به نوعی هرچه بگویند گرانی اتفاق نمیافتد، باید واقعیت را در نظر گرفت. اکنون طرح سه فوریتی عدم افزایش قیمتها را یکی از همکاران تهیه کرده. اما مگر اقتصاد، دستوری است؟ به عنوان مثال شما بنزین را لیتری هزار و پانصد تومان میزنید که ۴۰۰ لیتر برای رانندگان تاکسی در نظر گرفته شده که در واقع مصرف یک هفته آنهاست. به نوعی بعد از آن باید بروید و لیتری ۳ هزار تومان بنزین بزنید. این به معنای آن است، مسافری که قبلا با هزار تومان جابهجا میکردید را اکنون باید با ۳ هزار تومان جابهجا کنید یا اینکه به طور میانگین حداقل کرایه باید دوبرابر شود.
حال شما میخواهید به راننده تاکسی بگویید، تو حق نداری اضافه کنی؟ خب میگوید باشه، حق ندارم؛ در خانه مینشینم و کار نمیکنم. همچنین مغازهداری که سوار ماشین میشود، وقتی دو برابر پول بنزین میدهد، در زمان فروش جنس، از آنجا که تاثیر پذیرفته، جنس خود را گران میکند. پس به اینصورت قیمت اجناس گران میشود؛ فقط کارمندان و کارگران حقوقبگیر هستند که یک حقوق ثابت دارند. به نوعی هرچیزی که با بنزین، نفت و فراوردههای نفتی در ارتباط باشد، گران میشود. این موضوع طبیعی است، مگر اینکه بخواهیم بگوییم دو دو تا چهار نمیشود. البته ما در کشورمان در حال زدن همین حرف هستیم و میگوییم که دو دو تا چیزی میشود که ما میگوییم.
چرا در اتفاقات مختلف، از مکانیزمهای رسانهای اقناع مردم، کمتر از مکانیزم برچسبزنی که به نوعی تحریککننده هم هست، استفاده میشود؟
راهی برای اقناع وجود ندارد. خیلی ساده است؛ چه چیز را باید اقناع کنند؟ وقتی شما به طور ملموس چیزی را احساس میکنید، حال آنها بیایند و توضیحاتی را مطرح کنند؛ ولی افکار عمومی اقناع نمیشود. حال تلویزیون هرچیز که دلش میخواهد بگوید. در این میان دیگر بخشها هم نتوانستهاند اطلاعات را خوب و شفاف به مردم ارایه دهند.
پروانه سلحشوری ضمن بیان اینکه در کشور ما اقناع افکار عمومی جایگاهی ندارد، گفت: این تلویزیون رسانه ملی و متعلق به مردم نیست چراکه اصلا افکار عمومی و حرف مردم را منعکس نمیکند و به شخصه نمیدانم که از کجا آمده است! به نوعی تلویزیون جزیرهایست که فقط اخبار مختص به عدهای را پوشش میدهد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، در دنیای امروز رسانهها به عنوان مهمترین ابزار اطلاعرسانی به شمار میآیند که به نوعی اقناع افکار عمومی در طرحهای مختلف از طریق آنها انجام میشود. در کشورهای دموکراتیک، حاکمیت قبل از اخذ تصمیمات کلان از طریق رسانهها با مردم به گفتگو پرداخته و به پرسشهای موجود پاسخ میدهد. در چنین شرایطی مردم خود را جزئی از حاکمیت دیده و در تصمیمات مهم کشورشان به ایفای نقش میپردازند. به این ترتیب در این کشورها اقناع افکار عمومی رخ داده و کمتر شاهد نارضایتیهایی از سوی مردم هستیم. مناظره تلویزیونی بین موافقان و مخالفان طرحهای کلان دولت از جمله برنامههایی است که میتواند اقناع افکار عمومی را به همراه داشته باشد. گفتگو با پروانه سلحشوری (نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی) حول مزیتها و حواشی که ممکن است، اطلاعرسانی رسانهها از طرحهای کلان دولت به همراه داشته باشد، انجام شد.
