در کشور قانون اساسی و برخی قوانین سنگ جلوی پای احزاب هستند اما در همین جدال نابرابر احزاب سعی میکنند که کماکان نفس بکشند و ناگهان در همین فضای جدال، شعسا هم سنگی بزرگتر شده است و در حال نابودی همین اندک مجرای تحزب است. جریان اصلاحات این روزها بیش از هرچیز از فقدان برنامه و استراتژی رنج میبرد و این برنامهها و استراتژیها از دل احزاب و اتاقهای فکر حاصل میشود نه از دل شوراهای انتخابات محور!
تغییرات شعسا به شرح آنچه که رفت همین اندک فضاهای در اختیار احزاب را هم نابود خواهد کرد و با فقدان تشکیلات، جریان اصلاحات را بیش از پیش به یک غول مبدل میکند که مغز ندارد و صرفا دست و پاست و افراد در آن به جزیرههای جدا از هم تقسیم میشوند که هیچ بستری برای همفکری و تولید اندیشه ندارند و صرفا به انتخابات فکر میکنند بدون انکه به این مسئله بپردازند که انتخابات برای چیست!
خطر تغییرات کنونی شعسا حتی از نفس شکلگیری شعسا هم بیشتر است چرا که در حال پاشیدن رنگ دموکراتیک بر یک ساختار فکسنی و باسمهای غیر شفاف است، و هرکس که اندک علاقهای به اصلاح امور و دموکراتیکسازی ساختارها داشته باشد باید مقابل این طرح بایستد و تا انحلال شورایعالی سیاستگذاری و بازگرداندن نقش احزاب به آنها از پا ننشیند چرا که اینگونه طرحها بیش از پیش جریان اصلاحات را در منجلاب عملگرایی مطلق و انتخاباتمحوری فرو خواهد برد.
در بحبوحه انقلاب پنجاه و هفت بود که محمدرضا پهلوی برای آرام کردن فضای جامعه دست به یک سری تغییرات زد، اما همانطور که انقلابها نابهنگاماند و یا خیلی زودند و یا خیلی دیر، تغییرات حاکمان هم معمولا دیرند و به جای آرام کردن فضای انقلابی به آنها سرعت می بخشند. از آن جمله میتوان به نخست وزیری شاپور بختیار اشاره کرد که سبقهاش به جبهه ملی بازمیگشت که جزو اپوزوسیون محمدرضا پهلوی به حساب میامدند اما پهلوی دوم امید داشت که با میدان دادن به امثال وی و آزادی وسیع زندانیان سیاسی، فضا را آرام کند و به اصطلاح بگوید "پیام انقلاب شما مردم ایران را شنیدم" اما تمام این اقدامات عملا چرخهای انقلاب را با سرعت بیشتری به چرخش درآورد و پایه و اساس حکومت پهلوی را نابود کرد تا حدی که مردم در خیابان این شعار را میدادند که "ما میگیم شاه نمیخوایم، نخستوزیر عوض میشه! ما میگیم خر نمیخوایم، پالون خر عوض میشه! نه شاه میخوایم نه شاپور، لعنت به هرچی مزدور!
حکایت محمدرضا پهلوی و تغییراتش اما این روزها به نحو دیگری در اردوگاه اصلاحطلبان در حال وقوع است و در حالیکه اصل شورای عالی زیر سوال است و فاقد مشروعیت محسوب میگردد عدهای در حال تزئین و تغییر آن هستند که به نوعی بازهم برنامه انتخاب بین بد و بدتر را اجرایی کنند. شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان که پس از انتخابات سال نود و دو به ریاست محمدرضا عارف و پیشنهاد اعضای حقیقی توسط سیدمحمد خاتمی شکل گرفته بود از همان ابتدا مورد انتقاد شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب بود چرا که در مقابل شفافیت نسبی احزاب، فرآیند انتخاب اعضای شعسا کاملا سلیقهای و به جای شایستگی بر اساس سطح تقرب افراد صورت میگرفت، چه انکه در سالهای اخیر افرادی عضو این شورا شدهاند که نام برخی از آنها حتی برای فعالین سیاسی هم ناآشنا بوده است چه رسد به اینکه در سطح جامعه شناخته شده باشند، توجیه اما این بود که محبوبیت و مشروعیت این افراد از برخی احزاب بیشتر است و طنز ماجرا همینجاست که گروهی که ادعای دموکراتیکسازی کشور را دارد در جمع خود به صورت لوییجرگه و ریش سفیدی عمل میکند و یک شخص منفرد، بر یک تشکیلات ارجح دانسته میشود، برون داد یک همچین رویه غیردموکراتیکی در طول تاریخ مشخص شده است، شکست؛ دستاورد تمامی سیستمهایی است که بر انتخاب یک فرد بنانهاده شدهاند!
دست گل شعسا که در لیست مجلس و شورای شهر به آب انداخته شد هم مشخص است، تا حدی که اعضای این لیستها و حامیانشان از سطح فقدان دستاورد ملموس، به تکاپو افتادهاند تا حتی تغییرات طبیعی اجتماعی را هم به خود نسبت بدهند و آن را به عنوان دستاورد لیست امید حقنه کنند.
در حالیکه همگان بر ناکارآمدی شعسا و نامشروع بودن آن اتفاق نظر داشتند، این روزها خرگوشی جدید از کلاه این شورا درآمده است و مسببان دیروز لیست مجلس و شورایشهر امروز به منتقدان درجه یک مبدل شدهاند و ادعا دارند که باید بدنه اصلاحطلبان را در انتخاب اعضای لیست مشارکت داد و از این طریق به بهبود عملکرد این شورا پرداخت اما تشخیص صلاحیت اعضای این بدنه با کیست؟
بله با خود اعضای شعسا که مشروعیتشان زیر سوال است!
بگذارید با یک مثال مسئله را بهتر درک کنیم، فرض کنید بین فرد الف و فرد ب نزاعی وجود دارد، فرد ب میگوید من الف را برای داوری قبول ندارم چون خود وی در این دعوا منافعی دارد و فرد الف بگوید مشکلی نیست، من افراد ج،د، ه را انتخاب میکنم که این شورا در رابطه با دعوای ما تصمیمگیری کند! هر فردی که اندک آشنایی با اصول منطق داشته باشد متوجه میشود که فرد الف به راحتی شورای حل اختلاف را مهندسی میکند با این تفاوت که علی رغم انباشت اختیار انتخاب اعضای شورا، مسئولیت پاسخگویی را هم از خود سلب کرده و نهایتا میگوید من تصمیمگیر نبودم شورا تصمیم گرفته است! مشخص است که اینجا یک تدلیس سیستماتیک صورت پذیرفته است.
با تغییر رویه شعسا، با اینکه پایه و اساس مشروعیت اعضای فعلی این شورا و عملکرد گذشته آنها زیر سوال است و این افراد نشان دادهاند که صلاحیت تصمیمگیری در رابطه با جریان اصلاحات را ندارند، حال چگونه همین اعضایی که فاقد مشروعیت و کارآمدی هستند میخواهند بدنه اصلاح طلبی را شناسایی و در این شورا مشارکت دهند؟! آیا از فردا باید شاهد شبکهسازی اعضای این شورا باشیم؟! اگر قرار بر این رویه است پس کل احزاب اصلاحطلب را تعطیل کنیم و کار را به دست آقایان بدهیم که تنها کاویژهشان انتخابات و لیستبندی است و کرکره احزاب که پایه و اساس دموکراتیزاسیون هستند را پایین بکشیم!