حسین من بیا و این دل شکسته را بخر
حسین من مسافر جا مانده را با خود ببر
آسمانی شده ام بی نشانی شده ام قد کمانی شده ام ارغوانی شده ام خسته حال و پیرم
در کنار قبر تو میشود پرپر تو کشته آخر تو که منم خواهر تو بی تو من میمیرم
ظهر عاشورای تو تشنه بوسیدنت از کنار خیمهها در میان تشنگی رفتی و جا ماندم
طاقتم را طاق کرد پای پر آبله ام مثل مادرم شدم بعد تو نماز را من نشسته خواندم
حسین من بیا که از جور زمانه خسته ام
حسین من به انتظار مردنم نشسته ام
عقده ام وا شده است دیده دریا شده است سینه غوغا شده است مثل رویا شده است نذر تو شد جانم
این تویی کنار منای گل بهار من سر بریده یار من تا به آخرین نفس پیش تو میمانم
حسین من تو رفتی و شکسته شد حریم تو
حسین من آواره خرابه شد یتیم تو
مرگ من بود دمی کز تو جدایم کردند
در همان گوشۀ گودال فدایم کردند
دوستانم که نبودند بگریند به من
دشمنانم همگی گریه برایم کردند
من که خود راهنمای همه عالم بودم
سرخونین تو را راهنمایم کردند
هر کجا خواستم از پای درافتم دیدم
کودکان دست گشودند و دعایم کردند
خجلم از تو که گم گشته امانت هایت
بر سر خار دویدند و صدایم کردند
گریه ها داشتم از دوری روی تو ولی
خنده ها بود که بر اشک عزایم کردند
همرهانم که گرفتند غبار از محمل
همه در خاک فتادند و رهایم کردند
تا دم مرگ طرفدار تو بودم ای دوست
دشمنان یکسره تحسین به وفایم کردند