محسن رفیقدوست که قبلا رییس بنیاد مستضعفان بوده از فعالان سیاسی است که حضور پررنگی در سالهای اول انقلاب داشته. وی به تازگی در گفت و گوهایی شرکت کرده و حرف‌های ناگفته اش را بیان می کند.

به گزارش سلام نو، محسن رفیقدوست گفت:آن مقطع تسخیر سفارت آمریکا از مدارکی که به‌دست آمد، مشخص شد یک گروه افراطی مذهبی خشک مغز همانند فرقان با چند واسطه از سفارت آمریکا دستور می‌گرفتند. به یاد دارم دانشجویان برگه‌ای را به من دادند که آن اثبات می‌کرد دستور ترور شهید مطهری از جاسوسخانه آمریکا صادر شده است و این دستور با چند واسطه به دست گروهک فرقان رسید و این گروه نیز آن را اجرا کرد.

از سال ۱۳۵۸ تاکنون نظرات متفاوتی پیرامون اقدام دانشجویان پیرو خط امام(ره) در تسخیر لانه جاسوسی گفته شده است. مشخصا آیا حضرت امام از ابتدا در جریان این مساله قرار داشتند؟

در خصوص لانه جاسوسی حقیقتا اطلاع دقیقی ندارم که آیا حضرت امام قبل از اشغال لانه از این اقدام اطلاع داشت یا نداشت. اما به‌عنوان یک پیرو امام از سال ۱۳۴۰ یعنی زمانی که ایشان تایید کرد هر آنچه ایشان فرمودند برای ما حجت بود. من از برنامه تسخیر لانه جاسوسی خبر داشتم و به خواست نماینده امام در سپاه به آنها کمک کردم. آن مقطع تسخیر سفارت آمریکا از مدارکی که به‌دست آمد، مشخص شد یک گروه افراطی مذهبی خشک مغز همانند فرقان با چند واسطه از سفارت آمریکا دستور می‌گرفتند. به یاد دارم دانشجویان برگه‌ای را به من دادند که آن اثبات می‌کرد دستور ترور شهید مطهری از جاسوسخانه آمریکا صادر شده است و این دستور با چند واسطه به دست گروهک فرقان رسید و این گروه نیز آن را اجرا کرد. زمانی که این برگه به دست من رسید آیتی نفر دوم و یا سوم این گروهک بود. من از قبل هم با گودرزی آشنایی داشتم و همکلاس درس عربی من با استادی بادامچیان در مدرسه شیخ عبدالحسین بازار بود. من پس از دستگیری آیتی آن برگه را با ترجمه‌اش به زندان اوین بردم و به او نشان دادم البته او خیلی بددهنی و هتاکی می‌کرد. زمانی که به سپاه رفتم، مرحوم شهید کچویی گفت با آیتی چکار کردی؟ گفتم چطور؟ گفت خودکشی کرد یا بعد از آنکه پرونده چند تن از اعضای دولت موقت به‌عنوان عوامل سیا از آنها نام برده شد آن موقع تحولی بود چون همان تایید امام برای من کافی بود تا وقتی مساله لانه در جریان بود پشتیبانی آنها با ما بود. حضرت امام از اشغال لانه جاسوسی تحت عنوان انقلاب دوم یاد کردند.

حدود چهار دهه از آن وقایع می‌گذرد؛ اگر بازگشتی به آن دوران داشته باشید آیا حاضر به تکرار آن روزها هستید؟

برای آنکه بدانید من چه دیدگاهی دارم آن را با مثالی پاسخ می‌دهم. من با اقدام عده‌ای خودسر که به کنسولگری عربستان حمله کردند، ۱۰۰‌درصد مخالف بوده و هستم.

برخی مطرح می‌کردند با توجه به اینکه در حافظه تاریخی مردم ایران، دو کشور انگلستان و شوروی (روسیه) جایگاه بسیار منفی داشته و دارند، شاید تسخیر سفارت انگلیس و شوروی از سوی دانشجویان پیرو خط امام بهتر بود. اینطور نیست؟

