برای رابرت و تیفانی ویلیامز از مونتورزویل، پنسیلوانیا، این چیزی بیش از یک تمرین فکری بود. در ماه مه، بانک آنها به طور تصادفی 120000 دلار به حساب آنها واریز کرد. در حالی که هیچ کس دقیقاً نمیداند که چرا این اتفاق افتاد، طبق گفته های پلیس، همه ما می دانیم که آنها بعد چه کردند. گفته میشود ویلیامزبه جای اطلاع دادن به بانک، ثروت بادآورده را با خرید یک خودروی شاسی بلند، دو اتومبیل دو دیفرانسلی و یک کامپر و موارد دیگری گذراند. آنها همچنین ظاهراً 15000 دلار را به دوستانشان که به نیاز به پول داشتند، دادند.
آنها با اتهامات سرقت جنایی و هزینه های اضافه برداشت بیش از حد از بانک روبرو هستند.
رابرت ویلیامز روز دوشنبه به دادگاه وابسته به WNEP در خارج از دادگاه به CNN گفت: "تمام حرف من این است که به ما مشاوره غیر قانونی دادند و آخر کار هم خوب از آب درنیامد."
تحقیقات در مورد رفتارهای اجتماعی انسان نشان میدهد که ما نباید از کاری که آنها انجام داده اند، شگفت زده شویم. اما نباید خیلی سریع نیز نتیجه گیری بدبینانه درباره بشریت را از این داستان به دست آوریم.
انسانها انصاف را ترجیح می دهند
علی رغم وسوسه مفت، بهره برداری از دیگران برای سود شخصی، تحسین برانگیز یا فضیلت تلقی نمی شود و در اکثر شرایط، چیزی را مفت به دست آوردن به اندازه کسب درآمد مناسب و عادلانه احساس خوبی ندارد.
براساس تحقیقات روانشناسی و علوم اعصاب و روان، مردم در واقع با انگیزه اساسی برای همکاری و انتخاب هایی که عادلانه بوده و در خدمت منافع بیشتر عموم باشند متولد میشوند. نوزادان بسیار کوچک، افراد دوستانه و مفید را نسبت به افراد شرور ترجیح میدهند، و کودکان به طور مرتب به بیگانگان بدون اینکه از آنها خواسته شود و یا تشویق بشوند کمک می کنند. انزوای اجتماعی غیرقانونی (به عنوان مثال تنهایی، حبس) ذاتاً مجازات تلقی می شود، در حالی که داشتن یک دوست نزدیک چالش را آسانتر می کند.
به خاطر وجود نوروپپتیدی به نام اکسی توسین، مردم روابط قابل اعتماد را شکل میدهند و همچنین برای دوست داشتن، تشویق و تسکین همدیگر را لمس می کنند. همه این اعمال به منظور تقویت و حفظ طولانی مدت تعلقات اجتماعی صورت میگیرد. وقتی مردم سخاوتمندانه عمل میکنند، برای حفظ عدالت یا رسیدن به یک هدف مشترک، کاری انجام دهند، مسیرهای پاداش در مغز آنها لذت را درمی یابد. همین عصب جمجمه، که سیگنالهای کلیدی بین مغز و بدن را منتقل می کند، به طور ذاتی سیستم هایی را برای آرامش شخصی با مسیرهایی که مراقبت و محبت بین فردی را پیوند میدهند، پیوند میزند. در سطح جهان، هرچه ساکنان خیرخواه در کشورهای مختلف بیشتر باشند، سطح سعادت ملی آنها نیز بیشتر است.
به نظر میرسد انسان ها یک گونه عمیقاً اجتماعی هستند. "اجتماعی" ذاتی ما می خواهد که نگران رفاه دیگران و مراقبت از اجتماع باشیم، از سخاوتمند بودن لذت ببریم، و زمینه های عادلانه را که با چندین سیستم بیولوژیکی گره خورده است و برای اطمینان از موفقیت تولید مثل جمعی ما تحول یافته اند، ترجیح بدهیم.
در عین حال، انسان از تجربه یاد میگیرد و با ویژگی های پویا تنظیمات جسمی و اجتماعی خود سازگار می شود. به عنوان مثال، هنگامی که ما احساس تهدید می کنیم، سیستمهای بیولوژیکی ما برای حفظ خود در اولویت سیستم هایی قرار می گیرند که به ما در ارتباط اجتماعی کمک می کنند.
در تصمیم گیری، ما به شدت تحت تأثیر چگونگی تنظیم چارچوب امور و آنچه در بین اطرافیان وجود دارد، قرار می گیریم.
با توجه به مجموعه پیچیده شرایط روزانه و انتخاب ها، افراد تمایل دارند که هزینه و فایده گزینه های خود را بر اساس چیزهایی مثل اینکه در آن لحظه احساس خوبی دارند و در آنجا چه فکری می کنند، و چه کسی تماشا می کند، تجزیه و تحلیل کنند. که متاسفانه می تواند به طرز شگفت آوری نادرست باشد.