زندگی شخصی شاملو
پدر احمد شاملو افسر ارتش بود از همین روی خانوادهاش هرگز نتوانستند مدتی طولانی در جایی ماندگار شود و به همین دلیل تحصیلات شاملو بصورت نامنظم انجام شد.
احمد شاملو سه بار ازدواج نمود که در سال ۱۳۲۶ ازدواجش با اشرف الملوک اسلامیه بود.
از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰ با طوسی حائری زندگی نمود.
و در نهایت با آیدا سرکیسیان از سال ۱۳۴۳ و تا انتهای زندگانی اش یعنی سال ۱۳۷۹ زندگی نمود.
شاملو دارای سه پسر به نام های سیاوش ، سامان ، سیروس و یک دختر به نام ساقی می باشد.
علت شهرت احمد شاملو
شهرت احمد شاملو به دلیل نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن اشعاری با نام شعر سفید سپید یا شعر شاملویی که از مهم ترین قالب های شعری این دوره محسوب می شود می باشد احمد شاملو در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تاثیر نیما به شعر نیمایی روی آورد وی با رها کردن وزن اشعارش به صورت پیشرو سبک نویی را به شعر معاصر فارسی معرفی کرد .
مجموعه آثار احمد شاملو کتاب کوچه که به زبانهای فنلاندی ، ارمنی ، روسی ، رومانیایی ، هلندی ، کردی و ترکی ترجمه شد، می باشد.
فیلمنامه نویسی شاملو
شاملو به مدت دو سال از سال ۱۳۳۱ در سفارت مجارستان مشاور فرهنگی شد وی نیز در سینما فعال بود و برای فیلمسازانی از جمله ایرج قادری ، ساموئل خاچیکیان و ناصر ملک مطیعی فیلم نامه نوشته است.
شاملو همیشه فردوسی و سعدی را سخت می نکوهید و شاعرانی اروپایی چون پل الوار و فدریکو گارسیا لورکا را می ستود و در اواخر عمر از سبک موسیقی کلاسیک ایرانی بیزاری می جویید.
او در سیاست دو گانه عمل می نمود: ضد حکومت ایران شعر می سرود و در عین حال مخارج درمانی خود را از سفارت ایران می گرفت .
فوت احمد شاملو
سرانجام احمد شاملو به دلیل یک دوره طولانی بیماری در سن ۷۴ سالگی در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
بارها سنگ قبر او توسط افرادی ناشناس شکسته شد.
مجموعه اشعار شاملو
از دیگر کتابهای احمد شاملو میتوان به هوای تازه آیدا در آینه همچون کوچه ای بی انتها اشاره کرد.
بعضی از اشعار احمد شاملو
شبانه
من سرگذشتِ یأسم و امید
با سرگذشتِ خویش:
میمُردم از عطش،
آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم
میخواستم به نیمهشب آتش،
خورشیدِ شعلهزن بهدرآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم
با سرگذشتِ خویش
من سرگذشتِ یأس و امیدم…
اشعار زیبای شاملو
راز
با من رازی بود
که به کو گفتم
که به چا گفتم
تو راهِ دراز
به اسبِ سیا گفتم
بیکس و تنها
به سنگای را گفتم
با رازِ کهنه
از را رسیدم
حرفی نروندم
حرفی نروندی
اشکی فشوندم
اشکی فشوندی
لبامو بستم
از چشام خوندی