اساسا اقناع افکار عمومی جایگاهی ندارد
مردم باید از تصمیمات تبعیت کنند
طبیعتا تصمیمات هر دولتی در موضوعات مختلف، موافقان و مخالفانی دارد. به همین دلیل این تصمیمات ممکن است بعضا با بروز نارضایتیهایی از سوی مردم همراه شود. در این شرایط برگزاری مناظره تلویزیونی بین موافقان و مخالفان طرحهای کلان دولت، میتواند سبب اقناع افکار عمومی شود. آیا امکان پیادهسازی این مکانیزم در ایران وجود دارد؟
معمولا در کشورهایی که دموکراتیک هستند و از رسانههای صوتی و تصویری آزاد برخوردارند، معمولا بدون در نظر گرفتن افکار جمعی، چنین تصمیمات مهمی صورت نمیگیرد. به نوعی آنها از قبل برای اخذ تصمیمات مختلف نظرسنجیهایی دارند که در آنها با مردم صحبت شده و آمادهسازی صورت میگیرد. اما در سیستم کشور ما که تقریبا در دنیا منحصر به فرد بوده و فکر نمیکنم در هیچ کجای دنیا به این صورت باشد، اساسا اقناع افکار عمومی جایگاهی ندارد. یعنی برای دستاندرکاران مهم نیست که افکار عمومی و مردم از تصمیمات مختلف رضایت داشته باشند. چنین موضوعی در کشور ما معنی ندارد و مردم باید از تصمیماتی که گرفته میشود، تبعیت کنند. به همین دلیل چنین مناظرههایی شکل نمیگیرد. علاوه بر این، مگر صداوسیما چقدر مخاطب دارد که بخواهد مناظرهای ترتیب دهد که در آن از نیروهایی که منتقد هستند نیز دعوت شود. معمولا چنین کاری انجام نمیدهند.
اکنون هم که تقریبا تمام نظام با هم متفقالقول هستند و برنامههایی در حال اجراست که اساسا از نظر من اصلا افکار عمومی در آنها معنی ندارد که حال بخواهند مناظره هم برای آن برگزار کنند. ولی خب اگر مناظرههایی برگزار شود، قطعا آن قشری که فکر میکنند نادیده انگاشته شدند، احساس دیگری پیدا میکنند. این قشر به خصوص در بین نخبگان کشور، یک جامعه جوان تحصیلکرده، تعداد زیادی اساتید دانشگاه و سایر اقشار فرهنگی و اجتماعی که سطح انتظارشان متفاوت از آن چیزی است که در تلویزیون گفته میشود. بنابراین اگر چنین مناظراتی شکل گیرد، میتواند تاثیرگذار باشد. حتی من فکر میکنم در مورد همین افزایش قیمت بنزین، اگر به جای تصمیم ناگهانی، به صورت علمی با مردم صحبت میشد، شاید آنها هم تا حدی اقناع میشدند و این همه آسیب به کشور وارد نمیشد. ولی خب باید بگویم تصمیمگیریها به صورتی انجام میشود که اساسا در آنها مردم به صورت افرادی که چیزی نمیدانند، فرض میشوند. به نوعی که انگار، چینش قدرتی وجود دارد که فکر میکند دانایان کشور هستند و خیر و صلاح کشور را تشخیص میدهند. به این ترتیب آنها هستند که باید تصمیم بگیرند و مردم هم باید تبعیت کنند.
مردم حقایق را با پوست و گوشت و استخوان لمس میکنند
ممکن است مردم را ناآگاه ببینیم
اگر در طرحهای مختلف دولت، مردم از سوی رسانهها انباشت اطلاعاتی شوند، به نوعی به همه سوالات آنها پاسخ داده شده و همین موضوع سبب میشود تا نارضایتی از سوی ناآگاهی رخ ندهد. فکر میکنید شفافیت رسانهای تا چه اندازه سبب همسو شدن مردم و دولت میشود؟
این حرف مبنی بر نارضایتیها از ناآگاهی را اصلا قبول ندارم چراکه الان ما یک قشر متوسط داریم و تقریبا مسئولان نظام نیز حداقل جزو همین طبقه به شمار میآیند و به هیچ وجه از طبقه فرودست جامعه نیستند. این آمار به جز آن ۴ درصدیهایی است که آقای قالیباف عنوان میکردند و البته خودشان هم جز همان طبقه هستند. ولی چیزی که مهم است، این بوده که ما از زاویه دید خودمان ممکن است مردم را ناآگاه ببینیم. اتفاقا مردم با پوست و گوشت و استخوان خود حقایق را لمس میکنند.
