شهلا خانم هیچ چی!

- چرا چنین فکری می‌کنی؟

همیشه می‌گفت بهاره شبیه مامان آرزو است و دعواش می‌کرد.

- می‌دونی مامانت کجا رفته؟

خاله می‌گفت که پاقدم بهاره نحس بود و اون مرد. ما بیمارستان بودیم خیلی تنها شدم.

- شهلا تو را هم دعوا می‌کند؟

: هم من و هم بهاره را، بابام را هم دعوا می‌کرد. دیشب بزن،بزن بود و بهاره با گریه خوابید.

- از مردن بهاره ناراحتی؟

خیلی، اما راحت شد. خاله می‌گفت که مردن بعضی‌ وقت‌ها بهتره! از همون اول بدشانس بود و برای من هم بدشانسی آورد. الان ناراحتم، خیلی!

- شب کسی به اتاقتان نیامد؟

نمی‌دونم خواب بودم، اما اکثر شب‌ها یا بابام یا شهلا می‌آمدند و سرک می‌کشیدند.

بازپرس دیگر کاری آن جا نداشت. خانه را ترک کرد و سوار ماشین شد تا به اداره برود. هنوز از کوچه خارج نشده بود که دنده‌عقب گرفت.

بازپرس پژوهش در جمع ماموران تشخیص هویت، کلانتری و دکتر جنایی چند سوال عجیب و غریب از پدر بهاره پرسید. بعد خیلی آرام و آهسته گفت ستاره به قتل رسیده است و این یک حادثه نیست.

همه حیرت زده شدند و عجیب این که بازپرس وقتی دلیل اش را گفت، پدر بهاره روی دو زانو نشست و با گریه اعتراف کرد به خاطر ناآرامی های بهاره و خشم از دعوای شبانه با شهلا کم آورده است و وقتی بالای سر بهاره رفته و از او خواسته آرام شود، عصبی شده و او را با ضربه قاب عکس کشته است.

پاسخ

در صحنه قتل دیده شد که سر بهاره تا دیوار 15 سانتی متر فاصله دارد و ته نوک تیز میخ قاب عکس گچی است.

پس قاب عکس حتی اگر میخ داخل دیوار لق شده باشد، در صورت کنده شدن به دو شکل باید فرود می آمد، یکی مماس با دیوار که در این صورت با افتادن روی زمین یعنی حدفاصل 15 سانتی متری سر بهاره با دیوار باید بخش شیشه اش روی صورت دخترک می افتاد و در شکل دیگر اگر حتی طوری کنده می شد که مماس با دیوار پایین نمی آمد باز هم باید با شیشه روی صورت بهاره می افتاد که با این شکل قتل همخوانی نداشت./رکنا

کد خبرنگار: ۲۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***