نه؛ من به‌عنوان فردی که ۷۹ سالگی را پشت سرگذاشته و وارد ۸۰ سالگی شده‌ام این گونه وقایع را نمی‌بینم. دو نکته را در اینجا مهم می‌دانم که به آن اشاره کنم؛ اولا در اوایل جنگ مساله‌ای را شاید شنیده باشید که من سیلی بر صورت سفیر شوروی زدم. این مساله خیلی مشهور شد. یک روز احمدآقا با من تماس گرفت و گفت امام فرمودند سفیر روس را بخواهید و وی را تخفیف دهید. من به احمدآقا گفتم من چیزی به سفیر شوروی نفروختم که بخواهم به وی تخفیف دهم. احمد آقا گفتند خفتش بده (خوارش کن)، چون در سال ۶۱ وزیرسپاه بودم گفتم سفیر شوروی را احضار کنید، آمد و خیلی برخورد تندی با وی کردم، به‌گونه‌ای که اجازه ندادم بنشیند و دم در به‌صورت ایستاده او را نگه داشتم. همچنین رهبران شوروی را با سخنان درشتی خطاب کردم، گفتم این خرس‌های قطبی در شوروی نمی‌دانند که صدام آمریکایی است. شما از قول ما به آنها بگو اگر به صدام آمریکایی میگ ۲۵ و موشک «اسکاد بی» بدهید ما ۷۰‌میلیون بمب در شوروی داریم که چاشنی آن در دست ماست. ما فتیله آن چاشنی‌ها را روشن می‌کنیم. سفیر شوروی گفت منظور شما مسلمانان است؟ گفتم بله. یا زمانی که گورباچف سرکار آمد سفیر تازه شوروی آمد، سفر پیشین نامش بولدوریف بود و فارسی را خیلی خوب صحبت می‌کرد. سفیر بعدی گدوف بود. گدوف درخواست ملاقات داده و گفته بود که درخواست ملاقات با یکی از انقلابیون را دارم نه وزیر سپاه، من گفتم در ابتدا یک سوال دارم اول جواب من را بده تا پاسخ شما را بدهم. گفتم دشمنی آمریکا با ایران طبیعی و از نظر دنیایی شاید درست باشد اما دشمنی شما از نظر واقعیت و انصاف درست نیست. ایران حیاط خلوت آمریکا بود. حدود ۳۵ الی ۶۰‌هزار مستشار آمریکایی در ایران داشت. همه چیز ایران در دست آمریکایی‌ها بود. ایران انقلابی کرد که نه تنها آنها را از ایران بیرون انداخت بلکه آنها را از منطقه بیرون انداختیم. این در حالی است که شاید کوچکترین کمکی که به شوروی کردیم این بود که آمریکایی‌ها دستگاه‌ها و تجهیزات شنودی در بهشهر داشتند که بر اساس گفته کارشناسان می‌توانستند به کمک این تجهیزات تا عمق خاک شوروی را رصد و شنود کنند. ایران در آن تاسیسات جاسوسی را بست. به صراحت گفتم که انقلاب مردم ایران یک چنین خدمتی به شوروی کرد.

او گفت اتفاقا دشمنی شوروی با ایران موضوعیتش بیشتر است تا دشمنی آمریکا با شما. آن یک دشمنی ظاهری است. از نظر ایران با اسنادی که تا آن زمان داشتیم ردپای انگلیس و شوروی در کودتای نوژه دیده نمی‌شد. اسناد نشان می‌داد که این کودتا مستقیما با هدایت آمریکا انجام شد، حتی افسرانی که در کودتای نوژه نقش داشتند در بازجویی‌های خودشان گفتند که تا قبل از اشغال لانه و استعفای دولت موقت ما خودمان با آمریکایی‌ها تماس گرفته و گفتیم آمادگی یک کودتا را داریم. آنها گفتند نیاز نیست و در حال حاضر دولت موقت برای ما خوب است. مدتی بعد و زمانی که دولت موقت ساقط شد تماس گرفتند که کودتا را آغاز کنید. درگیری ایران با آمریکا بر سر پذیرش شاه در ایالات متحده آغاز شد که در نهایت منجر به تسخیر لانه جاسوسی گشت. هر چند برخی از دانشجویان پیرو خط امام بعدها به نوعی توبه کرده و طرفدار آمریکایی‌ها شدند. باید تصریح کرد که در آن زمان مردم و دانشجویان اشغال لانه جاسوسی امر قابل قبولی می‌دانستند.

آنچنان که منابع مختلف در خصوص جلسه فرماندهان عالی رتبه ارتش در محل ستاد بزرگ ارتشتاران به ریاست ارتشبد قره‌باغی می‌نویسند، سه سناریو برای ارتش در آنجا به منظور تصمیم‌گیری مطرح می‌شود: پیوستن به انقلابیون، اعلام بی‌طرفی یا حمایت از دولت بختیار که نهایتا ارتش اعلام بی‌طرفی می‌کند. چرا ارتش اعلام بی‌طرفی کرد؟ همچنین چرا پس از انقلاب ارتشبد فردوست و ارتشبد قره‌باغی اعدام نشدند؟