به عنوان مثال وقتی بنزین ۳ هزار تومان میشود، من که جزو طبقه متوسط بالا هستم، ممکن است اذیت شوم و فشاری را متحمل شوم، ولی اگر چند جا صرفهجویی کنم، میتوانم گذران زندگی خوبی داشته باشم ولی آن روستاییانی که باید از یک مکان به مکان دیگر بروند، برای همین جابهجایی باید هزینه گزافی بپردازند. خب این هزینه را باید از کجا بیاورند؟ آن کارگری که ماهی دو میلیون تومان حقوق میگیرد، از کجا باید این هزینهها را تامین کند؟
این شیوه از آگاهیسازی به درد مردم نمیخورد
هزینه دکتر، دوا، حمل و نقل، مسکن و خورد و خوراک را در نظر بگیرید، امروزه با دو میلیون تومان چگونه میتوان گذران زندگی کرد؟ خانوادههای چند نفرهای که کارگر هستند، یا روستایی و بیکارند، از کجا بیاورند و زندگی را بگذرانند؟
از نظر ما وقتی پولی نباشد که دولت بخواهد هزینه کند، گذران زندگی برای خیلی از مردم سخت میشود، درواقع مردم، خودشان و زندگی که با آن درگیر هستند را میبینند. به همین دلیل است که روز به روز خط فقر پایین میآید و وضع بدتر میشود. مسئولان باید به این فکر بیفتند که باید فکری کرد. ما یک جزیره نیستیم که بتوانیم همه چیزمان را خودمان اداره کنیم. در این مدت که اینترنت قطع بود، خیلی از کسب و کارهای اینترنتی فلج شده بودند. چه کسی قرار است آسیبی که این کسب و کارها میبینند را جبران کند؟ برای این کاربران ضرورت دارد که اینترنت قطع نشود. این همه به این دلیل است که بین دولت و ملت شکاف شدیدی وجود دارد، آگاهیسازی به روش موجود، آگاهیسازی نیست که به درد مردم بخورد.
این همه گرایش به سمت رسانههای بیگانه چطور به وجود آمده؟
تلویزیون حرف مردم را منعکس نمیکند
تلویزیون به عنوان رسانه ملی که قرار است نماینده همه افکار عمومی باشد، تا چه اندازه با پوشش رسانهای خود میتواند در شرایط بحرانی مردم را به آرامش دعوت کند؟ آیا تلویزیون در اتفاقات مختلف نقش خود را به درستی ایفا کرده است؟
بارها گفتهام که من تلویزیون نگاه نمیکنم اما به نظرم این تلویزیون اصلا رسانه ملی و متعلق به مردم نیست چراکه اصلا افکار عمومی و حرف مردم را منعکس نمیکند و به شخصه نمیدانم که از کجا آمده است! به نوعی تلویزیون جزیرهایست که فقط اخبار مختص به عدهای را پوشش میدهد.
فکر میکنید این همه گرایش به سمت رسانههای بیگانه چطور به وجود آمده است؟ دلیل دارد چون تلویزیون خودمان اخبار درست را منعکس نمیکند. گاهی اوقات کانالهای مختلف تلویزیون را رصد میکنم تا ببینم چه برنامههایی برای مخاطب عامی که میخواهد تلویزیون را تماشا کند، دارد. ولی متاسفانه علیرغم بودجه فراوان این رسانه، از نظر کیفیت بسیار ضعیف است، پس مخاطب چه چیز را باید نگاه کند؟ البته از سویی خوشحالم چراکه این قطعیهای اینترنت و نبودن برنامههای مختلف در تلویزیون، شاید سبب شود تا مردم به کتاب خواندن روی بیاورند. چون ما عادت کتابخوانی نداریم، حداقل شاید به اینصورت عادت کنیم و به دوران کتابخوانی برگردیم. در گذشته که امکاناتی نبود، مردم بیشتر کتاب میخواندند، چه خوب که اکنون نیز به کتاب خواندن برگردیم.
