سلام نو – سرویس بینالملل: جرمی کوربین انتخابات را باخت تا طرفداران جوانش در حزب کارگر شاهد سقوط سخت او باشند، همانطور که اوجگیری جذاب او را از نزدیک تماشا کردند. همان طرفدارانی که امیدوار بودند با تکیه بر جرمی کوربین در سمت درست تاریخ بیاستند و با شکست بوریس جانسون یکی از چپگراترین نخست وزیران تاریخ بریتانیا را به مجلس بفرستند و از بریگزیت جلوگیری کنند، اما در نهایت موفق به چنین کاری نشدند.
در انتخابات اخیر بوریس جانسون یکی از بزرگترین پیروزیهای حزب محافظهکار در چند دهه اخیر را رقم زد و باعث شد تا حزب کارگر یکی از تلخترین شکستهای تاریخ را تجربه کند، شکستی که به معنای نه بزرگ بریتانیا به چپهای رادیکال و شخص جرمی کوربین بود.
کوربین هرچند ضدجنگ و طرفدار برابری بود ولی رهبری غیرمنعطف، غیرکاریزما و نه چندان جذاب بود که تبدیل به بزرگترین نقطه ضعف حزب کارگر شد.
این شکست نه تنها تاثیراتی بزرگ و غیرقابل انکار بر بریتانیا و آیندهاش دارد بلکه درسهایی بزرگ، مهم و قابل توجه برای کشورهای دیگر از جمله ایران دارد.
پیروزی بوریس جانسون این هشدار را به همه تحلیلگران سیاسی داد که به انتظار استیضاح ترامپ ننشینند و روی یک بازی از پیش باخته قمار نکنند.
وقتی بوریس جانسون در سیستمی مانند انگلیس توانست از مصاف انتخاباتی سربلند خارج شود، چرا ترامپ موفق نشود همین کار را در آمریکا بکند؟ او از جانسون باهوشتر، قدرتمندتر و البته محبوبتر است و در دوران چهار ساله خود دست آوردهای بسیار بیشتری از دوست انگلیسی خود داشته باشد.
شاید برخی بگویند او استیضاح خواهد شد، اما آنان که سیستم سیاسی آمریکا را میشناسند میدانند استیضاح رئیس جمهور به خودی خود امری دشوار است و وقتی هدف استیضاح کسی مثل دونالد ترامپ باشد این کار دشوارتر هم خواهد شد.
با این وضعیت بازی استیضاح ترامپ در نهایت نه تنها باعث شکست او نخواهد شد بلکه توان این را دارد که به ویترین تبلیغات انتخاباتی او بدل شود تا او جای پا خود را در میان بدنه رای خود محکمتر از قبل کند و بر روی نسیم ملیگرایی سوار شده و دوباره اوج بگیرد.
این حرفها البته نافی احتمال برد رقبای ترامپ نیست ولی گره زدن معادلات سیاست خارجی خود به باخت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری قماری است که احتمال پیروزی در آن بسیار اندک است و منطقی به نظر نمیرسد.
اما ایران و کشورهایی مثل ایران با ادامه حضور ترامپ و جانسون در قدرت چه باید بکنند؟ واقعیت این است که شبح راستگرایی افراطی قرار نیست به سادگی دست از سر جهان بردارد و راه مقابله با آن نه مقاومت کور و نه حمله کور است. تنها با خردورزی میتوان برای گریز از راستگرایی راهی جست. راهی که فرانسه، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی و برخی کشورهای عربی هر کدام به گونهای در پی آن هستند.
اما شاید این سوال پیش بیاید چرا مقاومت یا حمله کور پادزهر راستگرایی افراطی در شرایط فعلی نیست؟ واقعیت این است که هر کنش حداکثری و کوری در برابر این هیولای بی شاخ و دم باعث فعالتر شدن ساختارهای دفاعی آن میشود، ساختارهای دفاعی عظیمی که شامل بزرگترین رسانهها و امپراطوریهای مالی دنیا میشود و در برابر جرمی کوربین نیز حسابی فعال شد.
برهمین اساس شاید بتوان بهترین نیروها برای عقب راندن راستگرایان افراطی را نیروهای راست و چپ میانهرو دانست که امکان ارتباط برقرار کردن با گروههای مختلف اجتماعی را دارند و میتوانند بدنه رای و البته حامیان بزرگ راستگرایان را با تزلزلی جدی مواجه کنند که در نهایت باعث به حاشیه راندن آنها شود.
این سیاست میتواند در ایران توسط نیروهای ملی و میانهرو پیگیری شود، نیروهایی که هم مورد قبول حاکمیت باشند و هم تا حدی از گزند نیروهای رادیکال دور باشند.