این جلسه روز ۲۲ بهمن تشکیل نشد. از ۲۱ بهمن همان ساعاتی که امام فرمودند حکومت نظامی نیست اولین فردی که دستگیر شد و آن را به مدرسه رفاه آوردند، سپهبد رحیمی فرمانده نیروی زمینی و فرماندار نظامی تهران بود. پیش از آن من با او ملاقات کرده بودم، خیلی هم گردن‌کلفت و در ایمان به شاه مومن بود. به‌خاطر دارم در روز ۲۳ بهمن، اکبر پوراستاد را که یک تاجر آهن بود برداشتم و پشت میز رئیس ستاد ارتش نشاندم تا حضرت امام فردی را برای این جایگاه معرفی نماید. اولا با ورود حضرت امام در ۱۲ بهمن ۵۷ شیرازه حکومت پهلوی از هم پاشید به‌طوری که ژنرال هایزر روزی که امام دولت موقت را معین کردند از ایران خارج شد. هایزر در خاطراتش می‌نویسد من با بدبختی سران ارتش را گرد هم جمع می‌کردم. ۱۷ بهمن خود من در مدرسه علوی عده‌ای را مامور کرده بودم تا افرادی را که بازرگان به‌عنوان وزیر معرفی می‌کرد یکی‌یکی به وزارتخانه‌ها می‌بردیم هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود. پذیرش بی‌طرفی را قبل از ۲۲ بهمن در خودشان سامان داده بودند.

اما خود ارتشبد فرودست را دیدم و با وی صحبت هم کردم. وی همکلاسی و امین شاه بود. ویژگی که فردوست داشت این بود که خیلی به‌دنبال جمع کردن اموال نبود لااقل زمانی که من به بنیاد رفتم خیلی گشتم ببینم از فردوست چیزی گرفتند دیدم نه اصلا چیزی نداشته است. دو نفر از نظر مالی چیزی نداشتند یکی هویدا و دیگری فردوست بود. فردوست طراح و استراتژیست بود. اما از یک تاریخی از این مساله ناراحت بوده که چرا شاه به سخنانش گوش نمی‌کند. بعد از انقلاب می‌بیند که همه چیز به هم خورده است و تصمیم می‌گیرد برای آگاه‌سازی آیندگان افشاگری کند. خیلی هم از وی مراقبت می‌شد اما متاسفانه سکته کرد وگرنه نمی‌گذاشتیم به وی آسیبی وارد شود. وقتی از وی انگیزه‌اش را پرسیدم او گفت در درجه اول یک ایرانی‌ام بنابراین وطنم را دوست دارم. امروز هم وطن من را قرار است شما اداره کنید. باید بدانید که بر این مملکت چه گذشته است. شبهاتی که درخصوص انقلابی به این عظمت مطرح می‌شود، صحیح نیست. زمانی که فردی همکاری می‌کند باید از وی استفاده کرد. فرد دیگری همچون رحیمی بود. سپهبد رحیمی یکی از ۴ نفری بود که در پشت بام مدرسه رفاه تیر باران شد آن را هم می‌شناختم گفت چشمان و دستانم را نبندید ما با شما جنگ داشتیم شما در این جنگ پیروز شدید طبیعی است که ما را بکشید. چنین فردی برای چه باید زنده بماند؟ اما فردوست گفت من اطلاعات زیادی دارم و آماده‌ام تا این اطلاعات را به شما بدهم. حالا اگر خائن به شاه شده خدارو شکر همچنین مومن به ما شده بازهم خدارو شکر. بنا بود که هر چه می‌توانند از فردوست بیشتر اطلاعات بگیرند اما قسمت نشد. بعد از انقلاب تا چند سال اول اطلاعات در دست سپاه پاسداران قرار داشت. بعد تصمیم گرفته شد تا وزارت اطلاعات تشکیل شود. شخصا به‌عنوان وزیر سپاه کمک کردم تا وزارت اطلاعات تشکیل شود حتی محمد شریعتمداری که در آن زمان معاون ری‌شهری بود از پوشش وزارت سپاه برای مکاتباتش استفاده می‌کرد.

چند بار فردوست را ملاقات کردید؟

دو بار فردوست را دیدم. فردی خیلی جدی بود. همچنین وی از موضع قدرت سخن می‌گفت. او فکر می‌کرد اعدامش می‌کنیم از این مساله نیز ناراحت نبود. هویدا به من گفت اعدام من را به تاخیر بیندازید من اطلاعات زیادی دارم که متاسفانه این کار را نکردند. شاید هویدا اگر حداقل چند ماه زنده می‌ماند پس از گفتن صحبت‌هایش در نهایت اعدام می‌شد، چون حق این افراد همان بود که در نهایت در اجرا شد. اگر مردم ایران جنایاتی را که در زمان رژیم گذشته انجام می‌شد می‌دیدند بسیاری از سوالات و شبهات برایشان حل می‌شد.

/خبرآنلاین

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***