مجلس هم مقصر است
نحوه اطلاعرسانی طرحهای مختلف دولت را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این اطلاعرسانی به صورتی بوده که بتواند از نارضایتیها جلوگیری یا آنها را کنترل کند؟
من دوران آقای هاشمی ایران نبودم، ولی زمان آقای خاتمی و احمدینژاد و اکنون را که بررسی میکنم، باید بگویم در زمان آقای خاتمی اصولا طرح مخاطرهآمیزی نداشتیم و کشور در یک روال طبیعی کار میکرد. اگرچه برای آقای خاتمی دردسر درست میشد و تیر ماه هفتاد و هشت هم شاهد اعترضات دانشجویی بودیم ولی قطعا به این صورتی که با آقای روحانی مخالفت میشود، نبود.
ما در زمان آقای احمدینژاد هم افزایش قیمت بنزین را شاهد بودیم و نباید بگویند که قیمت بنزین برای اولین بار در دولت آقای روحانی گران شده است. در زمان آقای احمدینژاد، بنزین لیتری ۱۰۰ تومان در نرخ سهمیهای به ۴۰۰ و بنزین آزاد به ۷۰۰ تومان رسید. یعنی ما شاهد یک افزایش ۴ برابری و ۷ برابری بودیم. درحالیکه در زمان آقای روحانی بعد از یک وقفه بسیار طولانی افزایش قیمت بنزین را شاهد بودیم. متاسفانه در چهار، پنج سال گذشته، هیچ افزایشی نداشتیم، این کاری که باید در ۶، ۷ سال صورت میگرفت، یک دفعه انجام شد. البته در این اتفاق ما مجلسیها هم مقصر بودیم، چراکه ما هم در دو سه سال اخیر اجازه افزایش قیمت را ندادیم. ما در آن زمان مخالف افزایش قیمت بنزین بودیم، چراکه میگفتیم، افزایش قیمت مصادف با افزایش سایر قیمتهاست. چون به تجربه در طول سالها این موضوع به ما ثابت شده است که هرگونه افزایش قیمت بنزین، منجر به افزایش سایر قیمتها میشود.
بیاعتمادی چند برابر شده است
یک تفاوت عمدهای که دوران آقای احمدینژاد با الان دارد، این بود که اولا تحریم میتوانست دور زده شود. همچنین در زمان ایشان ما هنوز باقیماندهای از دوران طلایی آقای خاتمی را داشتیم و قیمت نفت هم بسیار بالا بود. یعنی وضعیت بحرانی نشده بود که اعتراضات خیلی گسترده شود. چندجایی را آتش زدند ولی یک نصفه روز بیشتر به طول نیانجامید و نارضایتی موجود خیلی هم شیوع پیدا نکرد چراکه از قبل آن خیلی در این باره بحث شده بود. همچنین در مجلس هفتم درباره آن بحث شده و در زمان آقای خاتمی مقدمات آن با نظر کارشناسان تصویب شده بود. به نوعی مردم آمادگی افزایش قیمت را داشتند. یعنی اینگونه نبود که ناگهان بگویند، قرار است افزایش قیمت داشته باشیم و شب و نصفه شب یک دفعه افزایش قیمت دهند. خب مردم واقعا بیاعتماد میشوند، هرچند بگوییم ما میتوانیم اعتراضات را خاتمه دهیم و به شرایط عادی بازگردیم.
تلویزیون با پیامهایش روی ذهن افراد کار میکند
یعنی چیزی که شما به طور ملموس احساس میکنید را با هیچ صداوسیما و رسانهای هم نمیتوان درست کرد. بهطور ملموس میتوان حس کرد که تلویزیون هژمونی دارد و پیامهایی میدهد که روی ذهن افراد کار کند. البته نه تنها در ایران، بلکه در تمام دنیا نیز به همین صورت است. به نوعی رسانهها در تمام دنیا در خدمت دولتها هستند تا بتوانند اقناع افکار عمومی را به وجود بیاورند. ولی اقناع وقتی ایجاد میشود که شما تجربه شخصی در آن رابطه نداشته باشید. وقتی تجربه شخصی در رابطه با موضوع وجود دارد، اقناع هم به وجود نمیآید.