اما چرا اینهمه حرف و حدیث درباره محتملالوقوع بودن چنین اتفاقی وجود دارد؟چرا برخی رسانهها و تحلیلگران بر اهمیت چنین سوژهای دائم داد سخن میدهند؟
این، نه بر ما مکشوف است، نه بر آنهایی که این سوژه را علم کردهاند. اما یک نکته محرز است و آن اینکه برخی از طرح این مسائل سود میبرند. یعنی در واقع، معرکهگیرانی هستند که میخواهند از آب گلآلود سیاست بهره خود را ببرند.
بیش از چهار دهه است که ایران و آمریکا چونان دو خصم در دو سوی دیوار برهم تاختهاند و رهبران آنها با تنها یک منطق آنهم منطق قدرت آنچنان بر ضخامت این دیوار افزودهاند که تخریب آن زمانی ممکن است که این منطق تغییر کند؛ اما آنچه اکنون از همیشه محکمتر است، همین منطق قدرت است.
منطق قدرت است که میگوید:
- به دشمن بدبین باش.
- به او اعتماد نکن.
- سر فرصت ضربه بزن.
- به قول و قرارت پایبند نباش.
- بهدنبال برد باش.
- به هر کسی که دشمن دشمن اوست، بساز؛ حتی اگر از او بدتر باشد.
- امنیت مهمتر از پیشرفت و رفاه است.
- صنعت نظامی مهمتر از کشاورزی و توسعه صنعت است.
- حاکمیت و انحصار بر رسانه مهمتر از رسانه متکثر و متنوع است.
منطق قدرت میگوید همهچیز سیاسی است؛ مگر خلافش ثابت شود. ورزش سیاسی است، سینما و هنر سیاسی است، کتاب و درس و مدرسه و دانشگاه سیاسی است (مگر خنثی و بیتفاوت و بیخاصیت باشد). کارگر و بازاری و هرکس که حقی حتی صنفی طلب کند؛ سیاسی است.
برای همین برای اینکه صورت مسأله پاک شود؛ منطق قدرت میگوید هیچ جرم سیاسی وجود ندارد. چون همه آنچه به سیاست میانجامد، امنیتی است.
اما منطق قدرت در کشورهایی چون آمریکا پیچیدهتر از کشورهایی چون ایران است. چون منطق قدرت در آمریکا، اقتصاد را جایگزین سیاست کرده است و امنیت مستقیما و بیواسطه و با حذف سیاست به اقتصاد وصل شده است؛ لذا بازیگرانش متفاوتاند.
نیروهای تاثیرگذار هم فرق کردهاند. دیگر برای این قدرت نه رسانه و انحصار بر آن مهم است ونه دانشجو، نویسنده و هنرمند و دیگران. آنها به حال خود رها شدهاند تا هرچه میخواهند بگویند و بنویسند و دلخوش به چیزی باشند بهنام "آزادی". تا ما حسرت بخوریم و همه انرژی و نیرویمان را صرف کنیم تا به آن برسیم.
تفاوت در این دو منطق سیاسی است که ایران و آمریکا را دو خصم ساخته است؛ رودرروی هم. این دو منطق و حامیانش همچنان بر سر حرف و باور خود هستند و لذا هیچچیز تغییر نمیکند؛ مگر این دو منطق یا تغییر کنند و بههم نزدیک شوند یا یکی مغلوب دیگری شود.
اولی که از هر لحاظ و از هر دو سو، بعید بهنظر میرسد؛ گرچه غیرممکن نیست. میماند دومی که آنهم چشماندازی ندارد.
البته شق سومی هم هست و آنهم بازی بازیگران قدرت است که از آن سودی عاید مردمان ما نخواهد شد. و این را چند دهه تجربه کردهایم و البته درسی نیاموختهایم و همچنان، بر این باور ماندهایم که :شاید معجزهای رخ دهد".